ايلات آذربايجان، از سقوط صفويه تا ظهور قاجاريه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: ايلات آذربايجان، از سقوط صفويه تا ظهور قاجاريه (/showthread.php?tid=200315) |
ايلات آذربايجان، از سقوط صفويه تا ظهور قاجاريه - tyjtfhdhr - 21-12-2014 در پايان نيمه اول قرن دوازدهم هجري قمري، قبايل: افشار در ارومي، دنبلي در خوي، مقدم در مراغه، شقاقي در سراب، و شاهسونها در اردبيل و قراداغ (اهر)، صاحب جمعيت و قدرت بودند.
[rtl] [/rtl]
[rtl]گرچه تاريخنويسان دوران نادري، از شاهسونها به ندرت نام بردهاند، ولي از نيروهاي گِرد آمده از اهر و قراداغ، به کرّات ياد کردهاند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]کاظم سلطان در زمان نادرشاه به مقام خاني سرفراز، و به نام کاظم خان قراچه داغي قوريساولباشي نادرشاه گرديد. [sup]1[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مجملالتواريخ مشعر بر اين است که :[/rtl]
[rtl] نادرشاه در جنگ داغستان در منزل شکي، خان موصوف را بيسبب به تقصيري منسوب و در مقام مؤاخذه و بازخواست برآمده حقوق خدمات سابقه را فراموش و هر دو چشم او را از حدقه برآورده از بينائي عاطل ساخت. بعد از قتل نادرشاه، خان موصوف با وجود کوري، جمعيت موفور از ايلات آذربايجان و محالات قراچه داغ فراهم آورد و علم خودسري و استقلال افراشت. [sup]2[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]پس ازمرگ نادرشاه، برادرزادهاش ابراهيمخان بر اريکه قدرت نشست و خودرا ابراهيم شاه ناميد. او به قصد فتح تبريز، با اميراصلانخان بيگلربيگي آذربايجان پيکار کرد و پيروز شد. در اين ماجرا جماعت شقاقي به انقياد ابراهيمخان درآمدند و کاظمخان قراچهداغي هم تابع وي گرديد. ذيقعده 1161هـ.ق [sup]3[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ابراهيم خان پس از کشتن پسرعموي دلير نادرشاه اميراصلان خان، مهديخان افشار را به بيگلربيگي آذربايجان منصوب و در تبريز مستقر نمود، خود به خراسان رفت. [sup]4[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مهديخان با برادرش عليمرادخان در تبريز بدرفتاري کردند، از طرفي دشمنان قديمي و خانوادگي وي هم مردم عامي را تحريک ميکردند، سرانجام در شورشي مهديخان را از پاي درآوردند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]درآن زمان، آزادخان افغان در نواحي شهر زور بود، نقيخان افشار برادر مهديخان هم حکومت ارومي را داشت، او به خونخواهي برخاسته از آزادخان افغان و شاهبازخان دنبلي حاکم خوي مدد خواست و بالاتفاق عازم تبريز شدند. شهر تبريز چهل شبانهروز در محاصره آنان قرار گرفت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ميرزارشيد، در شرح اين ماجرا نوشته است:[/rtl]
