معرفی و شناخت هوش بهره، هوش هیجانی و هوش های چند گانه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: پزشکی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=57) +---- انجمن: روان شناسی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=63) +---- موضوع: معرفی و شناخت هوش بهره، هوش هیجانی و هوش های چند گانه (/showthread.php?tid=224810) |
معرفی و شناخت هوش بهره، هوش هیجانی و هوش های چند گانه - eɴιɢмαтιc - 09-05-2015 چند تا پست دارهـ ..ولی همش رـُ همین جا میزارمـ !
ــــــ چکیده: قبلا تنها ملاک ارزیابی توانایی و استعداد افراد، بررسی میزان هوش بهر IQ آنان بود تا شخصی به نام گلمن با طرح نظریه ی هوش عاطفی این تنها ملاک را کم رنگ کرد و نقش احساسات و هیجانات رانیز یکی از عوامل موثر در رفتار دانست که شناخت و کنترل آن می توانست مهم ترین عامل در داشتن زندگی بهتر باشد. در این راستا شخصی به نام گاردنر هوش افراد را با بررسی رفتار افراد مختلف به هوش های چند گانه تقسیم کرد و آن را باتوجه به استعداد هر یک نام گذاری کرد. هدف: در این مقاله تلاش شده است تا ضمن معرفی هریک از هوش های (IQ،EQ،MI) به شناخت راهکارهای عملی هوش هیجانی و هوش های چند گانه گاردنر بپردازد تا ضمن آگاهی از مبانی و اصول به رشد و ارتقا آن در رفتار دانش آموزان دست یابد. از میان همهی جنبههای روان شناسی، هیچ جنبهای در محدودهی آموزش و پرورش بیش از هوش مورد توجه نبوده است. جستوجو و یافتن دلیلی برای این موضوع چندان دشوار نیست. اگر هوش را توانایی دیدن رابطهها و استفاده از این توانایی در حل مسائل تعریف کنیم میبینیم اکثر جنبههای کار رسمی در مدرسه به نحوی تحت تاثیر آن قرار دارد. این واقعیت را نیز باید افزود که هوش بالا یا پایین میتواند معنای اجتماعی و شغلی مهمی داشته باشد و تعجب آور نیست که والدین و معلمان توجه زیادی به این موضوع دارند. احتمالا بسیاری از اشتباهات و درک غلط ها در مورد ماهیت هوش و سنجش آن ناشی از همین توجه بسیار زیاد به آن است و برخی از این اشتباهات میتواند به نحو مؤثری به پیشرفت آموزشی کودک آسیب بزند. (فونتانا،1382) 1- تحليل بهره هوشي (IQ) intelligence quotient 1-1- تاریخچه ای ازتعاریف سنتی هوش مفهوم هوش، تاریخی طولانی دارد، شاید به اندازة خود انسان قدمت داشته باشد. حتی قدیمیترین داستان های مکتوب در تاریخ بشری، مثل حماسة گیلگمش، بعضی قهرمانان داستان را «عاقل» و بعضی دیگر را، برای این که مؤدب باشیم، کمتر عاقل توصیف کردهاند. داستان های انجیل از باهوشی نمونههای بسیار واضحی ارایه میدهند، مثل حضرت سلیمان، نمونههای حماقت را هم آوردهاند، مثل حماقت همسایههای نوح و فرعون های مصر. به نظر میرسد که ما انسان ها، مدت هاست این عقیده را پذیرفتهایم که بعضی مردم در تصمیمگیری بهتر از بقیه هستند. این افراد احتمالاً همان اطلاعات را در اختیار دارند که دیگران دارند، اما وقتی به ارزیابی و پردازش اطلاعات میپردازند به نتایجی میرسند که خیلی بهتر از نتایج دیگران است. با این که در کل پذیرفته شده بود که هوش به عنوان یک ویژگی فردی وجود دارد، تنها از اواخر قرن نوزدهم بود که برای اندازهگیری رسمی و علمی آن تلاش های جدی آغاز شد. (گریوز، ۱۳۸۴) 1-2- تعاريف هوش هوش به عنوان يکي از مباحث اصلي و مهم روان شناسي، کيفيتي قابل رؤيت واحساس شدني نيست بلکه يک صفت فرضي و يک مفهوم انتزاعي و مجرد است و آنچه مورد مطالعه قرار مي گيرد خود هوش نيست، بلکه مجموعه استعدادها،حافظه، دقت ، يادگيري، ادراک و... است که در آن اثر دارد و اين صفت از فردي به فرد ديگر فرق مي کند. (ميلاني فر، 1374) 1-3- سه جنبه از هوش باتوجه به تعریفی که از هوش بیان شد می توان بروز رفتاری زیر را از هوش در افراد مشاهده کرد: 1. توانايي و استعداد کافي براي يادگيري و درک امور. 2. هماهنگي وسازش با محيط. 3. بهره برداري از تجربيات گذشته و پيدا کردن راه حل منطقي در مواجه شدن با مسائل زندگي. (هين، 1384) 1-4- آزمون هوش و مفهوم هوش بهر طرح آزمونهای هوش در سال 1905 آغاز شد که مقامات آموزش و پرورش پاریس از آلفرد بینه و همکارش تئودور سیمون خواستند که روشهایی برای شناخت کودکانی که از نظر آموزشی در مدارس عادی، "بسیار ضعیف" بودند بیابند. بینه با آگاهی تمام تصمیم به گردآوری و تنظیم رشتهای از مسائل ساده کلامی و عملی گرفت که بتواند کیفیت فهم مطلب، استدلال، قضاوت و انطباق را بیازماید. اینها مسائلی بودند که کودکان بزرگ تر بهتر از کودکان کوچکتر و کودکانی که معلّمانشان آنها را "تیز هوش" مینامیدند، بهتر از سایرین میتوانستند از عهده آنها برایند. تصمیم دیگر بینه این بود که نمرهها باید به گونهای استاندارد شود که نمره هر فرد را بتوان با نمره هنجار شده برای گروه سنی او مقایسه کرد. این شیوه سرانجام به مفهوم سن عقلی (MA) انجامید. سن عقلی یک کودک عبارت است از سن تقویمی که اکثر کودکان آن سن، نمرههایی مشابه نمره او به دست میآورند. مثلا اگر کودک هشت سالهای نمرهای به دست آورد که معمولاً ده سالهها به دست میآورند، سن عقلی او ده خواهد بود. بعدها، در سال 1916، لوئیس ترمن روان شناس آمریکایی در دانشگاه استانفرد مفهوم سن عقلی را به آنچه که بهره هوشی یا IQ نامیده شد گسترش داد. بنابراین بهره هوشی یک کودک به این ترتیب به دست میآمد که نسبت سن عقلی به سن تقویمی ضرب در 100 میشد یعنی اگر سن عقلی کودکی 10 و سن تقریبی او 8 بود بهره هوشی او عبارت بود از 125. (فونتانا،1382) معمولاً نمره هر فرد در آزمونهای هوش با اصطلاح هوش بهر مشخص میشود. شکل زیر نشان دهنده توزیع بهنجار است. در منحنی بهنجار، 50% نمرات در بالا و 50% در پایین نمره میانگین 100 قرار دارد و در حدود دو سوم کل نمرا ت در فاصله بین نمرات 85 و 115 قرار دارد. (سیف ،1380) 1-5- انتقاد به آزمونهاي هوش در نیمه دوم قرن بیستم، پژوهشگران متوجه شدند که اين آزمونها به جهت عدم درنظر گرفتن امكانات آموزشي، سازگاري اجتماعي، فقر، بهداشت رواني، اوضاع اقتصادي