انجمن های تخصصی  فلش خور
فلسفه یونان پیش از ظهور سقراط...!!!!!!(حتما مطالعه کنید) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34)
+--- موضوع: فلسفه یونان پیش از ظهور سقراط...!!!!!!(حتما مطالعه کنید) (/showthread.php?tid=190836)



فلسفه یونان پیش از ظهور سقراط...!!!!!!(حتما مطالعه کنید) - armin van buuren - 06-11-2014

پیش از سقراطیان در یک نگاه




اندیشه یونانیان نخستین، همانند اندیشه همه مردمان باستان، مصریان، بابلیان، هتیها، فنیقیها و هندوها، بیشتر اساتیری و نظری، شعری و مبتنی بر استورههای پیدایش خدایان بود تا فیزیکی (طبیعی) یا متافیزیکی(مابعدالطبیعی). این اندیشه، بیشتر تخیل پردازی را نشان میداد تا کار عقل را. درست است که کوشش اساسی یونانیان، هنچون کوشش دیگر مردمان، متوجه فهمیدن مبدأ و طبیعت اشیاء بود، لیکن، مانند کودکان، آنچه میفهمیدند دنیایی ساخته عقاید خودشان بود نه جهان واقعی پیرامونشان. آنان همه عناصر طبیعت را به صورت خدایان نیرومند و جاویدان با همان امیال و شهوات و روبط خودشان تشخص میبخشیدند و به آنها نیروهایی کما بیش متناسب با عظمتشان نسبت میدادند. آسمان، زمین و فضای نامتعین بین آنها، تاریکی زیرزمین، اقیانوس، رودخانهها، یا آبی که فرض میکردند زمین را احاطه کرده است، تندر و آذخش، شب و روز ، هوا و اثیر، عشق و روان، همه خدایانی بودند که به تربیب اورانوس(Ouranos) ، گایا (Gaia) ، کائوس(Caos) ، اربوس(Erebos) ، اکیانوس (Okeanos) ، زئوس (Zeus)، روز ،شب ، هوا، اثیر(Aether) ، ارس(Eros) و روان (Psyche) نامیده میشوند. همچنین پایینترین ناحیه زیر زمین تارتارس (Tartaros) ، خدای مجازات، و ناحیه بالای آن، هادس(Hades) ، خدای مردگان، نامیده میشد. 


در نظر هور ، همه خدایان از اکیانوس(آب) و خواهر و همسرش تتیس(Tethys) ، به وجود آمدهاند. در نظر هزیود، در آغاز فضای بیکشل نامتعین(Caos) ، وجود داشت که تخمهای همه چیز را در برداشت. از او شب، مادر خواب و رام کننده همه خدایان، و تاریکی زیر«مادر زمین»(Mother Earth) (اربوس) نشأت گرفته است، و این دو روز و حدود بالاتر فضا (اثیر) را پدید آوردهاند. سپس مادر زمین(گیا) و عشق(ارس) به وجود آمد، که این دومی بر دلهای خدایان و آدمیان حکومت میکند. مادر زین آنگاه آسمان( اورانوس) را زایید و سپس بوسیله آمیزش با این پسر، آب (اکیانوس) را پدید آورد. در نظر ارفیکها (Orphics) نخست شب بود و از او آسمان و مادر زمین به وجود آمد. 