[rtl] چون رؤساي تبريز سابقآ با وسايل رسل و رسايل از کاظم خان قراچهداغي و پناهخان جوانشير و احمدخان شاهسون و عليخان شقاقي استمداد نموده بودند. اين جمله در اين وقت با 14000 کس به معاونت اهل تبريز جلو ريز آمد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در اين جنگ نيروهاي افشار و افغان، بر تبريزيان و شاهسونها فايق آمدند و آزادخان در تبريز بر مسند حکومت نشست و سپس بر تمام آذربايجان استيلا يافت، هـ. ق. [sup]5[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آزادخان بعد از آذربايجان، به ايروان لشکر کشيد. اهالي شهر مزبور به کمک گرجيان قواي مهاجم را عقب راندند. آزادخان به تبريز برگشته وکيل و متصدي ماليات ديواني تعيين کرد و حاکم جديد گماشت و خود به ارومي رفت. بنابه تحرير تاريخ افشار:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] آزادخان پس از شکست در جنگ ايروان، بنياد بدسلوکي با رعايا نهاد و بيرون از مقاطعهاي که فضلعليخان مرندي با اهالي تبريز کرده بود، زيادتي و اجحافات به ظهور ميآورد. اهل تبريز از معاونت او نادم شده بر حاکم تبريز فضلعليخان بشوريدند و ميرزا نصير وکيل ماليات را در آن غوغاي عام به قتل رسانيدند. چون دانستند که آزادخان به مقام مؤاخذه و تنبيه شديد در خواهد آمد اسباب قلعهداري را فراهم آورده از کاظم خان قراچهداغي و پناهخان جوانشير و جماعت شقاقي و شاهسون استمداد نمودند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]بعد از اين واقعه، آزادخان با قواي مجهز به تبريز حمله برد و حومه و محلات را ويران ساخت، مدت پنجاه روز شهر را در محاصره قرار داد. تا اينکه رزمآوران و ايلات قراچهداغ و شاهسون و شقاقي به فرماندهي جوانشير و پناهخان و کاظم خان از جانب کوه سرخاب به جانب شهر روان شدند و به کمک اهل تبريز آمدند. جنگ سخت ميان آنان و قواي آزادخان درگرفت، سرانجام نيروهاي افغان غالب آمده چهار هزار نفر از تبريزيان و امدادگران را به قتل رسانيدند. بعد از اين پيروزي، آزادخان بيگلربيگي تبريز را به فتحعليخان افشار تفويض کرد. رمضان 1164هـ.ق. [sup]6[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]اين دومين بار است که تبريزيان از ايلات و عشاير شاهسون و شقاقي دعوت و استمداد ميکنند و آنان به کمک اهالي اين شهر ميآيند و پاي انبوه جمعيتشان به پايتخت آذربايجان باز ميشود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در سال 1169هـ.ق، محمدحسن خان قاجار در گيلان آزادخان را شکست داد. در سال 1170هـ. ق محمدحسن خان از استرآباد به فتحعليخان افشار و شاهبازخان دنبلي نامه نوشت و تقاضاي همکاري کرد. امراي مزبور ترجيح ميدادند که دست آزادخان افغان را از آذربايجان کوتاه نمايند، لذا به نامه محمدحسن خان پاسخ مساعد دادند. سردار قاجار پس از دريافت جواب نامه، از قزل آغاج مغان حرکت کرد و به يک منزلي تبريز رسيد. اهالي تبريز با جمعيت موفور و شادي و سرور به استقبال شتافتند، خان قاجار روز عيد نوروز به تبريز وارد شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مؤلف «گلشن مراد» مينويسد:[/rtl]
[rtl] کاظم خان قراچهداغي در مغان بدو پيوست و با هم به تبريز آمدند. محمدحسنخان بنه خود را به کاظم خان قراچهداغي سپرده با هفده هزار کس به شتاب به جانب ارومي رفت و شهر را در محاصره افکند. [sup]7[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در اين اوان، آزادخان در عراق و فراهان بود، به محض وصول خبر محاصره، به سوي ارومي ميشتافت. دنباله داستان را ميرزارشيد چنين به قلم آورده است:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] محمدحسنخان سه هزار کس از سوار و پياده را به سرکردگي کاظم خان قراچهداغي در دور