جامعه، خانواده، بيماري، خستگي و ... اغلب دارای اعتبار نیست. (گلمن،1383) با توجه به انتقاداتی به مفاهیم سنتی هوش وارد شد، دانشمندانی به مولفه های دیگری که در موفقیت افراد در زندگی موثر بود، اشاره کردند. ـــ هوش هيجاني (EQ) - هوش هيجاني (EQ) Emotional intelligence quotient 2-1- مقدمه هوش هیجانی به عبارتی آگاهی و مدیریت هیجانات است. لذا توانایی شناخت، ابراز و کنترل این هیجانات یکی از ابعاد مهم هوش هیجانی است و ناتوانی فرد در هر کدام از این مولفهها منجر به اختلالاتی نظیر اختلالات اضطرابی و خلقی خواهند شد که حاکی از نقص مدیریت هیجانات است. بنابراین ما باید مهارتهای مدیریت هیجانات را که مبنای آنها شناخت دقیق هیجانات و کنترل و تنظیم آنها است به کودکان آموزش دهیم. (شامرادلو، 1383) 2-2- ذهن خردگرا و ذهن هيجاني در واقعيت امر، ما دو ذهن داريم، يکي فکر مي کند و ديگري احساس مي کند. اين دو جنبه متفاوت شناخت، در کنشي متقابل، حيات رواني ما را مي سازند. ذهنِ خردگرا همان درک و فهم ما است. در کنار اين نوع از هوشياري، نظامي احساسی و قدرتمند، (هر چند گاهي مواقع غير منطقي) وجود دارد که همان ذهن هيجاني ما است. در اين ميان، هر قدر احساس شديدتر باشد، ذهن هيجاني، مسلط تر و ذهنِ خردگرا کم اثرتر مي شود. زيست شناسان اجتماعي به تقدم احساس بر مغز در لحظات بحراني اشاره مي کنند، به گفته آنها در مواجهه با وضعيت هاي دشوار و انجام برخي کارهای بسیار مهم که نمی توان تنها به عقل واگذار شوند، به هیجانات واگذار می شودکه رفتار ما را در این شرایط شکل می دهند، از قبيل: خطر کردن، مرگ عزيزان، پا فشاري بر دستيابي به هدف به رغم شکست هاي مکرر، ايجاد رابطه انسانی و تشکيل خانواده و... 2-3- تاريخچه مفهومي هوش هيجاني ثرندايک استاد دانشگاه کلمبيا، اولين کسي بود که مهارت هاي هوش هيجاني را نام گذاري کرد، اصطلاحي که او ابداع کرد هوش اجتماعي (Social Intelligence) بود. در نظر وي، هوش اجتماعي، نشانگر افرادي است که در خوب کنار آمدن با مردم مهارت هاي کافي دارند. پس از آن، در سال هاي دهه 1980 بود که هوش هيجاني (یا همان EQ) نام فعلي خود را به دست آورد. دو روان شناس آمریکایی، "پیترسالووی" و "جان مایر"، اولین کسانی بودند که این اصطلاح را به کار بردند و کارهای آکادمیک آنها در این زمینه پایه را برای کارهای بعدی فراهم کرد. سالووی و مایر، در رسالة قوی و بینظیر خود در سال ۱۹۹۰، هوش هیجانی (EQ) را نوعی از هوش توصیف کردند که توجه به احساسات و هیجان های خود و دیگران، و فرق گذاشتن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای راهنمایی افکار و اعمال خود و دیگران را شامل میشود. بدین ترتیب مفهوم هوش هیجانی از حالتی درونی به حالت بین فردی و اجتماعی گسترش یافت. در هوش هیجانی علاوه بر شناخت هیجانات و احساسات، کننرل و مدیریت آن نیز بسیار مهم است. 2-4- تعریف هوش هیجانی (EQ) گلمن به عنوان کسي که پژوهش هاي خارق العاده اي در زمينه مغز و رفتار انجام داده است، به روشني بيان مي دارد که عوامل ديگري وجود دارند که موجب مي شوند افرادي که هوش بهر بالايي دارند در زندگي موفقيت هاي چنداني بدست نياورند و در مقابل کساني که هوش متوسطي دارند،در مسير موفقيت قرارمی گيرند. او معتقد است که هوش عاطفي دو سرچشمه دارد: ذاتي و اکتسابي. پس می توان در هر سني هوش عاطفي را آموخت و آن را تقويت کرد و یافته ها نشان مي دهد که اين هوش با افزايش عمر بيشتر مي شود (گلمن،1383). کارکرد هوش هیجانی مهار عواطف و برقرار کردن تعادل بین احساسات و عقل است، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی رساند. هوش هیجانی همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجانها و استفاده از آنها در زندگی است. هیجانها، شامل حالات خوشایند و ناخوشایند احساسات ما هستند مانند: ▪ خشم: تهاجم، اوقات تلخی، پرخاش، خصومت، تند مزاجی ▪ اندوه: غصه، دلتنگی، عبوسی، ناامیدی، دل شکستگی ▪ ترس: اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، وحشت، شوک (ترس ناگهانی) ▪ نفرت: تحقیر، اهانت، خوار شمردن، بیزاری، اکراه ▪ شرم: احساس گناه، حسرت، احساس پشیمانی، افسوس ▪ عشق: پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، پرستش ▪ شادمانی: شادی، لذت، سعادت شوق، تفریح، آسودگی، وجد، خشنودی ▪ شگفتی: جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب (اسناوندی،سایت) 2-5- بررسي جایگاه هوش هيجاني در مغز قسمتهاي پاييني (ابتداييتر) مغز واكنش های احساسی را ميانجيگري ميكند. اين قسمتهاي مغز سيستم limbic hippocampus ناميده ميشوند. بخشهاي هيجاني مغز، نحوه عملكرد نواحي فوقاني (پيشرفتهتر) مغز به نام neocortex را تحت تاثير قرار ميدهد. هنگامي كه تصميمات پيچيده و مشكلي را اتخاذ ميكنيد (همچون زماني كه با افراد ارتباط برقرار ميكنيد، مساله حل ميكنيد و...) بخشهاي پاييني (زيرين) مغز بازهم فعال هستند، آنها در اين كه چگونه به طور موثر و كارآمد كارهاي مختلف را انجام ميدهيد، نقش عمدهاي را ايفا ميكنند. هيجانات، تصميمات و واكنشهايتان به وقايع -حتي بي اهميتترين آنها- افراد را تحت تاثير قرار ميدهند. دارا بودن هوش هيجاني خوب مستلزم عملكرد بهينه و توامان قسمت های بالايي و پاييني مغز است. بخشهاي پاييني مغز به بقا انسان كمك می کند، همان اندازه كه به افراد در مراقبت و آگاه بودن از خطرات و فرصتهاي مناسب كمك می کند. بنا بر این، ما با متعادل كردن واكنش هایمان می توانیم تعبير و تفسير درستی از موقعيتها پیداکنیم. (اسیون،2009) 2-6- شناخت نحوه ی سنجش EQ و تفاوت آن باIQ براي اندازهگيري هوش شناختي، روانشناسان، تستهاي IQ را اجرا ميكنند كه ضريب هوشي را تعيين و اندازهگيري ميكنند. IQ به بيان ساده، مقياسی از تواناييهاي معقول و منطقي، بخردانه، تحليلي و عقلاني يك فرد است. يك تست IQ مهارتهاي بصري-فضايي، زباني-گفتاري و رياضی را اندازهگيري ميكند. اين تست، ميزان و چگونگي سرعت درك چيزهاي جديد، چگونگي تمركز بر كارها و تمرينات، چگونگي حفظ و يادآوري اطلاعات عيني، چگونگي درگير شدن با يك فرايند استدلالي، چگونگي دستكاري اعداد، تفكر نظري و تحليلي و چگونگي حل مسائل با استفاده از دانش قبلي را سنجيده و برآورد مينمايد. (اسیون،2009) البته سهم دقیق IQ و EQ در موفقیت های زندگی یک فرد بستگی به این دارد که کدام قسمت از زندگی در نظر گرفته شده است؛ بعضی وضعیتها بر مهارت های تکنیکی و IQ تأکید دارند و بعضی موقعیتها بر مهارت های اجتماعی و EQ تأکید میکنند. تقریباً در همة وضعیتها، از یک جراح خوب بودن گرفته تا یک پدر یا مادر خوب بودن، هم IQ و هم EQ نقش بسیار مهمی دارند.