هر چند ارس در یک مرحله نخستین به وجود آمده بود، توالد و تناسل همیشه نتیجه آمیزش نبود. مثلاً در نظریه هزیودی پیدایش جهان کائوس شب و اربوس را پدید آورد، و این دو اثیر و روز را به وجود آوردند و گیا(زمین) ،بدون آمیزش با جفت خود، پورتوس(Oortos) را زایید. همچنین ، در بیان ارفهای ، کرونوس (Kronos)، پسر آسمان(اورانوس)، با نیرنگی که مادرش زمین(گیا) به او اموخت خود را در کمینگاهی پنهان کرد و وقتی پدرش همراه شب (نوکسوس) فرا رسید و با عشقی سوزان خود را بروی (نوکسوس) فرو افکند،جهاز تناسلی وی را برید. قطرات خونی که ریخت گیا(زمین) را بارور ساخت و دیوان و غولان و پریان دریایی را تولید کرد،و خونی که در دریا ریخت افرودیت(ونوس) را پدید آورد. این عنصر مانند بسیاری از مضامین دیگر در نظریه یونانی پیدایش جهان از مبدأ پیش از یونانی است زیرا نسخه بدلهای آن در فرهنگهای هتی و هندو نیز یافت میشود. از کرونوس تمام خدایان دیگر نشأت کردند. زئوس(جوپیتر) ، 
خدای تندر و آذرخش، از یک پسران وی از خواهر و همسرش ریا(Rhea) بود. آپولو خورشید خدا،که با اسبها و کالسکه خود در طاس طلایی گرداگرد نهرهای اکیانوس گردش میکرد، پسر زئوس از لتو(Leto) بود. خواهر آپولو ارتمیس(Artemis) ، الهه شکار، بانوی تمام وحوش بود. 


این گزارش نارسا درباره اندیشه نظری یونانیان نخستین از فجر تمدن یونانی، در حدود 1200 ق. م تا قرن هفتم ق. م به روشنی نشان میدهد که آن تمدن (اولا) با طبیعت اشیاء در جهان،و (ثانیاً) با طبیعت خدا،و (ثالثاً) با مبدأ و منشاء جهان و خدایان، سرو کار داشت. بنابراین میتوان آن اندیشه را مربوط به جهانشناسی (Cosmology)، خداشناسی (Theology) ، و تکوین شناسی (Cosmogony) ، که زبان آن شعری بود، دانست و موصوف کرد.




آغاز فلسفه یونانی در سرزمین اصلی و جزایر آسیای صغیر 






مایه افتخار و سرافرازی فلاسفه ملطیه (Miletus) ، شهر عمده ایونیا، مستعمره یونانی در آسیای صغیر که تحت حکومت ایران بود، این است که اندیشه یونانی را از عقاید اساتیری پیدایش جهان و خدایان پاک ساخت و پدیرارهای طبیعت و مبدأ و منشاء آنها را مورد علاقه و توجه خود قرار داد. اما فکر آنان بیشتر طبیعی (فیزیکی) و جهانشناسانه بود تا مابعدالطبیعی (متافیزیکی). 


1- طالس


نخستین اندیشه از این گروه، طالس Thales)640 ق . م( اهل میلتوس، در ایونیا، بود. ایونیا مستعمرهای یونانی در آسیای صغیر بود که از لحاظ بازرگانی پیشرفته بود و با مردمان نسبتاً پیشرفته مصر و بابل تماس و روابط نزدیکی داشت. طالس ملطی مردی با حکمت عملی شگرف و یکی از هفت حکیم باستان بود. گفتهاند که وی مصر را دیده و علم هندسه را از آنجا آورده است، انقلابها یا تحولات نجومی و یک کسوف را به احتمال قوی بوسیله مطالعه یادداشتها و گزارشهای بابلی پیشگویی کرده و ارتفاع یک هرم را بوسله سایه آن اندازه گرفته ،جریان آب یک رودخانه را برگردانده؛و صورت فلکی دب اصغیر (خرس کوچک ) را کشف کرده است. بنابر نظر وی، زمین روی آب شناور است،مغناطیس دارای حیات است زیرا میتواند آهن را حرکت دهد، آب مبدأ و منشاء اشیاء است، و همه اشیاء پر از خدایانند. این که چگونه وی به این دو نتیجه اخیر رسید اکنون معلوم نیست، و نه در عصر باستان معلوم بوده،لیکن ارتباط نظر وی درباره آب با اکیانوس هومری آشکار است. هیچ کس نمی داند که وی این افکار را به صورت نوشته درآورده باشد،زیرا هیچ نوشته ای از وی بجا نمانده است. 


