داستان دابل اسی جدیدسری1 - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: فیلم و سینما (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=22) +---- انجمن: فیلم و سینمای کره، ژاپن و چین (آسیای شرقی) (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=71) +---- موضوع: داستان دابل اسی جدیدسری1 (/showthread.php?tid=176611) |
داستان دابل اسی جدیدسری1 - دخمل کره ای - 21-09-2014 بچه ها بعضیاشو شنیدید.بیشترش جدیده ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﺑﻬﻢﻣﯿﺰﻧﯿﻦ: ﻟﯿــــــﺪﺭ(ﻫﯿﻮﻥ ﺟﻮﻧﮓ): ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﻫﺎﺗﻮﻥﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ...ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻔﺖ ﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ...ﻗﻬﺮ ﻗﻬﺮ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ! ﯾﻮﻧﮓ ﺳﻨــــﮓ: ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺩﻻﯾﻠﺘﻮﻥﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ. ﮐﯿﻮ ﺟﻮﻧــــــﮓ: ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺳﻌﯽ ﺩﺭ ﺭﻓﻊ ﺍﻭﻥﻣﺸﮑﻞ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﺟﻮﻧــــــﮓ ﻣﯿﻦ: ﺟﻠﻮﯼ ﺷﻤﺎ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻗﺪﻡﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﺒﯿﻨﯿﻨﺶ ﻫﯿﻮﻧـــــﮓ ﺟﻮﻥ: ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﻭﺍﺯﺗﻮﻥ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﺑﻄﺘﻮﻥ ﯾﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺪﯾﻦ. ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﺮﯾﺮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﯾﻬﻮ ﺗﻮ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻧﻘﺶ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺸﯿﻦ: ﻟﯿــــــﺪﺭ(ﻫﯿﻮﻥ ﺟﻮﻧﮓ): ﺑﻬﺘﻮﻥ ﮐﻠﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﯾﻮﻧﮓ ﺳﻨــــﮓ: ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﮐﯿﻮ ﺟﻮﻧــــــﮓ: ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﭼﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺯﺧﻤﯽ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻦ. ﺟﻮﻧــــــﮓ ﻣﯿﻦ: ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﺍﺯﺧﻨﺪﻩ ﻧﻘﺶ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺸﻪ!ﻭﻟﯽ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﯿﻦ. ﻫﯿﻮﻧـــــﮓ ﺟﻮﻥ: ﺍﯾﻨﻢ ﻣﺜﻪ ﮐﯿﻮﺟﻮﻧﮓ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﮐﻨﺎﺭﺗﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﺎﺑﻬﺘﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻪ وقتی که برای اتفاقی جشن می گیرن: کیم هیون جونگ متنی از زندگی نامه خودش می نویسه و بهت می ده .(زندگی تو به من چه ربطی دارهحداقل یه کیکی بستنی بخر بخوریم) هئو یونگ سنگ ۱ استادیو موسیقی اجاره می کنه که پیانو داشته باشه و براتون اهنگ می خونه .(به به اجرای زنده) کیم کیو جونگ بهتون گل می ده و وقتش رو با تو می گذرونه. پارک جونگ مین برای رقص و شام بیرون می بردتون(من نمیام خودت برو) کیم هیونگ جون اهنگ می نویسه و براتون می خونه. وقتی بهشون می گی دوست دارم: کیم هیون جونگ یک لبخند شیرین می زنه و دستشو دور شونتون می ذاره.(دستتو بردار) هئو یونگ سنگ نزدیک می شه و لبتونومی*****ه می کنه.