(جونز،1990) روانشناسان هوش هيجاني را با استفاده از تست های گوناگونی ميسنجند. مقبولترين آن ها MSCEIT،EQ-I هستند. 2-7- تست (EQ-i) تستEQ-i اولين و پركاربردترين خود آزمون هوش هيجاني منتشر شده در جهان است كه هم اكنون به 25 زبان ترجمه شده است. این پرسش نامه توسط "دكتر ريون بارون" تنظیم شده است و بيش از 1 ميليون نفر از سراسر جهان با EQ-i تست شده و اين ميزان در حال افزايش است. بارون 15 فاكتور را شناسايي و تعريف كرده و آن را به 4 حوزه هوش هيجاني و اجتماعي طبقهبندي نمود تا با توجه به مولفه های زیر، تست هوش هیجانی را تنظیم و اجرا نماید. اين طبقهبندي به شرح زير ميباشد: 2-7-1- درون فردي (Intra-personal) اين حوزه مربوط به توانايي شما در شناخت مديريت خود ميباشد. خود اين شامل موارد زير ميباشد. خودآگاهي: توانايي تشخيص اينكه چگونه احساس ميكنيد و چرا چنان احساسي داريد و نيز تاثيري كه رفتارتان بر ديگران دارد. اعتماد به نفس: توانايي بيان واضح افكار و احساس خود، جسور بودن و دفاع كردن از يك موقعيت. استقلال: توانايي خود مديريتي و خود كنترلی عزت نفس: توانايي تشخيص نقاط قوت و ضعف و احساس خوب داشتن در مورد خود حتی علی رغم وجود ضعف. تحقق خويشتن (ذات): توانايي درك پتانسيل خود و احساس رضایت از زندگي شخصي و كاری . 2-7-2- بين فردي (Inter-personal) اين حوزه مربوط به مهارتهاي افراد در توانايي برقراري ارتباط است : • همدلي: توانايي درك آنچه كه ديگران ممكن است احساس يا انديشه كنند. اين توانايي نظر كردن به جهان از ديد فردي ديگر است. • مسئوليت اجتماعي: مشاركت در گروه اجتماعي وقبول مسولیت درگروه. • قابليت سازگاری: اين مولفه اشاره دارد به توانايي انعطاف پذيری و واقع بينانه بودن. سه مقياس اين حوزه به شرح زير ميباشند: الف) تست واقعيت ازخود: توانايي درك اشيا به همان نحوي كه در واقعيت وجود دارند نه به جاي شيوهاي كه آرزو ميكنيدباشد يااز آن ترس دارید. ب) انعطاف پذيري: توانايي تغيير احساسات، افكار و اعمال در شرايط در حال تغيير. ج) حل مساله: توانايي تشخیص مسائل و سپس کشف و به کار بردن راه حل های مناسب. 2-7-3- مديريت استرس و (فشار): اين مولفه به توانايي فرد در تحمل استرس و كنترل وسوسه مربوط ميشود. اين خود داراي دو مقياس است: الف)تحمل استرس: توانايي آرام و متمركز ماندن، مقابله سازنده در مواجه با حوادث ناگوار بدون تسليم شدن در مقابل آنها ب)كنترل وسوسه: توانايي مقاومت يا به تاخير انداختن وسوسه در انجام يك عمل. 2-7-4- حالت كلي اين مولفه نيز مربوط به توانايي مثبت بودن در شرایط عادی زندگی می باشد كه خود شامل دو مقياس است: الف)خوش بيني: توانايي حفظ نگرش واقع بينانه و مثبت مخصوصاً در هنگام مواجه شدن با يك حالت دشوار در زندگی. ب)خوش حالي: توانايي احساس رضايت از زندگي، احساس لذت از خود و ديگران و تجربه كردن علاقه و اشتياق در يك سلسله از فعاليتها. (همان منبع) 2-8- فواید درك كردن هيجانات درك هيجانات به ما كمك ميكند هيجاناتمان را در جهت پيشبيني آينده به كار ببريم. شناخت هيجانات به ما كمك ميكند مسير زندگي را پيدا و جهتيابي كنيم. اين درک کمک می کند که چرا ما احساس ناراحتي، عصبانيت، يا احساس سرگيجه ميكنيم. درك اين كه عصبانيت شما از كجا نشات ميگيرد راه برخورد با آن را آسانتر ميسازد. مديريت يا اداره عواطف بدین معنی است كه كجا ميتوانيد از عوطف واقعاً به نفع خود استفاده كنيد. با شناخت و مديريت احساس خود ميتوانيد بهتر با ديگران همراه شده و كنار بياييد، مسائل را بهتر حل كنيد، قضاوتهاي بهتري انجام دهيد، و رفتار خود را بهتر اداره كنيد. 2-9- رویکردهای هوش هیجانی با ذکر مثالی به این مبانی می پردازیم: زنگ تفریحی یک مرکز پیشدبستانی است و عدّهای پسر بچّه روی چمنها میدوند. "علی" زمین میخورد. زانویش زخمی میشود و گریه میکند، امّا پسرهای دیگر به دویدن ادامه میدهند به جز "رضا" که توقف میکند. وقتی گریه "علی" فروکش میکند، "رضا" نیز خودش را زمین میزند و زانویش را میمالد، فریاد میزند «زانویم زخمی شده است!» "توماس هچ"، همکار "هوارد گارنر" در برنامه طیف که براساس نظریه هوشهای چندگانه اجرا میشد "رضا" را نمونهای از افرادی میشمارد که از هوش بین فردی برخوردار است. به نظر میرسد که "رضا" در شناخت احساسات همبازیهای خود و برقرار کردن ارتباط صریح و هموار توانایی خارقالعادهای دارد. زیرا فقط "رضا" بود که به درخواست کمک و به درد "علی"توجّه کرد و او را تسلی داد. هر چند تنها کاری که توانست بکند مالیدن زانوی خودش بود. این حرکت جسمانی جزیی از استعداد وی در برقرار کردن ارتباط است. یعنی مهارت عاطفی که برای حفظ ارتباط های نزدیک، در ازدواج، دوستی یا ارتباط حرفهای ضروری است. این مهارتها در کودکان پیشدبستانی تازه جوانه زده و در طول زندگی شکفته خواهد شد. اگربه مبانی اساسی هوش هیجانی که درزیر به آن اشاره شده توجه کنیم می توانیم شرایط بهتری برای درک رفتار کودک ورشد و تقویت آن بیابیم. 2-9-1- سازماندهی گروه این مهارت که برای افراد پیشرو (رهبر) ضروری است شامل به دست گرفتن ابتکار عمل و هماهنگ ساختن تلاشهای گروهی از مردم می باشد. این استعداد در کارگردانان یا تهیهکنندگان برنامههای نمایشی، درجهداران ارتش، رهبران کارآمد هر نوع سازمان مشاهده میشود. مانندکودکی که در زمین بازی، رهبری را به دست میگیرد، اوست که مشخص میکند هر کس در تیم در چه نقشی بازیی بکند . 