انجمن های تخصصی  فلش خور
گفت وگوی فرهنگی میان غرب و اسلام - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: گفت وگوی فرهنگی میان غرب و اسلام (/showthread.php?tid=195023)



گفت وگوی فرهنگی میان غرب و اسلام - bOoOoOy - 26-11-2014

سخنرانی طارق البشری اندیشمند و مورخ مصری در مرکز مطالعات عربی قاهره با نام «مشکلات گفت وگوی فرهنگی میان شرق و غرب» به سبب اهمیت قضیه ای که این اندیشمند مصری مطرح کرد و نظریه هایی که ارائه کرد، واکنش ها و تحسین حاضران را بر انگیخت.
البشری ـ در این سخنرانی ـ تأکید کرد که غرب تلاش می کند جنگ سیاسی خود با شرق را درگیری فرهنگی معرفی کند، هر چند که این جنگ در اساس یک جنگ سیاسی تمام عیار است. این مورخ مصری گفت: اگر تجاوز و جنگ سیاسی است بنابراین نباید خود را به گفت وگوی فرهنگی مشغول ساخته و به نگرش غرب درباره خودمان اهمیت بدهیم و باید مناقشه اصلی را با خود و جریان های داخلی خود مطرح کنیم.
وی بر این باور است که غرب در دهه های اخیر تلاش کرده است تا مشکل مسلمانان را مشکل درونی آنان معرفی کند و نه مشکل با غرب، زیرا از دهه ۱۹۸۰ به بعد عمده مناقشات منطقه (خاورمیانه) داخلی بوده است و حتی مشکلات فرهنگی زیادی در جهان عرب به وجود آمده است. در گذشته مسلمانان بر این باور بودند که حقوق را باید در چارچوب حقوق امت اسلامی برای تعیین سرنوشت تعریف کنند، اما اکنون حقوق به موضوعاتی چون حق زنان در برابر مردان تعبیر می شود و به همین سبب است که اندیشه حقوق جمعی به انزوا رانده شده و حقوق فردی برجسته نشان می دهد.
البشری در سخنرانی خود از همه مسلمانان خواسته است تا به همان فرهنگی باز گردیم که آن را در گذشته فهمیده ایم، زیرا این فرهنگ تنها ظرفی است که می تواند ما را در خندق مقاومت گرد آورد. او گفت که ما نباید (کارهای) خود را برای دیگران توجیه کنیم و ما باید مفاهیم و ادراک خود را که عامل اتحاد و تقویت همت های ماست، حفظ کنیم و بیش از حد لازم وارد بحث و جدل بر سر موضوع جنگ تمدن ها نشویم.
گفتمان میان سیاست و فرهنگ
او در ابتدای سخنانش به قضایایی که باید به هنگام طرح بحث گفتمان فرهنگی میان اسلام و غرب مورد توجه و دقت نظر قرار گیرد، اشاره کرد و در مقدمه آنها به قضایای زیر اشاره کرد:
ابهام در (تفاوت میان موضوعات) دین و سیاست: زیرا بر اساس یک قاعده معروف هر سیستم حکومتی و نظام سیاسی نیازمند چارچوبی است که میان حاکمیت و ملت تحت حکومت ارتباط ایجاد کند. در صورت فقدان این چارچوب ادامه حضور در قدرت برای هیئت حاکمه بسیار هزینه بردار می شود و این موضوع به ویژه در نگاه به حاکمان بیگانه ای که با ملت آن سرزمین نسبتی ندارند به خوبی قابل مشاهده است، زیرا برای مثال اشغالگری هم یک مشکل فرهنگی و هم یک مشکل سیاسی است.
تلاش برای سرپوش گذاشتن بر تجاوز سیاسی با بهانه های فرهنگی: متجاوز همیشه در تلاش است که مناقشه سیاسی خود را با قربانی یک مناقشه فرهنگی معرفی کند، بر همین اساس است که نظریه جنگ تمدن ها که تلاش شده است یک جنگ فرهنگی معرفی شود و حال آنکه این جنگ در اصل یک جنگ سیاسی است.
