انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان خیلی جالب - پيرمرد و مزرعه - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: داستان خیلی جالب - پيرمرد و مزرعه (/showthread.php?tid=18452)



داستان خیلی جالب - پيرمرد و مزرعه - The Ginkel - 20-09-2012

پيرمردي تنها در مينه‌سوتا زندگي مي‌کرد. او مي‌خواست مزرعه سيب زميني‌اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود. تنها پسرش که مي‌توانست به او کمک کند که در زندان بود .پيرمرد نامه‌اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :پسر عزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم .من نمي‌خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من براي کار مزرعه خيلي پير شده‌ام. من مي‌دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي‌زدي" .دوستدار تو پدر". پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد : پدر به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده‌ام. 4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پليس محلي ديده شدند، و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه‌اي پيدا کنند.
پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي‌خواهد چه کند؟ پسرش پاسخ داد: پدر برو و سيب زميني‌هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که از اينجا مي‌توانستم برايت انجام بدهم.
نتيجه اخلاقي: هيچ مانعي در دنيا وجود ندارد. اگر شما از اعماق قلبتان تصميم به انجام کاري بگيريد مي‌توانيد آن را انجام بدهيد .




RE: داستان خیلی جالب - پيرمرد و مزرعه - احسان 3000 - 01-10-2012

ممنون


RE: داستان خیلی جالب - پيرمرد و مزرعه - Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ - 31-12-2012

تکراری ولی ممنون گلمHeartHeartHeartHeart


RE: داستان خیلی جالب - پيرمرد و مزرعه - پيشي ي ملوس - 08-01-2013

حتي زندان هم مانع نشد چه هوشي....چه عقلي.....TongueTongueTongue


RE: داستان خیلی جالب - پيرمرد و مزرعه - (MEHRSA) - 08-01-2013

تکراریست ممنون