2-9-2- ارائه راه حل استعداد میانجیگری، اجتناب از تعارضها یا حلّ تعارضهایی که سربرآوردهاند. افرادی که این توانایی را دارند در جوش دادن معاملات، داوری کردن یا وساطت در مشاجرات توانایی بسیاری دارند. آنان میتوانند وارد سیاست یا وکالت شوند یا به عنوان واسطه یا مدیر مشغول کار شوند. کودکانی که در مشاجرات مختلف در زمینههای بازی یا بازیهای گروهی نقش میانجیگر را بازی میکنند، از این دستهاند. 2-9-3- ارتباط فردی همان طور که در بالا ذکر گردید، استعداد"رضا" نمونهای از این توانایی در حس همدلی و پیوند یافتن است. این استعداد، وارد شدن در رویارویی با دیگران یا شناخت و پاسخ دادن مناسب به احساسات و علایق مردم را آسان تر میسازد که هنر برقراری ارتباط نامیده میشود. چنین افرادی در کارها یا بازیهای گروهی موفقاند. همسرانی قابل اعتماد و دوستان یا همکاران تجاری خوبی هستند. در دنیای تجارت به عنوان فروشنده یا مدیر موفقاند و میتوانند معلّمان بسیار خوبی بشوند. کودکانی که از این دسته هستند در زمینه دریافتن احساسات دیگران از طریق حالت های چهره، بسیار موفقاند و در میان هم کلاسیهای خود از همه محبوب ترند. 2-9-4- تجزیه و تحلیل اجتماعی به معنای توانایی دریافت احساسات، انگیزشها و علایق دیگران و داشتن درکی عمیق از آن است. این آگاهی نسبت به احساسات دیگران باعث میشود که اینان به سهولت با دیگران صمیمی شوند. در صورتی که این توانایی با قدری استعداد ادبی همراه گردد فرد رماننویس یا نمایشنامه نویسی ماهر میشود. روی هم رفته، این مهارتها به ارتباطهای بین فردی لطافت میبخشند و برای جلب دیگران، موفقیّت اجتماعی و حتی جذبه ضروریاند. کسانی که از نظر بهره هوشی قدرتمندند، میتوانند کاملاً راحت با افراد دیگر ارتباط برقرار کنند. واکنشها و احساسات آنان را به سرعت دریابند، دیگران را رهبری کنند و سازمان دهند و به مشاجراتی که میتواند در هر فعّالیّت بشری شعلهور شود، خاتمه دهند. آنها طبیعتاً رهبرند. افرادی هستند که میتوانند احساسات جمعی ابراز نشده را بیان کنند و برای هدایت یک گروه جهت دستیابی به اهداف خود آن احساسات را در جای خود مطرح سازند. آنها افرادی هستند که دیگران را دوست دارند و از نظر عاطفی به دیگران نیرو میدهند و این فکر را در دیگران به وجود میآورند که داشتن این خصوصیات در یک فرد چه سعادت بزرگی است. (همان منبع) 2-10- مولفه های هوش هیجانی گاردنر به نقش حیاتی این تواناییهای عاطفی و قدرت برقراری ارتباط در فراز و نشیبهای زندگی اذعان میکند. او اشاره میکند که، اگر افراد دارای هوشبهر بالا از نظر هوش درون فردی ضعیف و افراد کمهوشبهر از این لحاظ قوی باشند، خواهیم دید که آنان برای افراد کم هوشبهر کار می کنند. یعنی اینکه بسیاری از این افراد با هوشبهر 160 برای افراد با هوشبهر 100 کار میکنند و اینجاست که درمی یابیم در زندگی روزمره هیچ استعدادی از هوش بین فردی مهمتر نیست. اگر از هوش بینفردی بهره کمی برده باشیم در انتخاب همسر شغل و مانند آن عملکرد ضعیفی خواهیم داشت. که لازم است در مدارس کودکان را در زمینه پرورش استعدادهای فردی تعلیم دهیم بدین جهت "سالووی" نیزتوصیف مبنایی خود را از هوش هیجانی براساس نظریات گاردنر درباره استعدادهای فردی قرار میدهد و این تواناییها را به پنج حیطه اصلی گسترش میدهد. این پنج حیطه به شرح زیر است: خودآگاهي (Self- awareness) خود نظمي (Self-regulation) انگيزش (Motivation) همدلي (ٍEmpathy) مهارت اجتماعي (Social Skill) 2-10-1- توضيح هر يک از مولفه های هوش عاطفي 2-10-1-1- خود آگا هي (Self- awareness) شناخت عواطف شخصی و تشخیص هر احساس به همان صورتی که ابراز می شود، سنگ بنای هوش هیجانی است. كسي كه احساسات خود را شناخته است در تصميمات شخصي بهتر عمل ميكند . (انتخاب شغل و همسر و...). ناتواني در تشخيص احساسات، فرد را دچار سر گرداني مي کند . در مقابل اطمينان نسبت به احساسات خود، سبب هدايت بهتر فرد در زندگي مي شود. این افراددرزندگی: 1. استقلال بیشتری در رفتارشان دارند. 2. حدود خود را به خوبي مي شناسند. 3. از سلامت رواني برخوردار هستند. 4. مايلند نگرش مثبتي به زندگي داشته باشند. 5. در حالات روحيِ بد، به خيال پردازي نمي پردازند و اسير آن نمي شوند. 6. مي توانند به سرعت خود را از آن حالات بد روحي خارج کنند. 2-10-1-2- خود نظمي (Self-regulation) به کار بردن درست هیجانها و قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی است که بر حس خود آگاهی متکّی میباشد. یعنی بتواند اضطرابها افسردگیها یا بیحوصلهگیهای متداول و شکستهای مختلف زندگی را کنترل کند. "گلمن" آن را توانايي مقاومت در برابر طوفان هاي هيجاني که سرنوشت را رقم مي زند،مي داند.افرادي که در اين مهارت قوي هستند با سرعت بسيار بيشتري مي توانند ناملايمات زندگي را پشت سر بگذارند و او اين خصيصه را کليد بهزيستي عاطفي مي داند. افرادي که به لحاظ اين احساس ضعيفند، دائما با احساس نوميدي و افسردگي مواجهند و نمیتوانند به راحتی ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارند. 2-10-1-3- برانگيختن خود (Motivation) برانگيختن خود یعنی تسلط به نفس خود طوری که بتواند سکان رهبری هیجانها را خود به دست بگیرد تا بتواند به هدفی که دارد دست یابد. چرا که خویشتن داری عاطفی به تأخیر انداختن کامروا سازی و فرونشاندن تکانشها (مراقبت نفس) زیربنای تحقق هر پیشرفتی است. این افراد توانایی دستیابی به مرحله غرقهشدن در کار را دارند. آنان می توانند انجام هر نوع فعّالیّت چشمگیر را میسر سازند. افراد دارای این مهارت، مولد و اثربخش هستند. 