طارق البشری در ادامه به بررسی قضیه خاورشناسی پرداخت و گفت که خاورشناسی روش های علمی نوینی در اختیار ما قرار داد، اما اخیرا این تفکر خاورشناسان است که در موضوعات مرتبط با مسلمانان بر تفکرات غرب سلطه دارد و وقایع تاریخی را بر اساس روشی که اساسا یک رخداد تاریخی است، بررسی می کند و حال آنکه میان تجربه غرب در تاریخ و تجربه شرق در این باره تفاوت هایی وجود دارد.
از همین رو خاورشناسان از زاویه مسیحی یا بی دینی به قضیه اسلام می نگرند و نظام ها و سیستم های ویژه اسلامی را بر مبنای این دیدگاه بررسی می کنند که تقسیم قدرت در میان قوای سه گانه حکومتی از آن جمله است، زیرا غرب قدرت را در سه بخش قضائی، قانونگذاری و اجرایی تقسیم می کند و هنگامی که به تمدن اسلامی و تجارب آن می نگرد چنین می گوید که آیا این تقسیم در جهان اسلام نیز موجود است یا نه؟ و هنگامی که ملاحظه می کند چنین تقسیم در جهان اسلام وجود ندارد ـ بر طبق نگرش غربی ها به حکومت ـ آنگاه است که سیستم حکومت های اسلامی را سیستمی یک سویه می نامد و مدعی می شوند که رهبر و حاکم جامعه اسلامی همه مسئولیت های قوای سه گانه را در انحصار دارد.
از همین رو البشری این پرسش را مطرح می کند که آیا قوه مقننه در نظام اسلامی وجود ندارد؟!
البشری در ادامه سخنانش می گوید: آنچه در جوامع اسلامی پذیرفته شده این است که قوانین در جهان اسلام از کتاب (قرآن) و سنت اخذ شده است، بنابراین فقها این قوانین را به طلاب آموزش می دادند و این فقها معمولا در مساجد حضور داشتند و به مردم دانش می آموختند و قوانین کتاب و سنت در درجه اول اهمیت قرار داشت و پس از آن اجتهاد فقها مورد توجه قرار می گرفت و این قاضی بود که به صورت مستقیم می توانست از قوانین استفاده کند و به همین سبب است که با درک نظام و سیستم اسلامی می توانیم دریابیم که قوای سه گانه در جامعه وجود عملی داشته است.
پرسشی که بر این موضوع تأکید دارد این است که آیا امام اجازه دارد قاضی را معین و نظر مشخصی را بر وی تحمیل کند؟ غالب فقهای اسلامی می گویند که " انتصاب صحیح و شرط باطل است" بنابراین و بر مبنای معیارهای غربی، قوه مقننه از قوه قضائیه و هر دوی آنها از قوه مجریه جدا و مستقل هستند. خاورشناس هیچ گاه نمی تواند این موضوع را دریابد.
البشری می افزاید که اندیشمند غربی در میراث و تمدن اسلامی به دو موضوع توجه می کند:
۱) به صوفیه به سبب نزدیکی آن به مسیحیت در برخی جوانب
۲) به فلسفه به سبب توجه فلسفه به جایگاه مشروعیت در نظم بخشی به جامعه
خاورشناسان هیچ گاه به فقه اهمیتی نداده اند هر چند که شکل دهی به جامعه اسلامی بیشتر بر مبنای فقه صورت گرفته است تا فلسفه. برای نمونه، غرب به "سهروردی" بسیار توجه دارد و در مقابل "شافعی" را فراموش کرده است، کما اینکه به تصوف در جانب نظری و عقلی آن توجه کرده و در بعد اجتماعی اش و تاثیر آن بر شکل و ساختار جامعه تتبع چندانی نکرده است.
