انجمن های تخصصی  فلش خور
مرگی از جنس حیات - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: مرگی از جنس حیات (/showthread.php?tid=198758)



مرگی از جنس حیات - bOoOoOy - 13-12-2014

هنر آن است که بمیری پیش از آن که بمیرانندت و مبدا و منشأ حیات آنانند که چنین مرده اند.
سید مرتضی آوینی
مرگ همواره پیچیده ترین پرسش فلسفه و اندیشه بوده، هست و خواهد بود. اگر هستی تنها وجود این جهانی باشد مرگ مساوی خواهد بود با نیستی و آن گاه معنای هستی متوقف بر شناخت معنای مرگ است و مگر نه این که رسالت فلسفه کشف، تفسیر و توضیح مبدا و منشأ و مقصد جهان هستی است؟ اگر مرگ نیستی نباشد و خود آغاز هستی دیگری دانسته شود آن گاه بحث از این نیز پیچیده تر خواهد شد. آنقدر که دیگر عقل بشری را یارای فهم آن نیست و تنها می توان دست به دامان عقل وحیانی یا ایمان شد. مرگ، افسونگر بی مانندی است که تنها بی اندیشه آن و با فراموشی از یاد آن می توان آسوده خاطر دل به حیات محدود خویش خوش داشت و به خیال خود مرگ را میراند. توجه فیلسوفان اگزیستانس به مرگ آگاهی از این منظر رهیافتی تحسین برانگیز است و خود به تنهایی نشان از تفاوت بنیادین این تفکر از دیگر اندیشه های فیلسوفانه بشری دارد. داستان کوتاه «دیوار» ژان پل سارتر، چه بسا بهتر از هر بیانیه فیلسوفانه ای نمایانگر این رهیافت نیکوست.
اما این تنها یک شروع است. مرگ آگاهی می تواند ما را از جهل مرکبی که میوه مسموم درخت عادات و روزمرگی هایمان است برهاند، اما این رهایی تا به گسستن از همه دیگر تعلقات بازدارنده از کمال نینجامد با تعالی نسبتی ندارد. تعالی آن گاه حاصل می شود که آدمی بتواند نه فقط پیوسته مرگ آگاه باشد که نیز بتواند آنجا که باید، از زندگی دست شوید و خود، مرگ را برگزیند. سیاوش جمادی در رساله «سینما و زمان» سخنی دارد در باب مرگ خودخواسته ذیل دو بحث تعالی و حالت دینی که در مورد نخست (تعالی) می نویسد:
«متعالی هنگامی حضور دارد که ما شاهد امری خلاف وضع ذاتی هستی آدمی (یا به تعبیری نفس طامع) یعنی یک معجزه هستیم. دیکتاتوری، ارعاب، شکنجه، سلب آزادی اندیشه و غضب کردن جای خدا و حذف طالبان عدالت و مدافعان حقیقت برای حفظ وضع موجود با حضور متعالی الزاماً در تناقض است. برعکس جان باختن به نفع عدالت، و سعادت همگان، همدلی و همدردی با مظلومان، احساس تشویش و مسوولیت نسبت به بدبختی، جهل و رنج های بشری، فدا کردن خویش برای شادمانی و روشنایی جهان و تمام احوالی که فرد را به در گذشتن از ساحت هستی و منیت فرد خویش می کشاند با وضعی که ذاتی هستی آدمی و مناسبات آن با جهان و دگران است در تناقضی آشکار است.»
فداکاری، واژه ای است که شاید بسادگی بتوان آن را با حماقت یکی گرفت. فقط کافی است برای حفظ وضع موجود، ارزشی عقلانی قائل شویم تا هر آنچه با ایثار و گذشت و همدلی و همدردی مناسبت دارد یکسره دیوانگی و بی خردی دانسته شود. جمادی در ادامه بحث تعالی به طور خاص، موضوع فداکاری جان و انتخاب خودخواسته مرگ را پیش می کشد که در آن اشاره بجایی نیز به شهیدان دفاع مقدس ایران دارد.