2-10-1-3-1 غرقه شدن در كار دانش آموزاني كه غرق درس مي شوند بيشتر ياد مي گيرند. كودكاني كه به هنر و يا ورزش علاقه مند هستند آسانتر به مرحله ي غرقه شدن در كار مي رسند که این امرجزبه استعدادیابی ازطرف والدین و معلمین میسر نمی شود. 2-10-1-4- همدلي (Empathy) همدلی نوعی شناخت از عواطف دیگران است که برخودآگاهی عاطفی متکی است. افرادی که از همدلی بیشتر برخوردارند به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواستههای دیگران است توجّه بیشتر نشان میدهند. "هافمن" معتقد است: كه از دوران نوزادي به بعد پيشرفت طبيعي در حس همدلي بوجود ميآيد. مثلا:كودك يك سالهاي كه كودك ديگري را ميبيند كه افتاده و به شدّت گريه ميكند از ناراحتي شصت خود را ميمكد. در كودكان اين احساس به شكل درماندگي و در نوجواني به يك اعتقاد اخلاقي بدل ميشود. افرادي که از همدلي بيشتري برخوردار باشند،به علائم اجتماعي ظريفي که نشان دهنده نياز يا خواسته هاي ديگران است، توجه بيشتري نشان مي دهند. آزمايش "واكسلر "در مؤسّسهي ملي سلامت روان به این نتیجه رسید كه هماحساسي يا همدلي باعث روانسازي ارتباط ميشود. تفاوت موجود در ميل به همدلي در افراد مختلف به نحوهي تربيت كودك ازجانب والدين بستگي دارد. مثلا والدينی که به کودکشان می گویند: ببين! چهقدر دوستت را ناراحت كردي!!! این جمله چقدر موثرتر است، تا این که بگویند: چه قدركار بدي كردي!!! دانستن تفاوت بین همدردی و همدلی نیز می تواند در این بخش مفید باشد تا به موضوع همدلی دقیق تر نگاه کنیم. گرچه همدردي يك احساس عاطفی با ارزش است امابا همدلي فرق ميكند. همدلي نشان ميدهد كه شما درك ميكنيد كه شخص ديگري چه احساسي دارد. اما همدردی یعنی آگاه شدن از درد دیگری. (اسیون،2009) 2-10-1-5- مهارت اجتماعي (Social Skill) مهارت اجتماعي كه همان مهارت افراد، در بيان احساسات خود است. بخش عمده اي از هنر برقراري ارتباطات را شامل می شود، که همان مهارت کنترل عواطف در ديگران است. عواطف مسري اند و انسان هاي احساساتي، عواطفشان را به ديگران منتقل مي کنند. افرادي که در اين مهارت، توانايي هاي زيادي دارند و در آنچه که به کنش متقابل با ديگران نياز است، بخوبي عمل مي کنند، ستاره هاي اجتماعي هستند. فقدان اين مهارت مي تواند باعث شود که با هوش ترين افراد، در ارتباطات خود احساس عجز کنند و خودبين، زيانکار يا بدون احساس بنظر آيند. (گلمن،1382) مثلا والدينی با خشم، بياحساس و سرد به كودكشان ميگويند: به پدربزرگ لبخند بزن و تشكّر كن. كودك با لحني كوتاه و بيتفاوت و بياحساس ميگويد "متشكّرم". بنابراین مهارت اجتماعي كه همان مهارت افراد، در بيان احساسات خود است بخش عمده اي از هنر برقراري ارتباطات یا مهارت کنترل عواطف در ديگران است. مهارت اجتماعي توانايي دريافت احساسات، انگيزشها و علايق ديگران و داشتن درك عميقي از آن است. این افراد با ديگران به سرعت صميمي ميشوند و احساسات آنها را به سرعت درك ميكنند و ديگران را رهبري ميكنند مشاجرات را خاتمه ميدهند و از لحاظ عاطفي به ديگران نيرو ميدهند.كساني كه اين مهارت را ندارند در حضور مردم به زحمت ميافتند. لحن مناسب ندارند، خيلي تند تند صحبت ميكنند يا شُل و بريده بريده حرف ميزنند، اگر كودكي به اين صورت صحبت كند دوستانشان تصور ميكنند كه او كودن است! و اگر هنگام صحبت صورتش تغيير نكند بچّهها او را ترك ميكنند چون از رفتار او متعجّب ميشوند. زبانشان در بيان احساسات خاموش است و ناخواسته پيامهاي ميفرستند كه باعث توليد ناراحتي در جمع دوستانشان ميشوند، بنابراين احساس سرخوردگي، انزوا و افسردگي ميكنند. ادامه دارد.. ـــــ بخش آخر: هوش های چندگانه وش های چندگانه MI Multiple Intelligence 3-1- تاریخچه هووارد گاردنر متولد 1943 پنسیلوانیا است. والدینش یهودی بودند و در سال 1938 از هامبورگ به آمریکا مهاجرت کردند. او به دانشگاه هاروارد رفت و در رشته حقوق تحصیل کرد، اما اریک اریکسون، معلم او، وی را به روانشناسی و علوم اجتماعی علاقه مند کرد و به قول خود گاردنر بر پای تحقیقات او مهر تایید زد. وی از جروم برونر و دیوید رایزمن نیز تأثیر پذیرفت. در سال 1965 با عنوان دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل شد و در سال 1971 دکتری خود را گرفت. از مهمترین کارهای او میتوان به چارچوب های ذهن و نظریه هوش های چندگانه اشاره کرد. در سال 1983 هوارد گاردنر، نظریه هوشهای چندگانه را با این فرض که افراد، انواع متعددی از هوش را دارا هستند، پیشنهاد کرد. بنا براین نظریه، معلمان میتوانند با ارائه دروس بر اساس انواع هوشها، تمامی دانش آموزان را ارتقاء دهند. هوارد گاردنر، با دسته بندی توانایی های انسان به چند نوع هوش، وسیله ای برای ترسیم حوزه وسیعی از توانایی هایی که انسان ها دارا هستند، فراهم کرد. پس از تأییداین نظریه به عنوان یک نظریه ی تعلیم و تربیت به پیشنهاد یونیسف، پروفسور وحید حسن در ایران کارگاهی را تحت عنوان "فراگیری-فرادهی" بر مبنای هوش های چند گانه در باشگاه فرهنگیان تهران برگزار کرد. 3-2- تعریف هوشهای چندگانه از دیدگاه تعلیم و تربیت، لازم است که موضوعات و مطالبی که به دانش آموزان منتقل می شود، با دانش اولیه دانش آموز تناسب داشته باشد. علاوه بر این، باید با شیوه یادگیری هر دانش آموز نیز سازگاری داشته باشد که به این راهکار، نظریه هوش چند گانه می گویند. هوش های کلامی، منطقی- ریاضی، درک فضایی، موسیقیایی، بدنی-جنبشی، درون فردی، برون فردی، هوش شناختی (هوش وجودی) همگی از اشکال هوشی است که در مغز ما رشد یافته، بسته به عوامل ژنتیکی و انگیزشهای دریافتی از محیط، برخی بر دیگری غالب می شوند. 3-2-1- هوش کلامی-زبانی مهارت های کلامی بسیار پیشرفته و حساسیت نسبت به اصوات، معانی و آهنگ کلمات. این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. این افراد مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند و معمولا سخنوران برجسته ای هستند. آنها به جای تصاویر، با کلمات فکر میکنند. مهارت های این گونه افراد شامل موارد زیر میشود: گوش دادن، حرف زدن، قصه گویی، توضیح دادن، تدریس، استفاده از طنز، درک قالب و معنی کلمه ها، یادآوری اطلاعات، قانع کردن دیگران به پذیرفتن نقطه نظر آنها، تحلیل کاربرد زبان. شغل های مناسب برای این گروه: شاعر، روزنامه نگار، نویسنده، معلم، وکیل، سیاستمدار، مترجم. 