تيراندازي در مسجد گوهرشاد - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: تيراندازي در مسجد گوهرشاد (/showthread.php?tid=200290) |
تيراندازي در مسجد گوهرشاد - tyjtfhdhr - 21-12-2014 در سال 1324ق تنها چند ماهي پيش از صدور فرمان مشروطيت مشهد آمادۀ انفجار بود. نارضايتي در فضاي خراسان و مشهد موج ميزد. مردم از سوي حکام و کارگزاران حکومتي براي گرفتن مالياتهاي سنگين تحت فشار بودند. حملۀ ملخها، قحطي و گرسنگي فشار را مضاعف کرد. گروهي از اهل سيستان هم که از ترس طاعون به اطراف مشهد پناه برده بودند باري تازه بر دوش مردم شدند. با اين اوصاف وقوع شورش در مشهد دور از ذهن نبود. شورشي که گرسنگان آتشش را افروختند و شعلهاش تا تهران کشيده شد.
[rtl] [/rtl]
[rtl]در آن هنگام حاکم خراسان غلامرضا خان آصفالدوله شاهسون اينانلو بود. بنا به قول ناظمالاسلام کرماني فردي مجرب اما ظالم و آدمکش که اظهار قدس و زهد ميکرد و هرجا به حکومت ميرسيد گندم و ساير ملزومات زندگي مردم را احتکار ميکرد. [sup]1[/sup] آصفالدوله حکومت خراسان را در رقابتي سخت از چنگ نيرالدوله و رکنالدوله خارج ساخته بود و براي به دست آوردنش بهايي هنگفت پرداخته بود. او مانند ساير حکام هر سال ناچار بود براي حفظ حکومتش مبالغي به عنوان پيشکش به شاه و صدراعظم و درباريان بپردازد. اين پيشکشها بين هزار تا صدهزارتومان بود. مبلغ پيشکش خراسان نود الي صدوبيست هزار تومان ميشد. آصفالدوله آن سال حاج محمدحسن صراف معاونالتجار را براي پيشبرد کارش به تهران فرستاد حاج معاون توانست بر رقباي او پيشي گيرد. در نتيجه آصفالدوله براي نوروز به تهران احضار نشد و بر حکومت خراسان باقي ماند. [sup]2[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]حاج محمدحسن معاونالتجار و حاج علياکبر معينالتجار پسران حاج احمد صراف مقيم هرات و از صرافان با نفوذ مشهد بودند.[sup]3[/sup] «آنها زماني تحت حمايت کنسولگري انگليس قرار داشتند ولي مدتي است که تابعيت ايران را دارند.»[sup]4[/sup] حمايت حاج محمدحسن معاونالتجار از آصفالدوله بيدليل نبود. او پس از گرفتن حکم و فرمان ايالت خراسان براي آصفالدوله در خراسان استقلال بيحدي يافت و از آنجا که ميدانست دربار و دولت مرکزي چندان توجهي به شکايات ندارند براي کسب ثروت بيشتر از آصفالدوله اختيار نان و گوشت را گرفت. او با قصابها و خبازها سازش کرد و گوشت را از مني شش هزار و هفت هزار که در زمستان بود به چهارده هزار در بهار رسانيد و قيمت نان را از يک قران به دو قران افزايش داد. با گراني نان و گوشت قيمت ساير اجناس هم ترقي کرد. از اين وضع عموم مردم به ستوه آمدند. [sup]5[/sup] مردم ابتدا از گرانيها به آصفالدوله شکايت کردند ولي به شکاياتشان رسيدگي نشد. [sup]6[/sup] با ادامۀ گرانيها در ماه صفر 1324ق گروهي از مردم و سيستانيهايي که خارج مشهد سکني داشتند به صحن مقدس آمدند و با فريادهاي الجوع الجوع، گرسنهام گرسنهام مردم و طلاب مدرسۀ ميرزا جعفر به ياري طلبيدند. به مرور طلاب مدارس خيراتخان و فاضل خان هم به مردم پيوستند. [sup]7[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]طلاب پس از پيوستن به مردم به خانۀ علما رفتند تا آنها را به مسجد بياورند اما هيچيک از علماي مشهد با آنها همراه نشد. عاقبت رو به سوي رئيسالطلاب[sup]8[/sup] آورند که مترصد چنين فرصتي بود. حاج ميرزا زينالعابدين رئيسالطلاب برادر حاج ميرزا ابراهيم شريعتمدار مجتهد سبزواري فرزند حاج ميرزا اسمعيل و از نوادههاي ميرزا مهدي شهيد و از اعقاب مير سيد ولي علوي بوده است. او مدتي مقيم نجف و کاظمين بود بعدها به مشهد آمد و در 1313ق نزديک هشتصد نفر از طلاب کرد و لر را دور خود جمع کرد و آنها را به ششلول و چماق مسلح ساخت و از آن هنگام لقب رئيسالطلاب گرفت. او با کمک همين طلاب در مشهد دست به اقداماتي زد که خشم حکومت را برانگيخت [sup]9[/sup] و در زمان صدارت امينالدوله تبعيدش کردند و مدت کمي بود که دوباره به خراسان بازگشته بود. [sup]10 [/sup][/rtl]
[rtl][sup] [/sup][/rtl]
