انجمن های تخصصی  فلش خور
از ترس سرتیپ، به جسد مرده هم شلاق می زدند... .. .!!! - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34)
+--- موضوع: از ترس سرتیپ، به جسد مرده هم شلاق می زدند... .. .!!! (/showthread.php?tid=208688)



از ترس سرتیپ، به جسد مرده هم شلاق می زدند... .. .!!! - armin van buuren - 30-01-2015

[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
از ترس سرتیپ، به جسد مرده هم شلاق می زدند... .. .!!! 1
[/rtl]
[rtl]ترس ,سرتیپ, جسد مرده, شلاق ,,مقالات تاریخی[/rtl]

[rtl]





یکی از نظامیان عصر قاجار و پهلوی که مردی ظالم و ستمگر بود، جان‌محمدخان دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
سرتیپ  است که ملک‌الشعرای بهار در کتاب خود «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» درباره ستمگریهای او به مردم مطالب بسیار نوشته است.

«درباره جناب دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
سرتیپ  روایات فراوانی موجود است. از جمله، روزی یک تن نظامی تیره‌بخت مورد خشم دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
سرتیپ قرار می‌گیرد. دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
سرتیپ  امر می‌کند او را ببندند و چوب بزنند. در این حین او را پای تلفن می‌خواهند. وی به مباشر ضرب که صفرعلی‌خان نامی بود می‌گوید: «بزنید تا من برگردم». و خود می‌رود و از پای تلفن او را به تلگرافخانه برای مخابرة حضوری یا نقطه‌ای می‌خواهند و او به عجله به تلگرافخانه می‌رود.

از تلگرافخانه پس از یکی دو ساعت، مقارن ظهر بازگشته، به خانه می‌رود و ناهار می‌خورد و می‌خواهد استراحت کند. تلفن می‌کنند، می‌رود پای تلفن، می‌پرسد: چه خبر است؟

صفرعلی‌خان می‌گوید: حسب‌الامر نظامی رادیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 شلاق  می‌زنند. چه امر می‌فرمایید؟ باز هم بزنند یا نزنند؟

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
سرتیپ  می‌پرسد: کدام نظامی؟
صفرعلی‌خان می‌گوید: قربان، همان نظامی که صبح فرمودیددیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 شلاق  بزنند تا من بیایم. چون تشریف نیاوردید هنوزدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شلاق  می‌زنند.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
سرتیپ  می‌پرسد؟ حالا نظامی در چه حال است؟
صفرعلی‌خان جواب می‌‌دهد: قربان، او مدتی است مرده است؛ ما به جسدشدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 شلاق  می‌زنیم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
سرتیپ  گفت: بس است، پدرسوخته‌ها!»
[/rtl]