آل داوود: امیرکبیر بنیانگذار ایران نو است - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: آل داوود: امیرکبیر بنیانگذار ایران نو است (/showthread.php?tid=167830) |
آل داوود: امیرکبیر بنیانگذار ایران نو است - tyjtfhdhr - 01-09-2014 سید علی آلداوود، مورخ، نسخهپژوه، مصحح برجسته و نویسنده کتاب «اسناد و نامههای امیرکبیر» در گفتوگویی با روزنامه «ایران»، امیرکبیر را «بنیانگذار ایران نو» دانسته است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
امیرکبیر از معدود رجال سیاسی تاریخ معاصر ایران است که تقریباً همه درباره نقش مثبت و خدمات او اجماع دارند. چه چیزی سبب میشود این اتفاق نظر نسبی را درباره امیرکبیر شاهد باشیم؟
البته در اینکه امیرکبیر برجستهترین رجل سیاسی عصر قاجار و تاریخ معاصر ایران است تردیدی وجود ندارد اما دقیق این است که خدمات برخی رجال سیاسی ایران همواره در سایه خدمات بسیار امیرکبیر قرار میگیرد و نباید اقدامات مؤثر رجال سیاسی دیگر در تاریخ معاصر ایران نادیده گرفته شود و این روش صحیحی در بررسی و پژوهش تاریخی نیست ولی به هر حال خدمات رجال دیگر در برابر پرتو شعاع امیرکبیر کم فروغ جلوه میکند. امیرکبیر از همان دوره کودکی کیاست و درایت خاصی داشت و متوجه عقبماندگی ایران بوده است. در جوانی به روسیه سفر و تحولات ایران را با روسیه مقایسه کرد در حالی که تا پیش از جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلیشاه ایران و روسیه به لحاظ پیشرفت تفاوت زیادی با هم نداشتند برای مثال کاترین دوم در عصر نادرشاه در مواجهه با ایران بسیار محتاط بود و ایران حتی در مقایسه با اروپا عقبماندگی چشمگیری نداشت.
اشاره شما به همان سفری است که امیرکبیر در جوانی در رأس هیاتی برای عذرخواهی ماجرای قتل گریبایدف به روسیه رفت؟
بله و از همان موقع جهت اینکه بتواند برای جبران عقبماندگی ایران قدمی بردارد ذهنش پخته میشد نامهای که از قائم مقام فراهانی بر جای مانده نشان میدهد که او در ناصیه امیرکبیر در کودکی پیشرفت و ترقی را مشاهده میکند.
امیرکبیر را مردم مثلاً بیشتر با اقدامهایی نظیر تأسیس نخستین مدرسه به سبک امروزین آن یعنی دارالفنون میشناسند، گویا یکی از ابعاد شخصیتی او به عنوان یک دیپلمات مغفول مانده است!
بله، امیرکبیر سه سال در مذاکرات طولانی و سخت با عثمانی برای تعیین مرز شرکت کرده است. آن زمان عثمانی کشور بزرگ و قدرتمندی بوده و مذاکره با آن کاری دشوار بود. امیرکبیر کار بسیار سختی داشته، بسیاری از مرزهای ایران با ترکیه و عراق در واقع همان مرزهایی است که امیرکبیر در مذاکره با دولت قدرتمند عثمانی به توافق رسیده و این کار بسیار مهمی در رفع اختلافات مرزی با عثمانی بوده است. آنها با آن امکانات ابتدایی وجب به وجب مرز را مشخص و تعیین کردهاند. امیرکبیر در واقع پس از بازگشت از مذاکره با عثمانی به دربار ناصرالدین میرزای ولیعهد در تبریز راه پیدا کرده و مورد توجه قرار میگیرد.
من کتاب قبله عالم آقای عباس امانت را که میخواندم جایی ایشان امیرکبیر را متهم میکند به اینکه برای به سلطنت رساندن ناصرالدین شاه با انگلیسیها به اصطلاح بسته و همکاری کرده است.