(برو عقب) کیم کیو جونگ بغلتون می کنه.(خفه شدم) پارک جونگ مین از شما تشکر خواهد کرد.(تشکر خشک و خالی) کیم هیونگ جون می گه دوست دارم و گو نتون رو می*****ه می کنه. وقتی می خواد بگه دوست دارم: کیم هیون جونگ به طور مستقیم نمی گه ولی با عملش نشون می ده(مغرور از خود راضی) هئو یونگ سنگ در گوشتان زمزمه می کند.(گوشم کر شد) کیم کیو جونگ روبه روی شما با سر پایین و با حالت خجالت می گه دوست دارم.(باشه فهمیدم دوسم داری) پارک جونگ مین می گه من دوست دارم.(خشک و خالی) کیم هیونگ جون با یک صدای بامزه می گه دوست دارم(با صدای خودت میگفتی بهتر بود) عادت خواب: کیم هیون جونگ: اون دوست نداره موقع خواب لباس خواب بپوشه. بعد از بیدار شدن اون مدت بیشتری نیاز داره تا بلند شه. هئو یونگ سنگ: اون عاشق گوش دادن به اهنگه. از اونای هست که وقتی بیدار می شه دوباره می خوابه...خوابالو او همیشه نگرانی در مورد imagenya حتی زمانی که او خواب است کیم کیو جونگ: اون دوس داره وقتی می خوابه یک خرس بزرگ با خودش داشته باشه(مگه بچه ای) یکی از افرادی که به راحتی از خواب بیدار می شه(کارم راحت شد) او همیشه پس از بیدار شدن عذرخواهی می کند(بخشیدمت) پارک جونگ مین: اون دوس داره چشم بند بزنه... اون قبل از خواب یا هویج می خوره یا اب هویج... همیشه اسونه که بخواهی اونو با هویج بیدار کنی...!!! کیم هیونگ جون: دومین نفر تو گروه که به راحتی بیدار میشه. دوست داره قبل از خواب مشکلاتشون رو پیدا کنه. قبل از خواب عادت داره اینا رو بگه* اگه شب بترسین و به سرتون بزنه که بخواین بهشون زنگ بزنین : هیون : درحالی که خودش با کاواره شبانش در گیره بعد از اینکه گوشیرو برداشت بهتون میگه ”چه کاریه نصفه شبیه به من زنگ زدی ؟! میترسید ی میرفتی خونه دوستی یا مامان بابات میخوابیدی .” ( ولی بعد از قطع کردن کلی به جونتون دعا میکنه) هیونگ:بهتون میگه ” اون عروسک خرسیه که واست خریدم رو بغل کن تا من بیام پیشت ” .(گمش کردم) جونگ مین : اول عصبانی میشه که چرا بیدارش کردین ولی از اون جایی که بدش نمیاد پیشتون بخوابه میگه ” ناراحت نباش عزیزم الان میام (نخواستیم بمون خونت) کیو : ناراحت میشه و میگه ” مگه امشب فیلم دیدی؟ ” بعد میگه ” بیا تا خود صبح باهم حرف بزنیم ” (که نترسین . قربونش برم اخر مرامه). یونسنگ اول گوشی رو بر میداره کلی سرتون داد میزنه که چرا بیخوابش کردین ، شما هم به غلط کردن میفتین و ترس شبانه رو به صحبت باهاش ترجیح میدین . بعد فردا زنگ میزنه از دلتون در میاره(نمیبخشمت) اگه یه وسیله ی داغون ( مثل ترن هوایی ) تو شهربازی سوار شین و بترسین : هیون : تا می تونه بهتون می خنده و وقتی که گریتونو در اورد بغلتون می کنه و می گه ” دیوونه شوخی کردم ترس نداشت که آخه … “ جونگ مین : اول کلی مسخره بازی در میاره و به قیافتون که چپ وچوله شده کلی می خنده و وقتی که از بازی پیاده شدین و در حال گیج و ویج رفتنین بغلتون می کنه و می گه ” نترس من پیشتم “. داداش : اونم با شما می ترسه و کلی جیغ و ویغ می کنه و وقتی که پیاده شدین درحالی که صورتش مثل گچ سفید شده رو می کنه به شما میگه ” اصلا ترس نداشت چرا ترسیدی ؟! ” کیو : یه نگاه حق به جانبی به کنترلچی وسیله میندازه که انگار اون بدبخت گفته بوده که شما سوار شین و دستتونو می گیره و یه جا می شونتتون و براتون آب میاره و حسابی نگرانتون می شه .