[rtl]رئيسالطلاب پس از قبول رهبري شورش در اولين اقدام حاجمحمدحسنمعاونالتجار را احضار کرد و با تهديد و وعده و وعيد از او نوشته گرفت که تا سه روز ديگر قيمت نان به مني يک قران و قيمت گوشت به مني پنج هزار برساند. بعد از اين توافق مردم متفرق شدند و بازارها را گشودند. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]معاونالتجار با وجودي که تعهد داده بود قيمتها را کاهش دهد ولي تصميم به اين کار نداشت بنابراين به فکر چاره افتاد و دويست نفر از کاکريهاي افغان مسلح را براي محافظت به خانهاش آورد. [sup]11[/sup] با پايان مهلت سه روزه فقرا و طلاب مجدداً جمع شدند. آصفالدوله تصميم به مقابله با مردم گرفت و به مظفرنظام دستور داد دويست سوار شاهسون براي محافظت از معاونالتجار به خانۀ گسيل دارد. رئيسالطلاب ابتدا دو نفر را نزد معاونالتجار فرستاد و از او خواست به وعدهاش عمل کند ولي معاون از پذيرش آنها سرباز زد. آنها بي حصول نتيجه به مسجد بازگشتند. رئيسالطلاب اين بار سي چهل نفر از طلاب را روانه کرد و دستور داد که هرطور شده معاون را به مسجد بياورند. در راه گروه کثيري از مردم به آنها پيوستند. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]هنگامي که جمعيت غيرمسلح به نزديک خانۀ حاجي معاون رسيد برادر حاجي و مظفرنظام به کمک کاکريها و شاهسونها با چوب و چماق به جان مردم افتادند. عدهاي از مردم زخمي شدند و با سرودست شکسته به مسجد بازگشتند. رئيسالطلاب اين بار به طلاب دستور داد با چوب و چماق به خانۀ معاون بروند. مستحفظين خانه که جمعيت زياد مردم را ديدند ديگر به خيابان نيامدند و از بالاي بام مردم را سنگباران کردند. اين اقدام بياثر بود و نتوانست جلوي پيشروي مردم را بگيرد. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مردم به خانۀ معينالتجار حمله کردند و در را شکستند. در اين مرحله حاجي معاون و مظفرنظام دستور تيراندازي به سوي مردم را صادر کردند. مردم که انتظار گلوله را نداشتند به سوي مسجد گريختند ولي از آنجا که خانۀ معاونالتجار از پشتبام به مسجد وصل بود به کاکريها دستور داد مردم را از مسجد بيرون کنند.کاکريها از پشتبام و شاهسونها از خيابان سربهدنبال مردم گذاشتندو از دو طرف مردم را به گلوله بستند در اثر اين تيراندازيها بلافاصله دوازده نفر کشته و چهل و هشت نفر مجروح شدند که سي نفر آنها کمي بعد مردند. در اين تيراندازيها به صحن و گنبد رضوي و مسجد گوهرشاد نيز آسيب رسيد. [sup]12[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]به رغم اين کشتار مردم متفرق نشدند. آصفالدوله براي سرکوب شورش به متوليباشي متوسل شد. متوليباشي همۀ دربانها و صاحبمنصبان را احضار کرد و به آنها دستور دارد مانع تجمع مردم در صحنها و ميان بست شوند. در مدرسۀ ميرزا جعفر را هم به سمت صحن بست تا طلاب نتوانند شورش کنند. آصفالدوله هم در معابر سرباز و پليس و قزاق گمارد و در چهار گوشۀ شهر چند عراده توپ گذاشت علاوه براين تهديدات با پرداخت وجوهات رؤساي طلاب را تطميع کرد. [sup]13[/sup] آصفالدوله ظاهراً موفق شد شورش را سرکوب کند ولي قصه بدينجا ختم نشد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]بازتاب اين حادثه در نشريات توجه مردم را جلب کرد. در مقالاتي که در نشريات منتشر شد نويسندگان به مردم يادآوري ميکردند که از زمان اختراع توپ و تفنگ تاکنون احدي به سوي گنبد مطهر و مرقد منور امام رضا(ع) تيراندازي نشده مگر درزمان عبدالمؤمن خان ازبک که او هم در ميانۀ کار به احترام امام رضا(ع) از کشتار مردم مشهد چشم پوشيد. [sup]14[/sup] حتي در دورۀ قاجارها هم که به دليل سرکشي حکام و مدعيان و شاهزادگان مشهد به محاصرۀ نيروهاي حکومتي درآمد به سربازان اجازۀ تيراندازي به حرم وشکستن حرمت آن را ندادند. [sup]15[/sup] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]نشريات کار را بدانجا رساندند که اوضاع کنوني را با دورۀ سلطنت پنجاه سالۀ سلطنت ناصرالدينشاه مقايسه کرده که درآن دوره خزانه معمور شدو کشور به ديناري قرض محتاج نشد و او با اقتدار و