به نظر من این تحلیل درستی نیست. اول اینکه امیرکبیر احتیاجی به کمک انگلیسیها نداشته چرا که ناصرالدین میرزا ولیعهد رسمی کشور بوده و به طور طبیعی پس از مرگ پدرش باید به سلطنت میرسید. دوم اینکه یکی از بندهای قرارداد ترکمانچای این بود که دولت روسیه باید همواره از پادشاهی ولیعهد قاجار حمایت کند. بنابراین نیازی به کمک انگلیسیها نبوده و از آنجا که انگلیس و روسیه در آن دوران رقیب یکدیگر بودند این بسیار بعید است که انگلیس به نفع رقیب خودش چنین کاری بکند. البته شواهدی هم مبنی بر تمایل نداشتن انگلیس برای ادامه سلطنت قاجار در آن ایام در دست نیست. کتاب آقای امانت کتاب خوبی است اما پارهای از جنبههای ضد امیر در آن وجود دارد، مانند اینکه امیر را به سرکوب بابیت در ایران متهم میکند در حالی که بابیها در آن زمان در ایران دست به یک شورش زده بودند و وظیفه امیر بوده تا در مواجهه با آنها سرسختی نشان بدهد.
این سرکوبها در زمان صدارت امیرکبیر اتفاق افتاده؟
بله. فتنه حسنخان سالار و فتنه باب در زمان صدارت اعظمی امیرکبیر حادث شده که البته در جریان همان برخوردها هم جنبههای دموکراتیک و متمدنانه شخصیت امیرکبیر به وضوح دیده میشود، برای مثال در زمان پهلویها اگر به مخالفان سیاسی دسترسی پیدا میکردند بعضاً اسناد و مدارکی که به دست میآمد را نابود میکردند ولی همه اسناد و مدارکی که از بابیه به دست آمده توسط امیرکبیر در دفترچههایی جمعآوری شده و الان در کاخ گلستان وجود دارد که یکی از مهمترین اسناد شورش بابیه در ایران است که هنوز هم بررسی نشده است. در آن زمانی که در کشور چیزی به نام بایگانی به آن معنا وجود نداشته امیرکبیر دستور داده همه اسناد و کتابچههایی که اغلب ضد سلطنت قاجاریه و امیرکبیر بوده نگهداری شود که هنوز هم متأسفانه از سوی پژوهشگران بررسی نشده است. ما از دوره قاجار اسناد و مدارک بسیاری داریم اما متأسفانه این کمبود وجود دارد و با وجود بایگانی عظیمی که در وزارت خارجه و کاخ گلستان است و بعضاً اسناد درجه اول هم است دسترسی به آنها کار بسیار دشواری است و متخصصان با موانعی برخورد میکنند که دست و پاگیر بوده و کار پژوهش را سخت میکند. تا زمانی که همه این اسناد منتشر نشود داوری صحیح درباره تاریخ میسر نخواهد بود. البته من در قالب یک کتاب دو جلدی بخشی از اسناد مربوط به دوره امیرکبیر را منتشر کردهام.
اشاره کردید به روحیه دموکراتیک امیرکبیر در تدبیر امور کشور و این در حالی است که به قاطعیت امیر در اداره کشور نیز اشارات زیادی در تاریخ شده است و البته دارا بودن این دو خصیصه در یک سیاستمدار مساله مهمی است.
بله کتابی است به نام «نوادر الامیر» که شخصی به نام شیخالمشایخ امیر معزی در زمان احمدشاه آن را جمعآوری کرده و خود من آن را چاپ کردم و در آن ماجراهایی درباره برخورد محبتآمیز امیرکبیر با مردم ذکر شده است، برای نمونه نخستین برنامه ایران برای واکسن زدن عمومی در زمان امیرکبیر انجام شد. در آن زمان کودکان را آبلهکوبی میکردند. به امیر خبر دادند مردم از آبلهکوبی کودکانشان استنکاف میکنند چرا که رمالها شایعه کرده بودند آبلهکوبی سبب جنزدگی کودکان میشود.
امیر فرمان داد هر کس حاضر به آبلهکوبی نشود باید ۵ تومان جریمه بپردازد. آنها که استطاعت داشتند ۵ تومان را پرداختند. همان روز پارهدوزی را که فرزندش از آبله مرده بود نزد امیر آوردند، امیر فریاد کشید وای از جهل و نادانی، باید ۵ تومان جریمه بدهی، پیرمرد با التماس گفت که هیچ ندارم. امیر دست در جیب خود کرد و ۵ تومان به او داد و گفت حکم برنمیگردد. این ۵ تومان را به صندوق دولت بینداز.
اشاره شما در واقع به خصیصه قانونمداری امیرکبیر است.
