انجمن های تخصصی  فلش خور
در‌ آن پرواز‌ تهران ـ صنعا چه گذشت؟ - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: خبرها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=42)
+--- موضوع: در‌ آن پرواز‌ تهران ـ صنعا چه گذشت؟ (/showthread.php?tid=225362)



در‌ آن پرواز‌ تهران ـ صنعا چه گذشت؟ - Mαяѕє - 11-05-2015

در‌ آن پرواز‌ تهران ـ صنعا چه گذشت؟ 1
پرواز به همین صورت که مسیر مشخص بود، انجام شد و وارد خاک یمن شدیم شرایط بسیار عادی بود و تصور کردیم که همه چیز عادی طی می‌شود چرا که پیش‌بینی می‌شد عمان مانع این پرواز شود اما چنین اتفاقی هم رخ نداد اما وارد خاک یمن که شدیم حدود 15 دقیقه از پرواز ما بر فراز خاک یمن می‌گذشت که پیغام‌های عربستان از طریق برج کنترل یمن به ما ابلاغ شد
هشت اردیبهشت‌ماه بود که خبر مقاومت خلبان ایرانی برای رساندن محموله دارو به فرودگاه صنعا تیتر رسانه‌های جهان شد؛ با وجود تهدید و فشارهای وارده از سوی جنگنده‌های عربستان همچنان تلاش و مدیریت خاصی در بحران توسط کاپیتان ایرانی صورت گرفت در شرایطی که هنگام فرود هواپیمای اجاره‌ای هلال‌احمر باند فرودگاه توسط جنگنده F15 به طور کامل نابود شد اما خلبان ایرانی همچنان در مقابل تهدید عربستان که می‌خواست هواپیما را به فرودگاه نظامی در مرز یمن و عربستان برود، کوتاه نیامد و بر اساس مجوزهای پروازی خود برای برای رساندن محموله به مردم جنگ‌زده یمن تلاش کرد؛ این تلاش اعتقاد او برای به پایان رساندن کاری بود که از او خواسته بودند؛ راهی که او از آموزه‌های دینی آموخته است.

آرمان جزئیات این پرواز را از زبان خود کاپیتان جویا شده که بازگویی تمام مسیر و شرایط دشواری است که برای او و سرنشینان هواپیمای تهران به صنعا رخ داده است؛ گفت‌وگویی که شاید در آینده‌ای نه‌چندان دور بخشی از تاریخ شفاهی حماسه‌های انقلابی در خاورمیانه محسوب شود.
 
از پرواز به یمن بگویید. اگر امکان دارد تمام جزئیات را تعریف کنید اینکه قبل از فرودگاه صنعا چه ماجراهایی رخ داد؟ اتفاقات از تهران تا صنعا را بازگو کنید.
سابقه قبلی در پرواز کمک‌رسان داشتم در حوادث و پرواز به مناطق زلزله‌زده، سیل‌زده و نظایر آن که من چندین پرواز به پاکستان و سوریه بعد از زلزله داشتم و پروازهایی به این شکل پروازی فوق‌العاده چارتری است که به خلبانان خاصی داده می‌شود که مسیر را قبلاً تجربه کرده باشند و بتوانند در شرایط بحرانی پرواز را هدایت کنند و این پرواز روزی من شد. تأکید بسیاری هم بر اهمیت پرواز شد با توجه به اینکه دو پرواز قبلی موفق به ورود به مرز یمن نشده، بر ورود به فرودگاه صنعا تأکید بسیاری بود.
 
  قبل از پرواز با علم به شرایط خاص چه برنامه‌ای داشتید و چطور آماده این سفر شدید؟
مطابق معمول قبل از پرواز هم بار را کنترل کردم و هم مسافران را و دیدم که پرواز بسیار عادی است و مقداری از بار دارو را که حتی در داخل منطقه بار هواپیما جا نشد به‌صورت خردشده از کل بار دارو داخل هواپیما گذاشتیم که بیش از سه تن و در حدود چهار تن بود، از مجموع 10 تن بار دارو که البته کمتر از 10 تن بود و برای حمل تمام محموله دارو به این صورت داروها را در هواپیما جاسازی کردیم.
 