3-2-2- هوش منطقی- ریاضی توانایی تفکر مفهومی و انتزاعی و ظرفیت درک منطقی با الگوهای عددی. توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. این اشخاص به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر میکنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار میکنند. آنها همواره در مورد دنیای اطرافشان کنجکاوند، سوال های زیادی میپرسند و دوست دارند آزمایش کنند.مهارت های آنها شامل این موارد میشود: مسئله حل کردن، تقسیم بندی و طبقه بندی اطلاعات، کار کردن با مفاهیم انتزاعی برای درک رابطه شان با یکدیگر، به کاربردن زنجیره طولانی از استدلالها برای پیشرفت، انجام آزمایش های کنترل شده، سوال وکنجکاوی در پدیده های طبیعی، انجام محاسبات پیچیده ریاضی، کار کردن با شکل های هندسی. رشته های شغلی مورد علاقه آنها عبارتند از: دانشمند، مهندس، برنامه نویس کامپیوتر، پژوهشگر، حسابدار، ریاضیدان. 3-2-3- هوش دیداری - فضایی توانایی درک دقیق دنیای دیداری – فضایی و انجام تغییرات در ادراکات. این نوع هوش توانایی درک پدیده های بصری است. افراد دارای این نوع هوش، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات، نیاز دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر، ویدیو و فیلم خوششان میآید. مهارت های آنها شامل موارد زیر است: ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها و شکل ها، حس جهت شناسی خوب، طراحی، نقاشی، ساختن استعارهها و تمثیل های تصویری (احتمالا از طریق هنرهای تجسمی) دستکاری کردن تصاویر، ساختن، تعمیر کردن و طراحی وسایل عملی، تفسیر تصاویر دیداری. شغل های مناسب برای آنها عبارتند از: دریانورد، هنرمند تجسمی، مخترع، کاشف، معمار، طراح داخلی، مکانیک، مهندس. 3-2-4- هوش بدنی- جنبشی تبحر در استفاده از تمام بدن فرد در بیان عفاید و احساسات و توانایی در استفاده از دستها در تولید یا تغییر اشیاء. این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا. این افراد خودشان را از طریق حرکت بیان میکنند. آنها درک خوبی از حس تعادل و هماهنگی دست و چشم دارند. به عنوان مثال در بازی با توپ، یا کنترل تعادل جسمی مهارت دارند آنها از طریق تعامل با فضای اطرافشان قادر به یادآوری و فرآوری اطلاعات هستند. مهارت های آنها شامل این موارد میشود: هماهنگی بدنی، ورزش، استفاده از زبان بدن، صنایع دستی، هنرپیشگی، تقلید حرکات، ورزشکار، معلم تربیت بدنی، آتش نشان، صنعتگر. 3-2-5- هوش موسیقایی ظرفیت درک تمیز، تغییر و بیان اشکال موسیقی این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. این اشخاص با استفاده از صداها، ریتمها و الگوهای موسیقی فکر میکنند. آنها بلافاصله چه با تعریف و چه با انتقاد، به موسیقی عکس العمل نشان میدهند. خیلی از این افراد بسیار به صداهای محیطی مانند صدای زنگ، صدای جیرجیرک و چکه کردن شیرهای آب حساس هستند. مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود: آواز خواندن، سوت زدن، تشخیص الگوهای آهنگین، آهنگ سازی، به یاد آوردن ملودی ها، درک ساختارهای موزون. شغل های مناسب برای آنها عبارتند از: شاعر، موسیقیدان، خواننده. 3-2-6- هوش بین فردی توانایی درک و ایجاد تغییر در حالات، آرزوها، انگیزه ها و احساسات دیگران. یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. این افراد سعی میکنند چیزها را از نقطه نظر آدم های دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه میاندیشند و احساس میکنند. آنها معمولا توانایی خارق العاده ای در درک احساسات، مقاصد و انگیزهها دارند. آنها سازمان دهنده هاي خیلی خوبی هستند، هرچند بعضی وقتها به دخالت متوسل میشوند. آنها معمولا سعی میکنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاری را تشویق کنند. آنها هم از مهارت های کلامی مانند حرف زدن و هم مهارت های غیرکلامی مانند تماس چشمی و زبان بدن استفاده میکنند تا کانال های ارتباطی با دیگران برقرار کنند. مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود: دیدن مسائل از نقطه نظر دیگران، گوش کردن، همدلی، درک خلق و احساسات دیگران، مشورت، همکاری با گروه، توجه به خلق و خو، انگیزهها و نیت های مردم، رابطه برقرار کردن چه از طریق کلامی چه غیر کلامی، اعتماد سازی، حل و فصل آرام درگیری ها، برقراری روابط مثبت با دیگر مردم. شغل های مناسب برای آنها عبارتند از: مشاور، فروشنده، سیاست مدار، تاجر. 3-2-7- هوش درون فردی خودشناسی و توانایی انجام عمل با توجه به شناخت خود. این هوش یعنی توانایی درک خود و آگاه بودن از حالت درونی خود. این اشخاص سعی میکنند احساسات درونی، رویاها، روابط با دیگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود: تشخیص نقاط ضعف و قوت خود، درک و بررسی خود، آگاهی از احساسات درونی، تمایلات و رویاها،ارزیابی الگوهای فکری خود، باخود استدلال و فکر کردن، درک نقش خود در روابط با دیگران. مسیرهای شغلی ممکن برای آنها عبارتند از: پژوهشگر، نظریه پرداز، فیلسوف. 3-2-8- هوش طبیعت گرا تبحر در تشخیص و طبقه بندی گونه های متعدد از یک نوع موجود زنده، تحقیق و جمع آوری اطلاعات مربوط به طبیعت اطراف خود. سایر خصوصیات این افراد شامل بیعلاقگی به یادگیری موضوعات بیارتباط با طبیعت، مهارت در ردهبندی و فهرست بندی اطلاعات، لذت مفرط از باغبانی، کشف طبیعت، پیادهروی و چادر زدن در طبیعت. فرصتهای شغلی که متناسب با این اطلاعات: کشاورزی و باغدارای. علاقهمند به موضوعاتی از قبیل گیاهشناسی، زیستشناسی و جانورشناسی. 