(اخی اخر مرامه) یونسنگ : وقتی که کلی جیغ زدین بهتون چپ چپ نگاه می کنه و بهتون می گه ” اگه می دونستم اینقدر ترسوئی باهات بیرون نمی اومدم “. اگه یه غذای ایرانی درس کنی: :*. هیون:ساکت میشینه و سفررو بررسی میکنه و میگه توش تخم مرغ داره؟ بعد اینکه مطمئن شد که زیادی تند نیستو تخم مرغ نداره میگه تو برنجت کم آب ریختی و بعد چوب هایه غدا خوری و بر میذاره و با هزار بد بختی یه ذره غذا میزاره تو دهنش(از خداتم باشه برات غذا درس کردم) یونگی: اول ازتون میپرسه که توش چیه؟ و بعد از سوالاش وای میسته که شما بخورید تا ببینه چه شکلی خورده میشه و بعد شروع میکنه به خوردنو آخرش کلی تشکر میکنه و ازتون تعریف میکنه(قابلی نداشت) جونگی: کلی به برنجاتونو غذا هاتون میخنده و بعد شروع میکنه به حرفایه چندش اور زدن که ااااااااا این چرا این قد شبیهه دماغه ااااا این سوسکه تو غذات چیکار میکنه؟ وبعد اینکه شمارو از اشتها انداخت یه لبخند پیروزمندانه ای میزنه و میگه شوخی کردم ههههههههه و بعد میوفته به جون غذا ها. کیو: یه نگاهی به غذا ها میندازه و میگه:میخوای از بیرون غذا سفارش بدیم؟مهمون من ولی بعد که دید به شما بر خورده میگه نه بابا شوخی کردم و شروع میکنه به خوردن و آخرشم کلی ازتون تعریف میکنه هیونگ: کلی جو زده میشه که شما براش غذا درست کردید و موقع اومدن به خونتون یه ***** خیلی گرون میگیره و یه دسته گل خوشمل و بعد از غذا هم میگه:ممنون تا حالا غذا به این خوشمزگی نخورده بودم. اگه دابل اسو به زور مامان یا باباتون ببرید مسجددابل اس مگه میدونه مسجد چیه) هیون:وقتی میبینه که شما دارید چادر سر میکنید میگه این پارچه هه چیه انداختی رو خودت؟ شبیه روح شدی بعدش که شما میرید تو قسمت زنونه دنبال شما میاد و بعد که صدایه خانوما در میاد و آقا میفهمه که کجا اومده خم میشه تو گوشتون میگه من بیرون مسجد منتظرتم تا نیم ساعت دیگه بیا بیرون و اگه یه ذره دیر کنی میکشمت و بعد بدون شنیدن جواب شما میره بیرون. یونگی:وقتی وارد مسجد میشه و میبینه زنا چادر سر کردن میگه تو هم باید از این پارچه ها بندازی رو سرت؟ و بعد از اینکه شما براش همه چیو توضیح دادی میره میشینه پیش پدر جان و یک کتاب درام گریه دار در میاره شروع میکنه به خوندن که گریش میگیره و بقیه ی اهل مسجدم که فکر میکنن به خاطر دعاها و زیارت عاشورا داره گریه میکنه تحسینش میکنن جونگی:وقتی میبینه شما دارید چادر سر میکنید میگه این چیه انداختی رو سرت؟ و بعد کلی مسخرتون میکنه و به شما نگاه میکنه و میگه اگه جرات داری مجبورم کن که اینو بندازم رو سرم وبعد به شما میگه یه لحظه هم ازم جدا نشو اینجا خیلی ترسناکه و وقتی بقیه ی مردا رو میبینه که دارن دم حوض وضو میگیرن میگه اینا تو خونشون حموم ندارن؟ چرا دارن اینجا آب میریزن رو خودشون و خودشونو تمیز میکنن. کیو:میشینه باهاتون در مورد اداب و روسوم ایرانی ها و مسجد حرف میزنه و بعد که همه چیو فهمید شمارو ول میکنه و میره پیش پدر جان و میشینه کنارش و هر کاری که اون انجام میده رو انجام میده(افرین پسرم) هیونگ:وقتی که میبینه شما دارید چادر سر میکنید چادرو از دستتون میکشه و میکنه سرش و به شما میگه بهم میاد؟ بعد که شما خندتون تموم شد و چادرو ازش گرفتید خواستین برین تو قسمت زنونه دست شما رو میکشه اون وقت مثل این بچه ها که دارن از مامانشون جدا میشن شما رو نگاه میکنه و میگه منو اینجا تنها نزار و شما هم دلتون نمیاد که تنهاش بزارین و پیشش میمونین. اگه خواستید سری دومم بذارم RE: داستان دابل اسی جدیدسری1 - Barana1202 - 29-10-2015 تکراری بود همشو دارم کلییییی |