بله به علاوه اینکه لحظهای بعد بقالی را آوردند که فرزند او را هم آبله از پای درآورده بود و این بار امیرکبیر با حالتی نزار شروع به گریستن کرد. میرزا آقاخان نوری که شاهد این ماجرا بود رو به امیر میگوید: گریستن آن هم به اینگونه برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن امیر نیست و امیر سر برمی دارد و با خشم به او میگوید خاموش باش، تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را برعهده داریم مسئول مرگشان ما هستیم. آقاخان میگوید ولی اینها خود آبله نکوبیدهاند و امیر پاسخ میدهد مسئول جهلشان هم ما هستیم. اگر ما همه جای کشور مدرسه و کتابخانه ایجاد کنیم رمالها بساطشان را جمع میکنند.
گویا امیرکبیر با به کار بردن بسیاری از القاب و عناوینی که آن دوره برای سیاستمداران مرسوم بوده هم به مخالفت برخاسته و به مرور سعی کرده از ترویج آن جلوگیری کند.
من برخی نامههای رسمی و گزارشهای او به ناصرالدین شاه را که مطالعه کردم شاهد این بودم که امیرکبیر احترامات شاهی را ملحوظ داشته و برای نمونه خطاب به شاه نوشته قربان خاک پای مبارکتان شوم و شاید برخی اینها را نشانه تملق او دانسته باشند در صورتی که آن ادبیات اقتضای آن دوره بوده و به هر حال اگر هم مخالف بوده باید به طرزی تدریجی و نرم با این ادبیات مبارزه میکرده و از آنجایی که امیر فردی قانونمدار بوده رعایت آداب تشریفات هم اهمیت ویژهای داشته است.
ولی به شیوهای هوشمندانه و بدون اینکه قانونی در این رابطه باشد، شاه را محدود کرده است.
بله، در هیچ جای تاریخ پیش از مشروطه در جهان سراغ ندارید که صدراعظم برای شاه حقوق سالانه تعیین کند که از خزانه دولت پرداخت شود، امیرکبیر در ضمن اینکه ظواهر را رعایت میکرده، اما به مرور از قدرت شاه به نفع مردم کاسته است. خود ناصرالدین شاه هم مجبور بوده سختگیریهای امیر را تحمل کند.
قطعاً علت کینه اطرافیان و دربار از او که به قتلش منجر شد همین محدودسازی قدرت سلطنت در ایران بوده است؟
بله. امیرکبیر بسیاری از بودجههای بیمورد درباریان و دولت را قطع کرده یا کاهش داده است. برای مثال قاآنی شاعر پرآوازه همدوره با امیرکبیر وظیفهبگیر دولت بوده و امیرکبیر حقوق او را کاهش میدهد. به او گفتند که قاآنی بزرگترین شاعر این عصر است. امیر پرسید قاآنی غیر شاعری چه هنر دیگری بلد است و پاسخ دادند: زبان فرانسه هم میداند، امیر تعدادی کتاب درباره کشاورزی و فلاحت به زبان فرانسه به آنها میدهد و میگوید به قاآنی بدهید تا آنها را ترجمه کند و ماهیانه مقداری حقالزحمه به او بدهید. خلاصه اینکه امیرکبیر بدون ضابطه و اصول به کسی امتیاز نمیداده.
گویا در زمینه مالی و اقتصادی کشور هم امیرکبیر ورود و اقدام به اصلاحاتی کرده است؟
بله، دولت عده زیادی حقوقبگیر داشته و درآمد اصلی ایران در آن زمان از راه مالیات بوده و اخذ مالیات هم کار دشواری بوده است. یکی از روشها برای اخذ مالیات این بوده که برای مثال کسی که از دولت طلبی داشته به او حواله میدادند تا برود مالیات یک ولایت دوردست را بگیرد. کاری که امیرکبیر میکند، این است که تمام مالیاتهای کشوری را دولت مرکزی وصول میکرد و نوعی نظام اخذ مالیات منظم را ایجاد کرده است و طبعاً برای این اصلاحات هم دشمنان زیادی برای خودش دست و پا کرده است.