شهر گذاشته خود با لشکر آراسته به استقبال آزادخان رفت ..... درآن کرّوفر بعضي از صفوف لشکر نواب محمدحسن خان که گروه جوانشير و ايلات قراچهداغ بودند طاقت مقاومت در مقابل حملات افغان و اکراد نياورده، متفرق شدند، لاجرم خان قاجار با جوانان قاجاريه متمسک به حبلالمتين سفينهالنجات شده و زبان به کلمهي ادرکني يا وليالله گشوده فراريان را برگردانيدند. و از نو، باز با دوهزار جرّار نايره جدال را اشتعال دادند. [sup]8[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]از نوشتههاي مورخان در مييابيم که ايلات و عشاير شاهسون، علاوه بر تبريز، تا اروميه هم پيش رفته و در محافظت شهرها و ادامه جنگها شرکت ميکردند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]محمدحسن خان، با کمک مؤثر فتحعليخان افشار و شاهبازخان دنبلي و کاظم خان قراچهداغي، بر آزادخان غالب آمد و پس از فرار آزادخان به کردستان، قلعه ارومي را گشود و شش ماه در آن شهر توقف نمود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]سردار قاجار سپس به کار آذربايجان پرداخت و فرزند ارشد خود محمدخان را در تبريز تمکن داد، و با 000/30 کس به قزوين رفت، تا در اصفهان و شيراز با قواي کريم خان زند درآويزد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]محمدحسن خان قاجار در جماديالثاني 1172هـ. ق (فوريه 1759م) در استرآباد جان سپرد. در اين تاريخ، فتحعليخان افشار طايفه افغان را که از زمان آزادخان در شهرها مانده بودند با کمک افشارها و دنبليها، از بين بردند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در سال 1174هـ.ق، آزادخان در بغداد بود، چون از مرگ محمدحسن خان قاجار آگاهي يافت نيرو فراهم آورد و قصد تبريز کرد. حاکم مراغه حاج علي محمدآقا مقدم با ايلات مقدم در بناب مانع پيشروي او شد، فتحعلي خان افشار و نجفقلي خان دنبلي هم از تبريز فرا رسيدند و در جنگ خونين نباب آزادخان شکست خورد و فرار کرد. در اين پيکار هم عليخان شقاقي و کاظم خان قراچهداغي، از ياران رزمآور فتحعليخان بودند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در اين سال پناهخان جوانشير در قراباغ حکومت ميکرد و به فرمان بيگلربيگي آذربايجان گردن نمينهاد. فتحعليخان افشار به قراباغ لشکر کشيد و پسر او ابراهيم خليل خان را به تبريز آورد و سپس به ارومي فرستاد. [sup]9[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آمدن کريم خان زند به آذربايجان[/rtl]
[rtl]پس از مرگ محمدحسن خان قاجار و فرار آزادخان افغان از آذربايجان، کريم خان صحنه را خالي از رقيب ديد و زمينه را براي بهرهبرداري مفيد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در اواخر سال 1775هـ. ق، کريم خان و قواي زند عازم آذربايجان شدند. قبل از ورود به تبريز، براي اينکه فتحعليخان افشار را از امداد شاهسون و شقاقي محروم سازد و نيروهاي او را تضعيف نمايد، نخست به سراغ آنان رفت و سران طوايف مزبور را به اطاعت آورد، بعد به تصرف و تسخير تبريز اقدام کرد. در اين باره مؤلف «گيتيگشا» چنين مينگارد:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] ... چون طايفه شقاقي و شاهسون از وادي خدمت کناره کرده و در طريق خودسري مرحله نورد و بيخبر