انجمن های تخصصی  فلش خور
طرحواره ای به نام "کودکان کار" - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: فرهنگی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=35)
+---- انجمن: اجتماعی (جامعه شناسی) (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=65)
+---- موضوع: طرحواره ای به نام "کودکان کار" (/showthread.php?tid=222219)



طرحواره ای به نام "کودکان کار" - L²evi - 25-04-2015

طرحواره ای به نام "کودکان کار" 1

تصور کنید در یکی از روزهای شلوغ و پرترافیک تهران در تاکسی یا خودروی شخصیتان منتظر باز شدن راه و سبز شدن چراغ هستید، در همین حین کودکانی را می بینید که فال یا گل به دست به سمت سرنشینان اغلب خسته، بی حوصله، کلافه و منتظر می روند. واکنش های مردم در قبال این کودکان متفاوت و حتی گاهی به دور از انتظار است؛ اما آنچه در این ماجرا بیش از واکنش های شهروندان جلب توجه می کند تصورات و برداشت های ذهنی آنها نسبت به این کودکان است . تصوراتی اغلب یکسان و گاه اشتباه از قبیل اینکه " این بچه ها حتما افغانی هستن" یا " این بچه ها یه باندن، وگرنه مگه می شه یه بچه خودش تنها بدون اینکه مجبورش کرده باشن بیاد تو خیابون کار کنه". برداشت هایی که خواهی نخواهی چه در جمع باشیم و چه تنها به سراغ ما می آید. اما این گزاره های مشترک از کجا نشأت می گیرد؟ چرا انسان ها با وجود تمام تفاوت ­های فردی و اجتماعی که با یکدیگر دارند باز هم گاهی واکنش و برداشت مشترکی از یک پدیده اجتماعی دارند؟ آیا ذهن انسان شبیه قفسه مطبق است و محتوای طبقات آن گزاره های مشترک اجتماعی است؟
به عقیده روان­شناسان اجتماعی اشیاء، افراد، وقایع و موقعیت ها درون ذهن انسان بازنمود می شوند، این بازنمود ذهنی طرحواره نام دارد، طرحواره اطلاعاتی است راجع به نحوه رفتار کردن در موقعیتی خاص (اتنیکسون ،1384: 252). به عقیده نیشیدا" طرحواره ها مجموعه ای تعمیم یافته از دانش گذشته افراد که به صورت های مختلف در ذهن انسان سازمان دهی می شود تا در موقعیت های مشابه به کار گرفته شود" . یکی از مهم ترین طرحواره­های ذهنی انسان طرحواره­های فرهنگی است؛ این طرحواره­ها بر اثر تکرار یک موقعیت خاص برای اعضای یک جامعه یا رد و بدل کردن اطلاعاتی مشخص و تکرار شونده پیرامون موضوعی شکل می گیرند و در ذهن انسان ایجاد می شوند، طبیعی است که وجود این قالب های ذهنی مشترک برقراری ارتباط میان افراد مختلف را تسهیل می کند؛ در نتیجه هر چه دامنه ارتباطی و تجربی انسان گسترش یابد طرحواره های فرهنگی سازمان یافته تر و محکم تر می شوند. طرحواره­های فرهنگی نه تنها در ارتباط میان فردی تأثیرگذار هستند بلکه در فهم ارتباطات میان فرهنگی نفش حیاتی ایفا می کنند.

به نظر می رسد گزاره های ذهنی مشترک میان اکثر ایرانیان نسبت به کودکان کار ریشه در همین طرحواره­های فرهنگی دارد، در واقع نحوه برخورد و تلقی ایرانیان از پدیده کودکان کار ناشی از تعاملات روزانه آنها با مهاجران افغانی و برداشت های درست و نادرست آنها از زندگی این اقلیت گروهی در ایران است. علاوه بر این مورد نحوه بازنمایی افغان ها و کودکان کار در رسانه های ایران به گونه ایست که موجب تقویت چنین برداشت هایی می شود، به عبارت دیگر اخبار صفحه حوادث روزنامه های رسمی کشور و تصاویر ارائه شده در سریال های تلویزیونی همگی با کلیشه ذهنی مردم هم جهت هستند، در واقع کلیشه های فرهنگی اقلیت های قومی را در جوامع هدف می گیرند و مانع از افزایش قدرت و برخورداری این گروه ها از مزایا می شوند.

 این کلیشه ها گاهی آن چنان در ذهن و نهاد انسان ها رسوخ می کنند که به مرور از یک طرحواره ذهنی به تصور قالبی تبدیل می شوند و آنگاه تغییر دادنشان سخت و حتی گاهی غیر ممکن به نظر می رسد، زیرا برخلاف طرحواراه ها که ماهیتی منعطف و قابل تغییر دارند تصورات قالبی انعطاف ناپذیر و غیر قابل تغییر هستند. با وجود اینکه مسیر تغییر طرحواره های فرهنگی سنگلاخی و دشوار است اما کاری غیر ممکن نیست، حضور بیشتر افغان­ها در دانشگاه های ایران، افزایش مراودات و تعاملات آنها با قشر دانشجو و انتقال این تجربیات از دانشجویان به خانواده هایشان در کنار شکل گیری گروه های مجازی در شبکه های اجتماعی همگی کمک می کنند تا قدم هایی ابتدایی برای شکستن و ازبین بردن تصورات اشتباه و اغراق شده ایرانیان نسبت به  پدیده هایی این چنین برداشته شود.