آیا قاطعیت امیرکبیر در اداره امور را میتوان به سابقه نظامی او پیش از صدارت اعظمی مربوط دانست؟
البته نظام، آدمها را منظم و قاطع بار میآورد، اما همانطور که اشاره شد امیرکبیر شفقت و ظرافت در کار را مکمل قاطعیتش ساخته بود و بیش از همه مشاهده عقبماندگی ایران، او را آزار میداده است. مشاهده رجالی که اغلب فاسد بودند و قدرت اداره امور را نداشتند سبب میشد تا او به طرزی انقلابی علیه ساختارهای بیمار اقدام کند، حتی رجالی که آدمهای سالمی بودند، ولی توان و عرضه پیشبرد امور مملکتی را نداشتند. قاطعیت امیرکبیر در مواجهه با رجال تنبل و فاسد آن دوره امری غیرقابل اجتناب بوده است. طبقهای وجود داشت که با شیوهای نامناسب به سنت چسبیده بودند و با هرگونه تحول اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مخالف و قدرتمند هم بودند، در مقابل کسانی که پشتیبان امیر بودند افراد و طبقه زورمندی نبودند در نتیجه امیر در مقابل آنها یک تنه و تنها بوده است. در واقع میتوان گفت نخبگان جامعه خیلی حامی او نبودند و تودههای مردم هم به دلیل بیسوادی و نبود ارتباطات از اوضاع کشور بیخبر بودند و اصلاً محلی از اعراب نداشتند. آن زمان سیاستمدار متکی به آرای مردم وجود نداشت.
میتوان گفت امیرکبیر به جای سختگیری بر مردم بر دربار و حکومت سخت میگرفته است؟
بله، او با شاه و مادرش مهدعلیا که مادر زن خود امیر هم بوده، سختگیری میکرده است و بقیه دیگر حساب کار دستشان بود و از امیر میترسیدند. امیرکبیر به هر جا و در هر بخشی ورود میکرده درصدد ایجاد تحول و تغییر بوده است و با ظاهر و باطن مسائلی که برای کشور خسران آفرین بوده، به شدت مبارزه میکرده است. زمانی که در کاشان به سر میبرد، یکی از خادمها برای احترام قلیانی گرانقیمت و فرانسوی برای او میآورد، امیرکبیر آن قلیان را میشکند و میگوید برای من قلیان ساخت قم و کاشان بیاور.
یعنی اهمیت به تولید داخلی را از همان زمان ترویج میکرده است؟
بله. قصدش این بوده که مردم برای استفاده از کالای خارجی به یکدیگر فخر نفروشند. از دیگر کارهای امیرکبیر در بخش گمرک کشور بوده که بر آن بخش با حساسیت خاصی نظارت تام داشته است. روزهایی که کاروان از اروپا یا روسیه میرسیده، خود امیرکبیر در گمرک حضور داشته و بر همه کالاها نظارت میکرده، شاید امروز بگویند چه آدم بیکاری بوده، ولی حقیقت این است که کالاهای وارداتی نسبت به امروز حجم بسیار کمتری داشته و به کالاهایی که احساس میکرده نیاز داخلی برای آن وجود دارد و توان ساخت آن در داخل وجود ندارد اجازه ورود میداده، طبیعی است طرفهای خارجی که منافعشان از این راه کاهش مییابد با امیرکبیر دشمنی میکنند یا برای مثال سماور از روسیه وارد ایران شد و ایرانیها نمیدانستند اصلاً سماور چیست. امیر یکی از صنعتگران اصفهان را خواست و به او گفت میتوانی این را بسازی؟ و او گفت بله و دکان صنعتگر اصفهانی به سماورسازی تبدیل شد.
امیرکبیر از معدود سیاستمداران معاصر است که نگاهی ریشهای و بنیادین به پیشرفت ایران داشته، جالب است که نیروی انسانی در رویکرد سیاسی او در اداره کشور بسیار پراهمیت بود.
بله و برای همین هم بود که مدرسه دارالفنون را ایجاد کرد. تمام استادان دارالفنون را از اتریش آورد. به ابرقدرتهایی مانند انگلیس و روسیه حساس بود، چون میدانست آنها روحیه استعماری دارند و شاگردان مدرسه دارالفنون را به روش خودشان تربیت میکنند. اتریش آن زمان یک دولت بیطرف بود که سابقه استعماری هم نداشت.