از دستبرد مردان مرد بوده، نخست جمعي از شيران بيشه شجاعت به رسم چپاول بر سر آن طايفه مخذول فرستاده، چندان اموال و اسباب و اغنام و دواب و سلاح و يراق بيحساب به تصرف بهادران ظفر انتساب به حيطه ضبط و اکتساب درآمد. [sup]10[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]کريم خان پس از تصرف تبريز، با پناهخان جوانشير که پسرش ابراهيم خليلخان در زندان ارومي بود، مکاتبه کرد و او را همدست خود ساخت. از طرفي کاظم خان قراچهداغي را که به قول مؤلف گيتيگشا از اعيان امراي آن ولايت و ملاذ سپاهي و رعيت بود «مطيع و معاون خود کرده با سپاه گران به ارومي يورش برد. نيروهاي مختلط زند و شاهسون پس از ماهها محاصره شهر و جنگهاي خونين، در ماه شعبان 1176هـ. ق قلعه و شهر ارومي را به تصرف درآوردند. [sup]11[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]کريم خان بعد از گرفتن تمام شهرهاي آذربايجان، کاظم خان قراچهداغي و پناهخان جوانشير، صادقخان و نصيرخان پسران عليخان شقاقي، و نظرعليخان شاهسون را ملتزم رکاب نموده براي مقابله با زکيخان زند، در کمال شتاب روانه عراق نمود. [sup]12[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آذربايجان بعد از اين تاريخ، تا مرگ کريم خان (صفر 1193هـ.) به صورت ايالتي وابسته و طرفدار آرام خاندان زند برجاي ماند و آرامش نسبي داشت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]يک سال بعد از مرگ وکيلالرعايا، زمين لرزه ويرانگر سال 1194 تبريز، همه حوادث آذربايجان را تحتالشعاع قرار داد. در اين اوقات علي مرادخان زند در فارس و آقا محمدخان قاجار در استرآباد و ذوالفقارخان افشار در خمسه و توابع گيلان و همدان، علم اقتدار برافراشته بودند.[/rtl]
[rtl]حاکم اردبيل نظرعليخان شاهسون با ابراهيم خليلخان جوانشير حاکم قراباغ، نسبت قرابت داشت. در سال 1195هـ. ق، نظرعليخان با عليخان شقاقي که در گرمرود و سراب حکمراني ميکرد، متحد شدند و تبريز را به تصرف خود درآوردند. نجفقليخان بيگلربيگي تبريز به خوي رفت و امامقليخان افشار حاکم اروميه را با خود متحد ساخته به سراب لشکر کشيدند. عليخان شقاقي به طارم خلخال فرار کرد. [sup]13[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در سال 1196هـ. ق، ابراهيم خليلخان جوانشير با طوايف قراباغ شهرهاي خوي و سلماس را مورد حمله و تجاوز قرار داد. احمدخان دنبلي حاکم خوي از امامقليخان بيگلربيگي ارومي مدد خواست و مهاجمين را از منطقه بيرون راند. در اين سال امامقليخان به نجفقليخان بيگلربيگي تبريز نامه نوشت و او را دعوت به اتحاد بر عليه ابراهيم خليلخان جوانشير و نظرعليخان شاهسون و عليخان شقاقي کرد که قبلا به تبريز حمله کرده بودند. ولي حاکم تبريز اين دعوت را نپذيرفت. [sup]14[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در سالهاي پاياني قرن دوازدهم هجري، نظرعليخان حکومت اردبيل را داشت، عليخان شقاقي حاکم سراب بود و احمدخان مقدم فرمانرواي مراغه، همين سران ايلات بزرگ و سرداران نامي آذربايجان، در کشمکش قدرت و غوغاي حکومت نجفقليخان دنبلي و امامقليخان افشار، هر يک به جانبداري يکي از امرا برخاسته نفاق و دشمني خانگي ايجاد ميکردند. عليمرادخان زند و آقامحمدخان قاجار هم