3-2-9- هوش وجودی (هستی شناختی) توانایی تامل در پدیدها و سؤال پرسش فراتر از داده های حسی مانند بی نهایت و نامتناهی. شغل های مناسب برای آنها عبارتند از: کیهان شناس، فیلسوف. (آرمسترانگ،1381) 3-3- نظریه ی هوش های چندگانه گاردنر در تدریس گاردنر در نظریه ی هوش های چندگانه سعی کرده است تا حوزه ی توانایی های خلاق و استعداد های دانش آموزان را به آن سوی مرزهای هوش بکشاند. تئوری گاردنر شیوه ای را از یادگیری و یاددهی خلاق و اثربخش معرفی می کند که می توان به وسیله¬ی آن روش های تدریس را خلاق¬تر نمود. معلّمان باید بداند که روش های تدریس برخاسته از یک هوش به تنهایی، روش پیش پا افتاده و غیر خلاق است. ولی اگر در آن روش از سه تا پنج هوش استفاده شود، توسعه یافته و نوآورانه محسوب می شود. 3-4- بررسی تطبیقی روشهای سنتی تدریس و MI در کلاس معلّم کلاسهای MI با معلّم کلاسهای سنتی تفاوتهای زیادی دارد. در کلاسهای سنتی، معلّم معمولاً روبروی دانشآموزان میایستد و سخن میگوید و چیزهایی را روی تخته مینویسد. در كلاس هاي سنتي با دانش آموزان به صورت يك گروه مشابه برخورد مي شود و تمرينات مشابهي به همه دانش آموزان داده مي شود. در این حالت انتظار می رود در زمان يكسان جواب مشابهي توسط دانش آموزان ارایه شود. از دانش آموزان انتظار مي رود طي يك زمان محدود و يكسان، دانش ارائه شده توسط معلم را فرا گيرند و اكثر دروس را، که با استفاده زبان و تحليل رياضي-منطقي ارائه مي شود به وسيله ي روش هاي محدود و آزمون هاي مكرر فرا گیرند. در این حالت، بهترين نمره به دانش آموزي اختصاص داده مي شود كه بالاترين توانايي را براي محفوظات دارند. در این صورت امكان دارد دانش آموزي كه از هوش زباني بالايي برخوردار است، خارج از نوبت صحبت كند و دانش آموزي با هوش فضایی-مكاني فوق العاده، ممكن است به خط خطي كردن دفتر خود يا خيال پردازي مشغول شود؛ دانش آموزي كه در هوش برون فردي، از توانايي بالايي برخوردار است، احتمال دارد به معاشرت با ديگران بپردازد و ديگري با هوش طبيعت گراي خود، حيوا ني را سر كلاس بياورد. اين دانش آموزان با اين رفتارها، مي خواهند بگويند كه :«اين است روشي كه من با آن مطالب جديد را مي آموزم و اگر شما از طبيعي ترين كانال يادگيري من وارد نشوي، من باز اين كارها را انجام خواهم داد». در کلاسهای MI معلّم به طور مرتّب روش تدریس خود را از تغییر میدهد. از روش زبانی به مکانی و از مکانی به موسیقیایی و همینطور تا آخر، تغییر میدهد و اغلب با روشهای مختلفی به ترکیب این مقولات هوشی میپردازد. معلّم MI ممکن است بخشی از زمان کلاس را به سخنرانی یا نوشتن روی تخته اختصاص دهد، این تکنیک، نوعی روش مقبول به شمار میآید و معلّمان بسیاری از اوقات این کار را انجام میدهند. آموزگار MI همچنین ممکن است برای روشن ساختن مطلبی، به کشیدن تصاویر روی تخته یا نشان دادن فیلم بپردازد. گاهی نیز برای اینکه صحنه را برای نتیجهگیری و رسیدن به هدف آماده کند یا نکتهای را خاطرنشان کند، به پخش فایل های صوتی اقدام کند. او شرایط را برای تجربیات عملی آماده میکند، خواه این فعّالیّت مستلزم برخاستن دانشآموزان از جای خود و حرکت آنان باشد یا آوردن شیئی از بیرون به داخل کلاس، و یا ساختن اشیایی توسط دانشآموزان که میزان درک آنها را نشان می دهد. او همچنین دانشآموزانی دارد که با یکدیگر با روشهای مختلف همکاری میکنند. او برای دانشآموزان فرصتهایی فراهم میکند تا بتوانند اندیشههای خود را نشان دهند؛ به کارهای هوشمندانه بپردازند یا تجربیات و احساسات شخصی خود را با موضوعات مطالعه شده پیوند دهند. هم چنین، آنان را به میان موجودات زنده یا طبیعت می برد. به اعتقاد گاردنر تشخیص این امر توسط معلمان موجب می شود تا با مشکلات درسی، برخورد خلاقانه و مناسب تری داشته باشند. به ویژه اگر بتوانیم روش تدریس را بیشتر روی هوشی متمرکز کنیم که بچّه ها بیشتر دوست دارند. و انتظار دارند که معلم در آموزش خود از آن هوش بیشتر استفاده کند. (آرمسترانگ،1381) معلمین میتوانند شیوههای سنتی تدریس خود را با استفاده از روشهایی که موجب برانگیخته شدن هوشهای چندگانه افراد شود ممزوج کنند. آموزگاری که چنین است بر تدریس به شیوهی ریتمیک تأکید دارد (موسیقیایی)، برای روشن شدن مطلب به کشیدن تصاویر روی تخته اقدام میکند (مکانی)، در حین صحبت از حرکات نمایشی استفاده میکند (حرکتی، جسمانی) در بین صحبتهایش مکث میکند تا دانشآموزان فرصت تأمّل داشته باشند (درون فردی)، سؤالاتی میپرسند که دانشآموزان را سر ذوق میآورد (میان فردی) و در صحبتهایش از منابع طبیعت استفاده میکند (طبیعتگرا). اینجاست که این معلّم روش سنتی را با روش MI ترکیب کرده است. جدولی که در ذیل آمده است خلاصهای از فعّالیّتهای آموزشی، منابع آموزشی و شیوههای آموزشی در کلاس است. با توجّه به این جدول میتوان ایدههای خوبی برای کلاس گرفت. 3-5- دلایل خلاق بودن یادگیری و یاددهی از طریق هوش های چندگانه • یادگیری از طریق هوش های چندگانه لذ ت بخش تر و شادتر است. • شاگرد و معلّم درفرایند یادگیری – یاددهی هوش های چندگانه خسته نمی شوند. • کیفیت آموزشی از طریق یادگیری به وسیله ی هوش های چندگانه بیشتر است. • پایداری یادگیری و توانایی ترکیب آموخته ها دراین روش بیشتر است. • در این روش شاگردان امکان یادگیری ابعاد مختلف هوش خود را دارند. • معلّمان امکان ارائه ی بهترین روش تدریس را دارند. • رضایت مندی آموزشی شاگردان دراین روش بالاتر است. • شاگردان و معلّمان در این روش یادگیری فعال ترند. 3-6- انواع ارزشیابی با توجه به تئوری MI در شیوه های ارزشیابی واقعی و توصیفی، از ابزار، وسایل و روش های بی شماری استفاده می شود. یکی از پیش نیازهای اصلی ارزیابی واقعی و معتبر، مشاهدات است و همانگونه که گاردنر بیان کرده، بهترین روش، مشاهده ی نحوه ی به کارگیری سیستم های نمادین هریک از انواع هوش چندگانه توسط ایشان است. یکی دیگر از مؤلفه های اصلی در انجام ارزشیابی واقعی، مستندسازی فعالیت¬های دانش¬آموزان است و می توان عملکرد دانش آموزان را با روش های مختلف ثبت و نگهداری کرد. از جمله گزارش های داستان گونه از کارهای دانش آموزان از طریق ضبط با نوارهای صوتی یا نوارهای ویدئویی، عکاسی، یادداشت های دانش آموزان از مهارت های متنوع خود و مصاحبه با دانش آموزان. ـــــ هوش برتر اگه قصد دارید بیشتر خودتون رو بشناسید، انتخابتون درست بوده... با انواع هوش بیشتر آشنا بشید بعد ببینید تو کدوم یک استعداد بیشتری دارید : 1) هوش کلامی : حساسیت به صدا، معنی و ترکیب کلمات و علاقه به خواندن، حرف زدن، گوش دادن و نوشتن. 