البشری می گوید: هنگامی که کتاب "عادت مصری های محدث" نوشته ادور ولیم لین" را برای اولین بار مطالعه کرد، از دقت نظر و توان بالای وی در توصیف مسائل و بی طرفی شگفت زده شد، اما هنگامی که سه سال بعد بار دیگر این کتاب را خواند، متوجه شد که این نویسنده غربی نتوانسته است عمق زندگی روحی مصری ها را دریابد و کتاب این بار به گونه ای در نظرش آمد که این کتاب جسمی بدون روح است. برای نمونه حکایتی درباره عالمی دینی در این کتاب ذکر شده است که پس از افتادن از مرکبی که بر آن سوار بود، عمامه اش از وی جدا شد. هنگامی که مردم صحنه را دیدند به سوی عمامه شتافتند و شیخ را به حال خود گذاشتند، زیرا مردم عمامه را نماد ویژه ای می دانند و به همین سبب به سوی نماد شتافته و صاحبش را رها کردند.
این مشکل نگرش یک اندیشمند غربی به مسلمانان و میراث تمدن اسلامی است، زیرا به رغم همه دانایی و احساس نزدیکی عاطفی اش نمی تواند به کنه مسائل بپردازد. این موضوع را مالک بن نبی هم مورد تأکید قرار داده است و می گوید:" روشنفکر غربی می تواند مشکلات ما شرقی ها را دریابد و در مشکلات اقتصادی و سیاسی با انگیزه های انسانی ما را همراهی کند، اما نمی تواند بعد فرهنگی تمدن ما را دریابد، زیرا در فرهنگ خود غوطه ور شده است. اندیشمند غربی نمی تواند (برای نمونه) جهاد را تحلیل کند، اما در مقابل به موضوع جنبش های مبارز و گروه های مقاومت آگاه است.
البشری تأکید کرده است که گاهی می توان در نوشته های خاورشناسان امانت داری و دقت و گردآوری اطلاعات خوبی مشاهده کرد، اما این مسائل تحت تاثیر معیارهایی قرار دارد که از فرهنگ و تاریخ اسلامی گرفته نشده است، زیرا خاورشناس از معیارهایی تبعیت می کند که از تجربه تاریخی و فرهنگی خود او نشأت گرفته است.
خاورشناسان و باستان شناسان غربی در بررسی جوامع و آداب و سنن شرقی بر اساس رابطه پژوهشگر و موضوع مورد کنکاش و پژوهش عمل می کند و از نگاه یک محقق به یک موضوع تحقیق می نگرد و آن را رابطه ای میان دو ادراک نمی داند، به همین سبب تفاوتی هایی جوهری و اساسی در کار آنان مشاهده می شود. برای نمونه اندیشه غربی موضوع تعدد همسر را نمی پذیرد و حال آنکه روابط متعدد خارج از چارچوب ازدواج را پذیرفته است.
موضوع دیگر این است که در بسیاری از دایرة المعارف ها مشاهده می شود که عنصر مادی اصل و اساس حوادث تلقی شده است. برای نمونه "باروت" ابتدا در چین کشف شد، اما از آن برای کشتار استفاده نشد، زیرا میان اندیشه و فرهنگ و بافت و ساختار روانی و توسعه مادی توازن و تعادل وجود دارد.
مدرنیسم ساخته غرب است
البشری درباره مدرنیسم و تجدد گفت که غرب همیشه تلاش می کند موضوع مدرنیسم را در تعامل با مسائل دیگر پایه قرار دهد، از این رو وضعیت کنونی ما را بر پایه قرب و بعد ما از آن می سنجد. متأسفانه مسلمانان نیز به ویژه پس از استقلال کشورهایشان در این توهم گرفتار شده اند.
در خلال استعمار ممالک اسلامی، درگیری با غرب یک درگیری سیاسی بود و این درگیری شهروندان مسلمان را از نظر فرهنگی و فکری با صلابت تر و سالم تر ساخته بود، اما هنگامی که جنبش های آزادیخواه به استقلال دست یافتند و به آینده نگریستند، به این فکر افتادند که وظیفه شان ایجاد جوامعی مشابه غرب است به همین سبب غرب نیز به ما به عنوان جوامع و کشورهایی توسعه نیافته نگریست و ما وارد همان تونلی شدیم که غرب تمایل داشت وارد آن شویم. از این رو غرب معیار و ترازوی ما قرار گرفت و جنبش های ملی ما نتوانستند در این مسیر مدت زیادی دوام آورند.