یعنی همان سیاست موازنه منفی که پایهگذارش در سیاست خارجی ایران امیرکبیر است؟
بله و بعدها اشخاصی مثل مصدق به تأسی از او این سیاست را دنبال کردند. در کتاب «نوادر الامیر» به نکاتی اشاره کردهام که برای پردازش شخصیت امیر بسیار مناسب است، برای مثال آبدارچی سفارت روس فردی به نام کربلایی حسین بوده، نیمه شبی امیر او را احضار میکند و به او میگوید تو با اینکه پیرمرد شدهای و کربلایی هم هستی، برای سفارت بیگانه خدمت میکنی. پیرمرد میگوید امیر هرچه شما بگویید من انجام میدهم. امیر به او میگوید هرچه خبر از سفارت به دست میآوری برای ما بیاور. در زمانی که کشور از داشتن یک سیستم اطلاعاتی محروم بوده، امیر از این طریق اطلاعات کسب میکرده و البته اولین گامها جهت ایجاد سیستم اطلاعاتی در ایران هم به دوره امیرکبیر بازمیگردد. شاید نمونه دیگری نتوان یافت که به عنوان یک رجل سیاسی بلندمرتبه در ایران کسی به اندازه امیرکبیر بر مباحث خرد و کلان کشور اشراف داشته باشد و در جهت رفع موانع با تدبیر ورود پیدا کند.
دلیل اختلاف امیرکبیر با مادر شاه مهدعلیا هم به همان روحیه و مرام عدالتخواهانه امیر بازمیگردد که سرانجام هم منجر به مرگ امیر میشود. این حد از قاطعیت و جسارت در امور برای یک سیاستمدار مقداری تند نیست؟ تا جایی که به مرگ او بینجامد؟
ببینید، ناصرالدین شاه وقتی با کمک امیرکبیر به سلطنت میرسد، سن کمی داشته، شاه و همسرش دخترشان را به امیرکبیر به عنوان یک شخصیت صاحب منصب دادهاند تا امیر هم زیر سایه دربار فرمانبردار بانوی دربار باشد. مهدعلیا هم زنی بوده که در دربار به طور سنتی اعمال قدرت میکرده، ولی امیرکبیر شخصیتی نبوده که زیر بار مدیریت یک زن در دربار برود، چون صاحب فکر، نظر و اندیشه برای اداره کشور و دلسوز عقبماندگی مردم ایران بوده است و دست مهدعلیا را از همه جا کوتاه کرده و حتی به خود شاه هم اجازه دخالت بیمورد در امور را نمیداده است. در یکی از اسنادی که من در کتابم منتشر کردم، امیر به ناصرالدین شاه نامه نوشته که امروز به من خبر دادند که شما ساعت ۸ صبح از خواب بلند شدهاید و کار مملکتداری اینگونه به جلو نمیرود. اعلیحضرت باید تا ساعت ۸ قدمزنی کرده باشند. صبحانه خورده و از لشکر سان دیده باشند و در این ساعت به سر کار حاضر شوند، شما باید بدانید که بدین هرزگی نمیتوان سلطنت کرد. کلمه هرزگی را در نامه آورده است. در نامههای محرمانهای که به شاه مینوشته، به نوعی شاه را بازخواست و برای او تعیین تکلیف کارهای روزانه هم میکرده است.
رابطه امیرکبیر با روحانیون هم ظاهراً مبتنی بر مشی مقتدرانه و عدالتطلبانه او بوده است.
مشی امیرکبیر اینگونه نبوده که به یک قشر و طبقه اجتماعی ارادت یا عداوت بیجا داشته باشد. نگاه او به افراد فارغ از لباس و جایگاه اجتماعی آنها و بر اساس عدالت و انصاف بوده و باید گفت منافع ملی در امر کشورداری برای او بر هر چیزی رجحان داشته است. همان زمان احکام قضایی کشور به دست روحانیون بوده، حکمی از سوی امام جمعه تهران صادر میشود و او پس از مدتی همان حکم را به شکل متناقضی صادر کرده بود. امیر او را احضار میکند و استدلال میکند که اینگونه حکم دادن، برخلاف عدالت است.
یعنی امیر بر مسائل فقهی هم اشراف داشته است؟
حتماً تا حدودی اینگونه بوده و حکم آن امام جمعه هم طوری بوده که امیر، خود را موظف به مداخله دیده است و آن روحانی را از ورود به مباحث قضایی منع میکند. مورد دیگر روحانیای بوده به نام عبدالحسین شیخ العراقی که وصی امیرکبیر بوده و امیر معتقد به پرهیزگاری و حقجویی این شیخ هم بوده است و بسیار به او احترام میکرد. امیر امور قضاوت را به دست او میسپارد. یک بار یکی از خادمان با یک فردی نزاع میکند. شیخ العراقی میان آنها قضاوت کرده و از امیر سؤال میکند که من چگونه حکم بدهم. مقصر خادم شماست و امیر او را مؤاخذه میکند که من تو را منصوب کردم به حق قضاوت کنی و تو از من سؤال میکنی که چه حکمی بدهی و پس از آن به آن شیخی که مورد وثوقش بوده هم برای امر قضاوت اعتماد نمیکند. یعنی امیر برای اداره کشور میان نزدیکان با مردم هیچ تفاوتی قائل نمیشود. از معدود انتقادهایی که به امیر کردهاند، این است که گفتهاند او انعطاف لازم را به عنوان یک سیاستمدار نداشته است.
