داستانی عاشقانه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستانی عاشقانه (/showthread.php?tid=20242) |
داستانی عاشقانه - ღღ KaYiP pRenses ღღ - 13-10-2012 بلاخره بعد از سالها امروز به دیدنم اومد با یه دسته گل خیلی قشنگ دیگه از اون همه غرور خبری نبود نه قلبش سنگی بود نه نگاهش بی تفاوت لبریز بود از پشیمونی میگفت خیلی دلتنگم شده حتی ازم خواست به خاطر کارای گذشتش ببخشمش ساعت ها باهام درد و دل کرد اما من هیچ جوابی بهش ندادم... بهم خیره شده بود... با اون چشمای معصومش با همون نگاهی که همیشه آرزوشو داشتم و ازم دریغ میکرد چند باری اسممو صدا کرد اما بازم جوابشو ندادم... انگار اصلا باورش نمیشد منو تو این وضعیت بینه وای...وای که چقدر اشک ریختو ناله کرد... دلم میخواست اشکاشو از صورتش پاک کنم. دستاشو توی دستم بگیرم سرشو روی شونه هام بذارمو دلداریش بدم ولی افسوسء افسوس که نتونستم... اون رفتء رفتو من با ناباوری رفتم پیش و تماشا کردم رفت اما سنگ قبر من از عشقش خیس خیس شده بود... RE: داستانی عاشقانه - Armina - 23-05-2013 تنها داستانی که واقعا خوشم اومد .. RE: داستانی عاشقانه - *Armila* - 13-07-2013 فقط همین کارو میتونم بکن RE: داستانی عاشقانه - キム尺刀ム乙 - 13-07-2013 چه غمگین ممنونم |