عظمت و آسودگي سلطنت کرد و اينها به دليل اعتقاد حقيقي او به دين مبين اسلام بود. در صورتي که در اين دوره مردم عوام را که فريادشان از گرسنگي بلند شده به گلوله ميبندند و به مسجد گوهرشاد شليک کرده و حرم مطهر را گلولهباران ميکنند. نويسندۀ مقاله سپس از شاه و وزير و علما و شيعيان و مسلمين انتقاد ميکند که چنين توهيني را به مرقد امام غريب تحمل ميکنند و دم برنميآورند. [sup]16[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]علاوه بر مقالات نشرياتي همچون حبلالمتين و چهرهنما که نقشي روشنگرانه درخصوص حادثۀ مشهد داشتند تلگرافات دادخواهانهاي هم در اين باره به تهران مخابره شد. تيراندازي به حرم امام رضا(ع) موضوعي نبود که حاکمان وقت بتوانند به سادگي از تبعاتش بگريزند. خبر شورش مشهد زماني به تهران رسيد که پايتخت آمادۀ خيزشي ديگر عليه حکومت بود زيرا حکومت هنوز به وعدهاش درخصوص تأسيس عدالتخانه عمل نکرده بود. خبر به تهران رسيد که به حکم آصفالدوله به گنبد رضوي شليک کردهاند. اين خبر تا اندازهاي باعث هيجان مردم شد. آيتالله سيد محمد طباطبائي در منبر هنگام سخنراني دربارۀ واقعۀ مشهد گريۀ زيادي کرد. تعدادي شبنامه هم در اين مورد منتشر شد. مظفرالدينشاه از ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و موثقالملک که عازم مشهد بودند خواست که اوضاع مشهد را آرام کنندو براي جلب رضايت مردم وعدۀ عزل آصفالدوله را داد. [sup]17[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]شورش مردم مشهد برپايۀ نارضايتي مردم تهيدست شکل گرفت و به سرعت هم مهار شد ولي بر شکلگيري نارضايتي عمومي در ساير نقاط ايران به خصوص در تهران تأثير داشت و براي مخالفين حکومت امکان و فضاي انتقاد از حکومت را بازترکرد. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]1. ناظمالاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان. به اهتمام علياکبر سعيدي سيرجاني. تهران، انتشارات بنياد فرهنک ايران و انتشارات آگاه و لوح، 1357. ج1. ص 157 .[/rtl]
[rtl]2. محمدعلي تهراني کاتوزيان. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران. تهران، انتشار، 1379. صص253- 254 .[/rtl]
[rtl]3. جورج پ. چرچيل. فرهنگ رجال قاجار. ترجمه و تأليف: غلامحسين ميرزا صالح. تهران، زرين، 1369. ص 175.[/rtl]
[rtl]4. چارلز ادوارد ييت. سفرنامه خراسان و سيستان. ترجمه قدرتالله روشني زعفرانلو، مهرداد رهبري. تهران، يزدان، 1365. ص 379 .[/rtl]
[rtl]5. حبلالمتين، س 13، ش 39، ص 10 – 11 .[/rtl]
[rtl]6. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ص 254 .[/rtl]
[rtl]7. تاريخ بيداري ايرانيان، ج 1، ص 158 و حبلالمتين، س 13، ش 39، ص 11.[/rtl]
[rtl]8. ناظمالاسلام کرماني مينويسد که حاج سيد ابراهيم و سيد عباس لنکراني که رياست طلاب لنکراني را داشتند به ياري مردم آمدند و رياست شورش را به دست گرفتند. رک به : تاريخ بيداري ايرانيان، ج 1، ص 158.[/rtl]
[rtl]9. مهدي بامداد. شرح حال رجال ايران قرنهاي 12 و 13 و 14. تهران، زوار، 1371. ج 6، صص 111 - 114.[/rtl]
[rtl]10. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ص 254.[/rtl]
[rtl]11. حبلالمتين، س 13، ش 39، ص 11 و چهرهنما، س 2، ش 19، ص 11.[/rtl]
[rtl]12. حبلالمتين، س 13، ش 39، صص 11-12 و تاريخ بيداري ايرانيان، ج 1، صص 158-160 و تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، صص 254-255 و چهرهنما، س 2، ش 18، ص 12.[/rtl]
[rtl]13. هاشم محيط مافي. مقدمات مشروطيت. به کوشش مجيد تفرشي ـ جواد جان فدا. تهران، علمي، 1363. ص 85 و حبلالمتين، س 13، ش 38، ص 8 .[/rtl]
[rtl]14. حبلالمتين، س 13، ش 40، ص 17.[/rtl]
[rtl]15. همان، ش 41، صص 21-22 .[/rtl]
[rtl]16. همان، ش 42، ص 16 .[/rtl]
[rtl]17. مرآتالوقايع مظفري و يادداشتهاي ملکالمورخين. با تصحيحات و توضيحات و مقدمههاي دکتر عبدالحسين نوائي. تهران، زرين، 1368. ج 2، صص 335 و 337 و تاريخ بيداري ايرانيان، ج 1، ص 160 و شرح حال رجال ايران...، ج 3، ص 16 .[/rtl]
|