انجمن های تخصصی  فلش خور
پاتوق عاشقا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58)
+---- موضوع: پاتوق عاشقا (/showthread.php?tid=200435)



پاتوق عاشقا - kiss mi - 22-12-2014

از روزی که رفته ای
هر شبم شب یلدا شده است
سفره خاطراتت را پهن میکنم
دور تنهاییم می نشینم
هندوانه غم را وسط می گذارم
انار دل تنگی را دان میکنم
آجیل بغض را می شکنم
جشن اشک را برگزار میکنم
Heart
می کَنم

گورم را در مسیر باد های غربی

آنجا که از زادگاهت

فرهاد سر در می آورد

ومن که هنوز

در قصه ی شیرین تو ننْشسته ام

کوه را ضربه ضربه تمام می شوم.

سال هاست

در مدار تو حیرانم

از کلافه گی خواب ها

به خود می پیچم و می کوشم

چشم های تو را

از سینه ی کوه بیرون بیاورم و

بر سینه ی خودم بگذارم .

نمی آیی

جانم بالا می آید و

هیچ وقت نمی خشکد

گلدانی که در ایوان

به نام تو آب می خورد .
Heart
نگاه کن !

هرگاه زنده می شوم

خودم را کنار تو می بینم

که خسروانه از من می گذری و

عاشقانه می میرمت .

و هر گاه ،می میرم

تو نیستی که از شکاف های تنم

عشق را

به تماشا بیاستی .... !
Heart
وب به اطرافت نگاه کن
ببین همانند خودت را میبینی

نه تلاش نکن ، چشمان زیبایت را خسته نکن
همانند تو در هیچ کجای این زمین پیدا نمی شود
به خدا پیدا نمی شود
به مهربانی تو ، به پاکی تو ، به آرامش تو

چه باورت شود ، چه باورت نشود
برای من مهم نیست
مهم ین است که سهم من از تو آرامش است

آرامشی که باعث تداوم نفس هایم شده است
آرامشی که امتدادش موجب زندگی من می شود

میدانی اگر نباشی چه می شود ؟
باور کن نمیدانی ، باورکن
تو می روی و می پنداری که نفس میکشم
اما بدان ، رفتنت مرا از پای در می آورد
دیگر امیدی باقی نمی ماند
همه اش جسمی خشک می شود
دیگر هیچ چیز برایش طعمی نخواهد داشت

لطفا کمی آرام تر ، کمی یواش تر بخوان
صدایت را نباید بشنوند
درد دل هایم را نباید بدانند
اگر بدانند ، اگر بفهمند ، تو را از من دور می کنند

درد دل هایم را بشنو ، گوش بده ، اما چیزی نگو
به خدا همین قدر برایم کافی است
همین بودن های کوتاه مدتت
دیگر خیالی ندارم

امشب انباری خانه مان را دگرگون کردم
بیلچه باغچه مان را ورداشتم
همه آرزوهای با تو بودن را چال کردم
حتی رویاهای کودک درونم را

اشک ریختم ، گریه کردم ،من با آرزوهای با تو بودن هم آرام می شدم
اما همین رویاهای ساده با تو بودن را هم چال کردم
نمی خواهم کسی تو را از من بگیرد
جسمم دیگر به پوچی رسیده است
نفس های توست که روحم را زنده نگه داشته است

دوستت دارم اما نیخواهمت ، نمیخوانمت

دوستت دارم فقط به خاطر پاکی ات ، به خاطر قلب خدا گونه ات
آنقدر عزیز میدارمت که فقط تو را نگاه میکنم
نمیخواهم مزاحمت باشم ، نمی خواهم
مرا ببخش که باعث ناراحتیت می شوم

از عذرخواهی کردنم دلخور نشو
حرف حق است باید بزنم
نگران من و احساس من نباش

معامله من با تو دریایی است
معامله من با تو خدایی است
اختیارش دست کسی است که پشتم را قرص می کند
هیچ کس نمی تواند خدشه دارش کند

بدان
آدم های کبریتی ، زندگی پوشالی را آتش می زنند
آدم های کبریتی ، معامله های بی خدایی را داغان می کنند

اما
تمام آدم های کبریتی ، حتی نمی توانند آب دریا را لحظه ای داغ کنند
تمام آدم های کبریتی ، خود قربانی هوس آتش کشیدن دریا می شوند

پس باورکن ، باور کن هیچ وقت پشیمان نخواهم شد
هیچ وقت گلایه ای نخواهم کرد
و تا آخرین توانم همه احساسم را خرج فرشته ای می کنم
که روحی آسمانی و جسمی زمینی دارد

همه مزاحمت هایم را ببخش
بابت بودنت سپاس
فرشته زمینی من
Heart
بعضی شب ها هر کار هم انجام بدهی
هرقدر هم دود غم حواله دنیا کنی
باز هم دلت فقط گریه می خواهد

انگار چشمانت به خواهش قلب آمده است
و گونه های تشنه ، آب می خواهد

دستانت هوس قایم باشک صورت کرده است
و صدایت میل لرزیدن

پاهایت فکر رفتن در سر دارد
و روحت خیال پرواز

پاسپورت عاشقی جیبت را چنگ می زند
و جسمت با قهری بچه گانه خود را گوشه تخت مچاله کرده است

سکانس بی پایان باران کلید می خورد
و سیل غم قلبت را روانه صحرای تنهایی می کند
تا آرزوی دیدنت را به دل کویر بسپارد
فرشته زمینی من
Heart
دارم عادت میکنم به نبودنت و این اوج رذالت روزگار است،دارم آماده میشوم برای روزهایی که خاطراتت را بجای تو در آغوش میگیرم و به حال هردویمان میگریم،اشک میریزم به حال دو کودکی که با هم بودن را تاب نیاوردند و در فراق هم به دیوار میگویند "جانم"،نفس من اگر نمتوانیم برای مدتی که شاید یک سال یا حتی 2 سال باشد کنار هم باشیم میتوانیم با صدای هم،با عکسهای هم،با پیغامهایمان خودمان را قلبمان را و غم عمیق نگاهمان را آرام کنیم،نفسم بند آمده در هوایی که تو نیستی،برگرد بدیهایت را،بی مهری هایت را،شکستنهایم را، حتی سرنوشت پست و رذلم را میبخشم،برگرد و بگذار ببوسمت،در آغوشت گیرم و هر دم بوی تنت را نفس بکشم،برگرد نترس زیرا یک مرد تنها به زنی که دوستش دارد بارها و بارها شانس دوباره خواهد داد...


RE: پاتوق عاشقا - arian hosseini - 10-05-2015

لاو یو