2- اناکسیمندر


دومین فیلسوف ملطی، اناکسیمندر (Anaximander) ، معاصر جوانتر و شاگرد طالس،بود . وی و یک غیر ملطی به نام فرسیدس نخستین یونانیانی بودند که به نثر نوشتهاند. به نظر وی نخستین اصلی که از آن بوسیله حرکت ازلی، آسمانها و جهانها و موجودات الهی که زمین – مرکز استوانهای همه این جهانها – را احاطه کردهاند، و در واقع همه اشیاء دیگر ناشی شدهاند مادهای است نامتناهی و غیر متعین و ازلی و در برگیرنده و تنظیمکننده همه چیز. از این ماده نامتعین، اضداد خشک و تر و گرم و سرد جدا میشوند و این اضداد طبیعت را با عناصر مشخص ( هوا، آب ، آتش و خاک) و کیفیات متضادی که در طول زمن در حال توازن و تعادل حفظ میشود، پدید میآورند. 
کرهای از آتش گرداگرد هوایی که بر زمین احاطه دارد، همچون پوست گردا گرد درخت، شکل گرفت و سپس به صورت توپهایی از آن جدا شد و بدین سان خورشید و ماه و ستارگان را پدید آوردند. تمام موجودات زنده با ظهور و گسترش تدریجی از درون رطبت اولیه و تحت تاثیر گرمای خشک کننده بر روی زمین پدیدار شدند. نخستین موجود زندهای که بدین گونه پدیدار شد ماهی بود. 


3- اناکسیمنس


سومین فیلسوف میلتوس اناکسیمنس(Anaximenes) شاگرد اناکسیمندر بود. وی تنها یک کتاب نوشت که فقط یک جمله کامل از آن باقی مانده است. جوهر اولی و اصلی، بنابر نظر وی، واحد و نامتناهی و نه غیر معین بلکه معین است و آن هوا است که بواسطه انقباض و انبساط دگرگون میشود در لطیفترین شکلش آتش است؛ وقتی متراکمتر شد باد، سپس ابر، بعد آب، سپس خاک ، و بعد سنگ ؛ و بقیه، اشیاء و خدایان، از اینها به وجود آمدهاند. گرما و سرما نیز ناشی از همین فراگرداست(processes) ، انبساط و تخلخل موجب گرما و انقباض و تکاثف باعث سرما میشود. زمین همچون صفحهای مسطح و گرد در هوا شناور است. آسمان گنبدی است که مانند کلاهی بر سر برگرد زمین میچرخد اجرام سماوی آتشای بریناند، بعضی ثابت مانند میخهایی بر طاق بلورین، و برخی دیگر مانند «برگهای آتشین» حرکت میکنند. 


4- هراکلیتس


با فیلسوف دیگر ایونی، هراکلیتس(Heraclitus) ، مساله فلسفه از طبیعت جوهر به طبیعت تغیر متحول شد. وطن او افسوس(Ephesus) ، یکی از دوازده شهر ایونیا رای معابدش شهره بود. وی در حدود 500 ق . م. در بهار عمر بود. گفتهاند که وی کتابی شامل تمام دانشها و معارف مابعدالطبیعی(متافیزیکی) و علمی و سیاسی با اسلوبی موجز و غامض نوشته است. این غموض و دشواری در این حکایت مجسم شده است که اوریپیدس(Euipides) کتاب او را به سقراط قرض داد وقتی از وی پرسید درباره آن چه فکر میکند سقراط پاسخ داد، «آنچه فهمیده ام عالی است؛ و معتقدم آنچه نفهمیده ام نیز – جز آنکه به یک غواص دلُسی(1) نیاز دارد». از این کتاب فقط 139 قطعه باقی مانده است که از آن میان 13 قطعه گفته شده است که مشکوک و مجعول است. در تأثیر او بر تاریخ فلسفه نمیتوان مبالغه کرد. 
بنا بر نظر وی، در حالی که اشیاء ظاهراً عین خود باقی میمانند، معهذا عین خود نیستند؛ آنها تغییر میکنند. در یک رودخانه ما هم گام مینهیم و هم گام نمینهیم، زیرا کسانی که در یک رودخانه گام مینهند آبهای مختلفی بر آنها میگذرد. بدین سان ممکن نیست دوبار در یک رودخانه گام نهاد یا دو بار یک جوهر مادی را لمس کرد. یک دگرگونی دایم، ی شدن همیشگی وجود دارد که در آن بودن و نبودن هماهنگ و متعادل شدهاند. حتی خدا تغییر میکند. 
جهان تغیر ،ازلی و ابدی است. نه انسان و نه خدا آن را ساخته است. جوهر اساسی آن آتش است، که تمام تغیرات را بر طبق قانون راهنمایی و اداره میکند. مبادلهای در میان هست – همه اشیاء به آتش و آتش به همه اشیاء بدل میشوند مانند مبادله کالا به طلا و طلا به کالا. 