از آنجایی که دیدم در داخل محموله کپسول اکسیژن و برانکادر وجود دارد به چشم دیدم که تا چه اندازه با بحران دارو و وسایل پزشکی مواجه‌اند (مردم یمن) که ما برای آنها برانکادر و اکسیژن ارسال می‌کنیم و از آنجایی که قبلاً مسیر را رفته بودم، یکبار مسیر رفت را کنترل کردم و دیدم مسیر حدفاصل بندرعباس و چابهار است و پس از عبور از دریا از مرز عمان وارد خاک عمان و در طول مسیر هم از خاک عمان عبور می‌کنیم و وارد مرز یمن می‌شویم و از آنجا هم مستقیم وارد صنعا می‌شویم و از مرز عربستان عبور نمی‌کنیم چرا که یمن با مرزهای عربستان چیزی در حدود 1800 کیلومتر فاصله دارد و ما مسیری از محدوده ساحلی جنوب یمن داشتیم.

  پرواز و سفر را آغاز کردید و به منطقه مقصد نزدیک شدید، از چه زمانی دچار مشکل شدید و چطور پرواز با تنش مواجه شد؟
پرواز به همین صورت که مسیر مشخص بود، انجام شد و وارد خاک یمن شدیم شرایط بسیار عادی بود و تصور کردیم که همه چیز عادی طی می‌شود چرا که پیش‌بینی می‌شد عمان مانع این پرواز شود اما چنین اتفاقی هم رخ نداد اما وارد خاک یمن که شدیم حدود 15 دقیقه از پرواز ما بر فراز خاک یمن می‌گذشت که پیغام‌های عربستان از طریق برج کنترل یمن به ما ابلاغ شد که ما مجوز فرود در صنعا را نداریم و من هم طبق مجوزها و مسئولیتی که داشتم،
 
اعلام کردم که ما از عمان و از یمن مجوز داریم و طبق درخواست بین‌المللی یمن در حال رساندن دارو هستیم و هواپیما محموله دارو و مسافران پزشک دارد و مجوز ورود با این شماره و مسیر پروازی هم به این شکل مشخص شده و تمام موارد را به برج کنترل اعلام کردم و علت ممانعت را جویا شدم که در پاسخ گفتند عربستان اعلام کرده که ما از آنها مجوز نداشتیم و در پاسخ اعلام کردم که در خاک شما (یمن) ما نیازی به مجوز عربستان نداریم.
  شما به پرواز ادامه دادید؟ چه مکالمه‌ای پس از این اظهارات شما در پرواز بر خاک یمن رد و بدل شد؟
حدود 15 تا 20 دقیقه از این ارتباط با برج کنترل یمن گذشت و مجدداً یمن اعلام کرد که عربستان می‌گوید به فرودگاهی که در خاک عربستان است با درجه مسیر و فاصله تا این اندازه بروید و آنجا فرود بیایید و آن زمان در اطلاعات فرودگاهی که عربستان نشانی داده بود را دوستمان کنترل کرد و متوجه شدیم که یک فرودگاه نظامی و متروکه است و البته باند خوبی دارد و در جوار مرز یمن و عربستان است،
 
من در مقابل اعلام کردم این فرودگاه مناسب برای پرواز ما نیست ضمن آنکه سوخت ما برای این پرواز کافی نیست و مجبور به فرود در فرودگاه صنعا هستیم، هر کسی هم که ادعایی دارد بیاید فرودگاه صنعا ما حاضریم قبل از خروج و تخلیه محموله اجازه بازرسی و کنترل بار و مسافر را به آنها بدهیم و بنده مسئولیت آنچه می‌گویم را برعهده دارم، محموله ما بار دارو است و مسافران ما پزشک هستند.

