![]() |
محبت پدرانه!(داستان زیبای پیرمرد و دخترک) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: محبت پدرانه!(داستان زیبای پیرمرد و دخترک) (/showthread.php?tid=169863) |
محبت پدرانه!(داستان زیبای پیرمرد و دخترک) - ຖēŞค๑໓ - 06-09-2014 به نام خدا: فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی. پیرمرد از دختر پرسید: - غمگینی؟ - نه.. - مطمئنی؟ - نه... - چرا گریه می کنی؟ - دوستام منو دوست ندارن. - چرا؟ - چون قشنگ نیستم - قبلا اینو به تو گفتن؟ - نه. - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم! - راست می گی؟ - از ته قلبم آره... دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد...! چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت... امیدوارم خوشتون اومده باشه ![]() RE: محبت پدرانه!(داستان زیبای پیرمرد و دخترک) - saba 3 - 07-09-2014 چه پیرمرد دقلی بود شیطون بعد الکی دختر مردمو امید وار میکنه خجالت نمیکشه واه واه ![]() ![]() مرسی ما رال جونمممممممممم عالییییییی |