یک قانون جهانی هست که برای همه مشترک و عام است. این قانون، الهی و منشاء تمام قوانین دیگر است. هر چند تمام اشیاء بنابر این قانون به وجود میآیند، اغلب مردم همواره قابلیت فهم آن را ندارند. روان قانون خود را دارد که عبارت است از رشد و نمو بنابر طبیعت بذر خود. هر چیزی بنابر قانون ضرورت از جوهر اساسی، آتش،صادر میشود و به آن باز میگردد. 
آتش به اندازه ، روشن و برافروخته و به اندازه ، خاموش میشود. خورشید از اندازه خود تجاوز نخواهد؛ و گرنه فوریها (=Furies آلهه انتقام)، وزیران و کارگزاران خدای عدالت، او را پیدا خواهند کرد. 
هر چیزی همچنین از طریق کشمکش و ستیزه فراهم میآید. کشمکش بین اضداد ، بین سرد و گرم، خشک و تر. ما اساساً یکسان و عین خود هستیم خواه زنده باشیم یا مرده، بیدار یا خواب ، زیرا دومی هر جفت از اضداد، به وسیله ستیزه و کشمکش تغییر میکند و همان اولی میشود و این دوباره تغییر میکند و همان دومی میگردد. مرگ روانها اینست که آب شوند، و مرگ آب اینست که خاک شود. از خاک آب ناشی میشود و از آب، روان (نفس). آب با مرگ هوا زنده است، هوا با مرگ آتش ،آتش با مرگ خاک، و خاک با مرگ آب. 
آنچه با خود اختلاف دارد در توافق است؛ آنچه در تقابل و تضاد است هماهنگ است. از کششهای متضاد مانند کشش کمان و چنگ زیباتین هماهنگی پدید میآید. خدا(زئوس) همان روز – شب، زمستان – تابستان، جنگ – صلح، فراوانی – کمیابی است. او مانند آتش که وقتی با دود بخور آمیخته شد مطابق خوش آیند هر انسانی نامی مییابد دگرگون میشود. تنها او فرزانه است. 
دانش و معرفت ما نسبی است. هر چیزی با ضدش شناخته میشود. بیماری تندرستی را مطبوع و خوشآیند میسازد، گرسنگی سیری را و خستگی استراحت را . مردم اگر خطا را نمیشناختند صحیح و درست را نمیشناختند. اعتدال بزرگترین فضیلت است و خردمندی سخن گفتن از حقیقت و عمل بر وفق طبیعت است. یک روان خشک خردمندترین و بهترین است. شخصیت آدمی همان سرنوشت اوست. حقیقت مطلق تنها خدا را میسزد که برای او تمام اشیاء زیبا و خوب و درست است. 
طبیعیات هراکلیتس تابع ما بعدالطبیعه اوست. آتش، جوهر مادی اساسی است که از آن همه اشیاء ناشی میشوند و همه چیزها به آن برمیگردند، و این دور آفرینش و زوال همواره ادامه دارد. خاک وقتی منبسط شد آب میشود و آب وقتی منبسط شد تا اندازه ای ممرطوب باقی میماند و تا اندازهای شبیه آتش میگردد، و با این فراگرد اجزا آتشین درخشان ستارگان و خورشید و ماه میشوند و اجزا تاریکتر که به خاک نزدیک است، اجسام آتشینی را که کمتر درخشان است تشکیل میدهند. اندازه خورشید مساوی است با پهنای یک پای آدمی.