2) هوش منطقی - ریاضی : توانمندی در زمینه ریاضیات و منطق و علاقه به حل مساله، استدلال و طرز تفکر. 3) هوش موسیقایی : ارج نهادن، درک و خلق موسیقی و دوست داشتن ترانه، سرود و آهنگ. 4) هوش بصری - فضایی : درک و بازسازی تصویر و علاقه به تخیل و خلاقیت هنری. 5) هوش حرکتی : استفاده از بدن برای نمایش، هدف یابی و تفریح و علاقه به حرکت و ابراز وجود از طریق حرکات. 6) هوش میان فردی : درک دیگران (خلق و خو، تمایل و انگیزه ایشان) و علاقه به ارتباط، گوش دادن، تشویق و بحث. 7) هوش درون فردی : شناخت احساسات، ارزش ها و فلسفه ی خود و علاقه به تنهایی و درونگرایی. 8) هوش طبیعی : شناخت طبیعت و حساسیت به طبیعت، ارتباطات و الگوهای گیاهان و جانوران.
ــــــ پنج ویژگی هوش عاطفی برای برقراری ارتباطات سازنده و پایدار اجتماعی تهران-ایرنا- شناخت اطرافیان، خودگردانی، خودآگاهی، تمرین همدلی و توانایی روبرو شدن با شرایط سخت از ویژگی های افرادی است که هوش عاطفی یا EQ بالا دارند. پیشتر تصور می شد IQ یا ضریب هوشی تنها عامل موفقیت افراد است به همین دلیل گفته می شد افرادی که باهوشتر هستند در اجتماع موفقترند اما این فرضیه در سه دهه اخیر رد شده است و دانشمندان دیگر ضریب هوشی را صرف عامل موفقیت نمی دانند. به گزارش ایرنا از پایگاه اینترنتی (PsyCentral)، برخی افراد هوش عاطفی بالایی دارند و بر احساسات و هیجانات خود غلبه می کنند اما وجه تمایز این افراد چیست؟ و آیا این افراد موفق ترند؟ هوش عاطفی، هوش احساسی یا هوش هیجانی که ضریب آن با EQ نشان داده می شود شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجان هاست.برای بسیاری از افراد احساسات می تواند گیج کننده باشد، غلط تعبیر شود، بر قضاوت اثر گذارد، آغاز گر رفتارهای غیر منتظره و عجیب باشد و برخی اوقات کاملا انسان را از پای درآورد. افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند توانایی شناخت و بیان احساسات و گنجاندن آن در منطق و کنترل آن را در خود و دیگران دارند.به طور خلاصه هوش عاطفی به توانایی خواندناحساسات و پاسخ به آن به یک روش مناسب اطلاق می شود. پس چگونه میتوان انسان هایی با هوش هیجانی بالا را شناخت؟ در این گزارش به پنج عادت که در افراد با هوش عاطفی بالا دیده می شود اشاره شده که به آنها در بهتر ظاهر شدن در جنبه های مختلف زندگی شان کمک می کند. *** شناخت اطرافیان شناخت اطرافیان از خصیصه افرادی است که هوش عاطفی بالایی دارند. افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند، دیگران را بهتر می شناسند. زمانی که فردی با هوش عاطفی بالا با فرد دیگری کار و یا صحبت می کنند، تنها به خود فکر نمی کند. افراد با هوش عاطفی بالا، احساسات دیگران را می فهمند و درک می کنند. افرادی که هوش عاطفی دارند، می دانند که چه زمانی باید به افراد اندکی فضا دهند و چه زمانی از آنها حمایت و یا با آنها همدردی کنند. این افراد می توانند از اطلاعاتی که جمع آوری کرده اند برای ارتباط برقرار کردن و موفق شدن در موقعیتهای بی شمار استفاده کنند. *** خودکنترلی خودگردانی از دیگر خصیصه افرادی است که EQ بالا دارند. خودگردانی به خود کنترلی، کنترل امیال و احساسات نیز گفته می شود. افرادی که قابلیت خود گردانی و خویشتنداری دارند عموما به خود اجازه نمی دهند که مغلوب احساسات شوند. آنها ناگهان طغیان نمی کنند و به قولی زود از کوره در نمی روند بلکه همواره قبل از واکنش، فکر می کنند.از خود گذشتگی ، پذیرش راحت تغییرات، صداقت و توانایی گفتن نه، از دیگر مشخصات افراد خود گردان است. *** خودآگاهی خودآگاهی از دیگر صفات افرادی است که هوش عاطفی بالایی دارند. این افراد تفاوت میان احساسات و منطق را می دانند. این افراد بدون اینکه احساست خود را سرکوب کنند و یا نادیده بگیرند با استفاده از مهارتهای تفکر انتقادی خود، احساساتشان را متعادل می سازند. خود آگاهی پایه و اساس ضروری هوش عاطفی است.دانیل گولمن نویسنده نیویورک تایمز در وبسایت خود به حضور ذهن به عنوان روشی برای ایجاد خود آگاهی اشاره می کند.وی خاطر نشان می کد که حضور ذهن به شخص کمک می کند تا علائم ظریف و در عین حال مهم را تشخیص دهد و به جای اینکه مغلوب افکار و احساسات شود آنها را بشناسد. *** تمرین همدلی همدلی ، توانایی تشخیص و شناسایی خواسته ها، نیازها و دیدگاه های افراد اطراف انسان است. افرادی که احساس همدلی دارند، حتی زمانیکه دیگران احساساتشان را بروز نمی دهند، قادر به تشخیص احساسات آنها هستند.بنابراین افرادی که با دیگران احساس همدلی می کنند ، دیگران را خوب درک می کنند و با آنها خوب ارتباط برقرار می کنند. این افراد از قضاوت سریع و کلیشه ای پرهیز می کنند و زندگی خود را بر پایه شفافیت و صداقت بنا می کنند. زمانی که افراد از احساسات دیگران آگاهی دارند می توانند بفهمند که رفتار آنها چه تاثیری بر دیگران می گذارد. بنابراین آنها سخاوتمندی، خیرخواهی و رفتار مثبت تری نسبت به دیگران خواهند داشت. ***توانایی روبرو شدن با احساسات سخت افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند به خود اجازه روبرو شدن با شرایط احساسی سخت را می دهند؛ این افراد زمان عصبانیت و خستگی خود را تشخیص می دهند و تا زمانی که آرام نشوند از تصمیم گیری های مهم جلوگیری می کنند.افرادی که هوش عاطفی بالا دارند می دانند که باید شرایط احساسی و هیجانی سخت را به عنوان بخشی از زندگی قبول کرد. تینا گیلبرتسون روان شناس و نویسنده می گوید اگر بروز احساسات منفی را برای موقعی بگذاریم که آگاهی کامل و قدرت پذیرش داریم و قضاوت شخصی انجام نمی دهیم، این وضعیت باعث افزایش آگاهی های شخصی ما می شود و هدف دار بودنمان را تقویت می کند.این افراد احساسات و شرایط روحی منفی را در دیگران نیز به همان صورت می پذیرند. || پـــآیــآن || ._.
|