تجربه نشان داده است که هر اندیشه ای وارد عرصه تاریخی و اجرا شد، ممکن است سودمند یا زیانبار بوده باشد، برای نمونه هنگامی که دمکراسی در خدمت جنبش های ملی گرایانه قرار گرفت تا آزادی کسب شود، جنبش های آزادیخواه موفق شدند و سوسیالیسم نیز هنگامی که با اندیشه استقلال ملی مرتبط شد، پیروزی هایی را سبب شد، اما هنگامی که در خدمت کمونیسم و ملی گرایی قرار گرفت، شکست خورد.
بنابراین موضوع فقط به تبعیت از غرب بستگی ندارد، بلکه به آنچه اخذ کرده ایم نیز وابسته است، کما اینکه معیاری که باید در نظر بگیریم همیشه باید از جوامع خودمان باشد و نه از جوامع دیگر.
البشری تأکید کرد که ما در دو چیز به غرب نیاز داریم:
۱) صنعت و علوم صنعتی و فناوری
۲) علوم مدیریت، زیرا غرب فقط با تکنولوژی صنعتی موفقیت حاصل نکرده است، بلکه نظمی که به اداره جامعه و دولت انجامیده است نیز در این کار دخیل بوده است. این تلاش ها بوده است که جامعه بشری را به پیش برده است.
وی تأکید کرد که غرب اسیر اصطلاحات ویژه خود است و تمدن اسلامی از تمدن غربی در گذشته و حال آزاد اندیش تر و کم تعصب تر بوده است، زیرا غرب فقط به خود و تجربه فرهنگی خود اهمیت می دهد و بر این باور است که تجربه غربی تنها تجربه موجود جهان است و تجربیات دیگر کمتر از آن هستند که به آنها توجه شود.
آیا ما را درک می کنند؟
اظهارنظرها و واکنش ها به سخنان البشری بسیار بود. دکتر احمد یوسف رئیس مرکز پژوهش ها و مطالعات عربی در توضیح این موضوع که آیا غرب ما را درک می کند یا آنکه خواهان درک ما هست یا نه گفت: هر دو موضوع در غرب وجود دارد و عدم درک بعد معنوی در غرب حتی تا سطح مراکز تصمیم گیری جهان غرب نیز امتداد دارد و آنها کار خودشان را انجام می دهند. وی می افزاید، تصمیم گیرنده در غرب هر چند که ممکن است موضوعی توجهش را جلب کند، اما در اصل به دنبال تحقق یک هدف مشخصی است، از این رو استفاده از فرهنگ در جنگ سیاسی در مرحله سلطه قوی تر می شود و این امر باید ما را بر آن دارد که بار دیگر به هویت ویژه خود باز گردیم.
دکتر احمد یوسف این پرسش را مطرح کرد که آیا ممکن است آنان همان دلیلی را که ما علیه آنان بکار می بریم، علیه ما بکار ببرند؟ بدین معنا که ما غرب را از دریچه فرهنگ و تاریخ خود تحلیل می کنیم و مسلمانان تلاش می کنند که معیارهای ویژه خود را بر غرب تحمیل کنند.
دکتر احمد یوسف مسلمانان را نیز مسئول بخشی از رخدادهای گذشته می داند و می پرسد که مسلمانان چه تلاشی برای تبیین جوهر و حقیقت دین بکار گرفته اندیا به دیگر سخن، مسئولیت مسلمانان در قبال عدم درک غرب از حقیقت دین اسلام، چه مقدار است؟
دکتر سیف الدین عبدالفتاح هم خواستار توجه بیشتر به تحلیل فرهنگی پدیده سیاسی شد و یادآوری کرد که هر گفت و گوی میان تمدن ها باید بر سه موضوع توجه داشته باشد: شناخت، به رسمیت شناختن و مثبت اندیشی. به گفته دکتر عبدالفتاح توجه به این موضوعات است که می تواند گفت وگو را به نقطه مثبتی برساند.


RE: گفت وگوی فرهنگی میان غرب و اسلام - BARAN# - 28-11-2014

سپاس...


RE: گفت وگوی فرهنگی میان غرب و اسلام - alllii - 28-11-2014

سپاس دادم موضوع خوبی بود واقعاBig Grin