  واکنش عربستان بعد از بی‌اعتنایی شما به درخواست آنها چه بود؟ باز هم برای شما پیغامی از برج کنترل ارسال شد؟
حدود 10 دقیقه بعد به ما پیغام دادند که برای پرواز ما هواپیمای فایتر به پرواز درمی‌آید و من هم در پاسخ گفتم، خیلی خیلی خوب (very very good) و این تنها پاسخی بود که دادم و پس از چند لحظه آنها اینترسپ کردند (اصطلاح پروازی به معنی هواپیمای جنگی) و به‌صورت ایما و اشاره خلبان هواپیمای جنگی با من شروع به ارتباط کرد چرا که رادیویی را که آنها با ما ارتباط داشتند را از کابین خاموش کردم
 
و البته خودم صدای رادیو را دریافت می‌کردم برای اینکه روحیه کمک خلبان تضعیف نشود، رادیو را قطع کردم به این دلیل که لحن تشرآمیز داشتند و صرفاً از گوشی خودم پیام‌های آنها را می‌شنیدم و وقتی که دیدند جواب آنها را نمی‌دهیم به هواپیمای ما نزدیک شدند و ما هم به اعلام‌های آنها که می‌خواستند ما را مجبور به تغییر مسیر کنند، هیچ اعتنایی نکردیم و این همراهی آنها با ما حدود 5 دقیقه زمان برد و دیدند هر کاری می‌کنند من با آنها همراهی نمی‌کنم و در مقابل اشاره‌های آنها نهایتاً برایشان دست تکان می‌دادم.

  آن زمان در این شرایط چه احساسی داشتید و چطور با این جنگنده‌ها به مسیر ادامه دادید؟ چه اتفاقی پس از هشدارها برای پرواز شما افتاد؟
هیچ حسی نداشتم، یک حس عادی داشتم و با توجه به نزدیکی دو هواپیمای جنگی تمام سیستم‌های هشداری هواپیما به کار افتاده و هشدار می‌داد: این صداهای مداوم و مستمر بر اعصاب اثر منفی داشت و به این صداها هم اعتنا نکردم. جو داخل هواپیما بسیار عادی بود، من و دوستان خیلی خونسرد بودیم و اعتنایی نکردیم و باز مقابل ما مانور دادند و هواپیمای ما را به لرزش انداختند و بدون اینکه کمترین تغییری در سرعت خود دهیم و درجه پروازی را تغییر دهیم به راه خود ادامه دادیم.
 
به نظر می‌رسید آنها به دلیل فاصله کمی که با ما داشتند، امیدوار باشند که نتوانم برای فرود خود را آماده کنم و از احتمال برخورد با هواپیمای آنها که در زیر ما پرواز می‌کرد از فرود منصرف شوم درحالی که اینطور نشد و ارتفاع را مطابق برنامه فرود کم کردم و پایین آمدم و با هم ارتفاع را کم کردیم و وقتی کاملاً مستاصل شدند و ما را از ارتفاع 36 هزار پا تا 24 هزار پا لحظه به لحظه همراهی کردند، وقتی که اعصاب آنها متشنج شد دیگر ما را رها کردند.
 
من به کمک‌همکاران پروازی گفتم که بچه‌ها رفتند که ما را از پشت بزنند و تصور کردیم که الان یک موشک از انتهای هواپیما اصابت می‌کند تا کابین خلبان را منهدم ‌کند و بعد همه خندیدیم و کمی گذشت، هیچ اتفاقی نیفتاد و خبری نشد و مسیر هم برای ما عادی شد و با فرودگاه صنعا ارتباط برقرار کردیم، آنها گفتند که باند 18 آماده فرود شماست،
 
ارتفاع خود را از 24 هزار پا به 18 هزار پا برسانید و ما هم در این ارتفاع پروازی ادامه مسیر دادیم و کمی که از این ارتباط گذشت پیامی از برج کنترل نیامد، حدود 10 مرتبه برج را صدا زدیم و پاسخی دریافت نکردیم، احتمال بر این رفت که سیستم الکترونیکی ما و فرودگاه را مختل کرده باشند.با یک فرکانس دیگری ارتباط گرفتیم و متوجه شدیم که فرودگاه در حال بمباران است.