از کمين، پنهاني به اختلافات دامن ميزدند، بدين منظور که در آذربايجان نيروهاي محلي را تضعيف نمايند و از اتحاد باز دارند تا براي لشکرکشي آينده خود، جاده را هموار گردانند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]فوت نجفقليخان دنبلي در سال 1198 هجري، و انتصاب خداوردي خان به بيگلربيگي تبريز، به صادقخان شقاقي فرزند عليخان فرصت داد که با ايلات و عشاير خود تبريز را مورد تاخت وتاز قرار دهد و اراده حکومت کند و با طوايف قديمي آذربايجان (دنبلي و افشار) بيهوده خصومت ورزد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]صادقخان شقاقي حاکم جديد سراب و گرمرود که، تا سال 1205 بارها به تبريز لشکر کشيد ولي هر بار با مقاومت قواي متحده دنبلي و افشار مواجه شد. در اين سال بر تبريز استيلا يافت، هنوز از مقابله با دنبلي و افشار نياسوده، به يورش طوايف قاجار گرفتار آمد. تاريخ گيتيگشا، درباره او شرحي بدين عبارات نگاشته است:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] ... ايل شقاقي از جمله ايلات مشهور آذربايجان و نشيمن ايشان در سراب و گرمرود من توابع دارالسلطنه تبريز، بعد از وفات خاقان عليين مکان وکيل، تا اين زمان طوق فرمانبرداري احدي از ارباب شوکت و استيلا را بر گردن ننهاده و اکثر اوقات اذيت و اضرار آن طايفه به مترددين آن ديار ميرسيد. در اين وقت صادقخان شقاقي سرکرده آنها نيز به دارالسلطنه تبريز استيلا يافته، خداورديخان ولد نجفقليخان دنبلي بيگلربيگي آن ولايت را مقتول و انواع ظلم و بيداد و اصناف جور و عناد درباره اهالي آنجا معمول ميداشت، و همگي بيگلربگيان و حکام ولايت آذربايجان که هر يک در ظاهر صاحب اساسي ملوکانه و خداوند دستگاه خسروانه بودند. از بيدادش به جان و از فتنه و فسادش به امان آمده، از آنجا که با يکديگر پيماينده طريق نفاق، و مشام خاطرشان از هم استشمام رايحه اتفاق ننموده، هيچ يک از آن امراي باوقار درصدد چاره کار و در مقام رفع اذيت و اضرار او برنميآمدند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] در اين هنگام وکلاي دولت آقامحمدخان چنگال شاهين همت را به اصطياد مشاراليه تيز و توسن عزيمت را به جانب الوس او سبکخيز ساخته، صادقخان چون از ورود موکب جلال آقا محمدخان به نواحي طارم و خلخال اطلاع حاصل، و آن جناب را به تخريب بنيان جلال و هدم اساس قيل و قال خود بکلي مايل ديد، و از اهالي تبريز نيز بنا به سوء رفتار خود بسيار متوحش و متزلزل بود، از دارالسلطنه مزبور با جمعي که داشت روي عزيمت به جانب سراب نهاد. جناب آقا محمدخان به انهاي منهيان از ورود مشاراليه به محل مزبور مطلع گرديد، با سواره سپاه پانزده فرسنگ را در يک شب و روز پيمود، وقتي به مقصد رسيدند که آن جماعت از تلاطم آن بحر پهناور مخبر و با خانوار خود به ولايت آذربايجان منتشر گرديده بودند. پس آن جناب قلعه سراب را موج سراب و نقش بر آب ساخته و از آنجا روانه اردبيل و طوالش گرديد و سپس مراجعت به اردوي بااحتشام نمودند.[/rtl]
