داستان بدشانسی خیلی قشنگو خنده داره جون تو دو دقه بیا خیلی کوتاهه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان بدشانسی خیلی قشنگو خنده داره جون تو دو دقه بیا خیلی کوتاهه (/showthread.php?tid=171218) |
داستان بدشانسی خیلی قشنگو خنده داره جون تو دو دقه بیا خیلی کوتاهه - saba 3 - 09-09-2014 تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید. قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟ گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟ دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری, شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟ پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟ تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود. اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! ) RE: داستان بدشانسی خیلی قشنگو خنده داره جون تو دو دقه بیا خیلی کوتاهه - محمد2000 - 10-09-2014 هههههههههههههه خخخخخخخخخخخخخ RE: داستان بدشانسی خیلی قشنگو خنده داره جون تو دو دقه بیا خیلی کوتاهه - (-_-) - 26-11-2015 خخخخخ چ کلک باز RE: داستان بدشانسی خیلی قشنگو خنده داره جون تو دو دقه بیا خیلی کوتاهه - مهرسا{شیطون} - 29-02-2016 چی بگم؟ :297: RE: داستان بدشانسی خیلی قشنگو خنده داره جون تو دو دقه بیا خیلی کوتاهه - نیلوفر 2000 - 05-05-2016 وااای... خداصبرش بده |