  بعد از اطلاع از بمباران چه اقدامی انجام دادید؟
پیام از برج کنترل می‌آمد که فرودگاه در حال بمباران است و اعلام و هشدار به بازگشت ما دادند و گفتند که اینجا فرود نیایید و برگردید، ما هم با حفظ خونسردی اعلام کردیم که ما برنمی‌گردیم و حتی در آسمان نمی‌چرخیم، ما به سمت فرودگاه می‌آییم و از برج کنترل خواستم که وضعیت فرودگاه را برای من تشریح کند؛ پرسیدم دقیق بگویید که به کجای باند موشک زدند؟ روی باند را زدند، داخل مسیر باند یا اطراف باند؟ خواستم که وضعیت آسیب وارده به باند فرود ما را تشریح کند. این زمان احساس کردم آنها که زیر بمباران هستند با این پرسش‌های من خیلی روحیه گرفتند و گفتند بررسی می‌کنیم و به شما پاسخ می‌دهیم.
 
در محدوده زمانی 5 تا 6 دقیقه گفتند: باند 18 را از ابتدا که محل نشستن هواپیمای شما بود، مورد اصابت قرار دادند. من هم اعلام کردم با رد کردن ابتدای باند در ادامه می‌نشینم و هواپیما را فرود می‌آورم و پس از اعلام این تصمیم هواپیما را به سمت فرودگاه چرخاندم و دیگر باند فرود مقابل را دیدم و آماده بودم آن لحظه که چرخ‌ها را هم آماده نشستن هواپیما کردم و باز شدند.
 
جلوی ما فرودگاه (باند پرواز) را با بمباران پیاپی شخم زدند و دیگر امکان نشستن نبود و باند به‌طور کامل از بین رفت و تخریب شد و من هم در شرایط پرواز اضطراری شکل گو آنون را گرفتم و اطراف باند حالت چرخش گرفتم و آنجا چرخیدم و تا حدودی ارتفاع گرفتم، از برج کنترل پرسیدم برای فرود تا چه زمانی می‌توانید به من اطلاع دهید؟ آنها گفتند که تا 30 دقیقه. من هم سوخت ناکافی را اعلام کردم و خواستم تا 10 دقیقه آینده وضعیت را اعلام کنند و از همان زمان برای خود کرنومتر را تا 10 دقیقه مشخص کردم و در این فاصله وضعیت فرودگاه را جویا می‌شدم که از نظر حملات هوایی در چه شرایطی هستند و بعد از گذشت حدود 10 دقیقه اعلام کردند یک فضای کنار باندی وجود دارد که هواپیماها برای تیک‌آف از آن استفاده می‌کند و پرسیدند که می‌توانم در آنجا فرود بیایم ؟
 
من هم پاسخم مثبت بود و بلافاصله خواستم که آنجا را برای فرود من و دوستانم آماده کنند. گفتند که صلاح نیست فرود بیاییم چرا که احتمال داشت آن مسیر را هم مورد اصابت موشکی قرار دهند و من هم به انگلیسی و عربی به برج کنترل گفتم که اگر این خباث بشنوند که من قصد فرود دارم همین یک مسیر پروازی فرودگاه شما را هم از بین می‌برند و تصمیم بر برگشت شد.

  در ادامه این پرواز در مسیر برگشت به کشور چه احساسی داشتید؟
احساس اینکه نتوانستم کاری را که به من سپردند انجام دهم و خیلی ناراحت بودم و باید کار را به اتمام می‌رساندم؛ کسی که نمی‌تواند کاری را به انجام برساند باید بمیرد. از رهبرم و ملتم خجالت می‌کشم؛ نه ترس و نه نگرانی از کاری که انجام دادم دارم که کاری مخالف مقررات پروازی انجام ندادم و این موارد من را نگران نمی‌کند و تنها تا آخر عمرم من را حسرت‌زده می‌کند که نتوانستم کاری را که به من سپرده بودند، انجام دهم.