[rtl] در خلال آن حال عرايض متواتر از مصطفيقلي خان ولد کاظم خان قراجهداغي رسيد، مشعر بر آن که: هر گاه موکب والا مرحله پيماي صوب قراچهداغ و اعلام جلالت انتما به جانب اين ديار فلکسا گردد، اين دولتخواه متعهد است که فتح ممالک آذربايجان به اسهل وجهي ميسر و عروس اين مملکت اولياي دولت را به نيکوترين صورتي در برابر آيد. امناي آن سرکار چون ميناي وجود امراي آن کشور را از صهباي پرخمار نفاق لبريز و جملگي را با يکديگر در مقام ستيز و آويز ديدند، شمشير جلادت را به افتتاح ابواب آن مملکت تيز و به جانب محل قراچهداغ تکاورانگيز و از راه اهر و مشکين غريو کوس عزيمت را به سوي چمن اشکنبر به جهت ستيز به ذروه سپهر هفتمين رسانيدند ... [sup]15[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در اين چمن و محل بوده که آقامحمدخان قاجار امراء و حکام ولايات و رؤساي ايلات آذربايجان را مطيع و منقاد خود ميسازد و احکام جديد صادر مينمايد، و از اين تاريخ به بعد آذربايجان جزو متصرفات قاجار به شمار آمد. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]شاهسونها و شقاقيها با شصت هفتاد سال ابراز قدرت، بازوي توانا و اهرم امور نظامي حکومت آذربايجان بودند. آنان گاه يار و مددکار تبريزيان شدند و مأموريتهاي نظامي در ساير شهرها انجام دادند، گاه تابعيت صاحب قدرتي را مصلحت ديده به نفع آسايش و امنيت منطقه تشخيص دادند، و گاه خود را قادر به اداره ايالت و حکومت دانستند و هوس استقلال و فرمانروايي کردند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]حضور ايلات مزبور در صحنههاي سياسي و نظامي آذربايجان و ازدياد تماس و تسلط آنان، دايره مناسبات اجتماعي و روابط عمومي را بيشتر و وسيعتر ساخته، بالمآل رواج و انتشار زبان ترکي را هم ميسر ميساخت و بيش از پيش راه ميگشود. در حالي که، امور گلهداري آنان نيز، در برقراري مناسبات اقتصادي و تماسهاي اجتماعي نقش مهم و مؤثر داشت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]پينوشتها [/rtl]
[rtl]1. محمدکاظم. عالمآراي نادري، نسخه عکسي. اداره نشريات ادبيات خاور، مسکو 1962 ج2، ص23: ب.[/rtl]
[rtl]2. گلستانه، ابوالحسن بن محمد امين. مجملالتواريخ، به سعي و اهتمام: مدرس رضوي، انتشارات کتابخانه ابن سينا، تهران، 1344، ص 188 .[/rtl]
[rtl]3. ميرزا رشيد. تاريخ افشار ـ به تصحيح و اهتمام: پرويز شهريار افشار ـ محمود راميان. تبريز، 1346 ص 101 گلستانه ـ همان مأخذ ـ ص 29 .[/rtl]
[rtl]4. گلستانه: ـ ص 31، ميرزا رشيد: ص 108 .[/rtl]
[rtl]5 . عبدالرزاق بيک دنبلي. تجربهالاحرار و تسليهالابرار. به تصحيح و تحشيه: حسن قاضي طباطبائي ـ انتشارات مؤسسه تاريخ و فرهنگ ايران، تبريز 1349 ج 1 ص 490 ـ 493 ميرزا رشيد: ص 108 .[/rtl]
[rtl]6. ميرزا رشيد. همان مأخذ؛ ص: 116 و 117 .[/rtl]
[rtl]7. گلستانه. همان مأخذ؛ بخش تعليقات: ص 471. ميرزا رشيد. ص 130 .[/rtl]
[rtl]8 . ميرزا رشيد. همان مأخذ؛ ص: 131 .[/rtl]
[rtl]9. ميرزا رشيد. همان مأخذ؛ ص 145 .[/rtl]
[rtl]10. ميرزا محمدصادق موسوي نامي. تاريخ گيتيگشا، با مقدمه سعيد نفيسي ـ چاپ اقبال ـ تهران 1363 چاپ دوم ـ ص 98. ميرزا رشيد: ص 146 .[/rtl]
[rtl]11. ميرزا رشيد. همان مأخذ، ص 148 .[/rtl]
[rtl]12. ميرزا رشيد. همان مأخذ، ص 162 ـ تاريخ گيتيگشا، ص 114 .[/rtl]
[rtl]13. ميرزا رشيد. همان مأخذ، ص 192، 195 .[/rtl]
[rtl]14. ميرزا رشيد. همان مأخذ، ص 200 .[/rtl]
[rtl]15. تاريخ گيتيگشا، صص 332 ـ 334.[/rtl]
|