ولی اهل مشورت بوده!
[sub] [/sub]
بله، امیرکبیر آنگونه که میشود از تاریخ برداشت کرد، فرد خودرأیی نبوده و در کار مملکت از مشاوره استفاده میکرده اما طبیعی است که در نهایت این امیر است که باید نظر نهایی را که استنباط کرده، اعمال کند.
به نظر میرسد رابطه امیرکبیر با ناصرالدین شاه در زمان صدراعظمیاش مبتنی بر شخصیت کاریزما و قاطعش بوده و چارچوب مشخصی در خصوص رابطه شاه و وزیر اعظم وجود نداشته است؟
امیرکبیر سه سال و اندی صدراعظم ناصرالدین شاه بوده و دائم به او زور گفته و او را در چارچوب قرار داده و سعی کرده او را مدیریت کند. معهذا ناصرالدین شاه سه سال و اندی او را حفظ کرده است. ببینید آن زمان در کشور چیزی به نام قانون اساسی وجود نداشته است. آن زمان شاه به معنای قانون و بالاتر بوده است و از این بابت تحمل ناصرالدین شاه هم در نوع خود جالب بوده.
و جالب است که در همان سه سال و سه ماه که فرصت زیادی نیست، امیرکبیر خدمات خیرهکنندهای به ایران داشته است.
بله او سیستم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور را دستخوش تغییرات مثبتی کرد. در حقیقت بنیانگذار ایران نو، امیرکبیر است. دارالفنون دانشگاه عظیمی بود که همه علوم روز از جمله طب، ریاضی، فیزیک و شیمی در آنجا تا آخرین مراحلی که علم پیشرفت کرده بود، تدریس میشد.
به امیرکبیر انتقاد شده که اول بار او علوم دینی را از علوم جدید و مدرن جدا کرده و باعث جدایی حوزه و دانشگاه شده است.
البته در حوزهها علوم مختلفی مثل تاریخ، ریاضی و فیزیک هم تدریس میشده اما به هر حال در آن دوره ایران در مواجهه با علوم روز جهان دچار عقبماندگی بوده و این انتقاد به نظر من وارد نیست. آن زمان رشد علوم در اروپا دچار جهش زیادی شده در ایران تا یک جایی محدود مانده بود و دیگر اینکه علوم آنقدر شاخه به شاخه شده و توسعه یافته بود که نمیشد همه علوم را مانند پیش از آن به طور یکجا تدریس کرد. در واقع علوم تخصصیتر شده بود و این ایجاب میکرد که نگاهی نو به مقوله علمآموزی در ایران ایجاد شود و امیرکبیر این کار را کرد.
شما امیرکبیر را یک سیاستمدار انقلابی به معنای مرسوم امروزی میدانید یا اصلاحطلب؟
به نظر من، این اصلاحات در قالب فضای سیاسی قرن ۲۱ معنا پیدا میکند ولی ما نمیتوانیم درباره شخصیت سیاسی که به ۲۰۰ سال پیش تعلق داشته، این اصطلاحات را تعمیم بدهیم. انقلابی کسی است که طالب دگرگونی ساختارها از ریشه و اساس است اما امیرکبیر در قالب نظام سلطنت اقدام به اصلاح امور کرده بود.
ولی همان ساختار نتوانست اصلاحات او را تحمل کند.
بله، درست است ولی به هر حال هیچگاه به سمت دگرگونی کامل ساختارها هم نرفت. به نظر من، باید امیرکبیر را در قالب همان شرایط و فضای عهد ناصرالدین شاهی مورد ارزیابی قرار داد. شاید برخی کارهایی که امیرکبیر موفق به انجام آن شده، یک انقلابی واقعی هم موفق به انجام آن نشود یا یک اصلاحطلب حتی به مرز شناسایی آن در جامعه هم نائل نشود. مطابق تعریف امروزین، امیرکبیر هیچ کدام از اینها نبوده و شاید هم هر دوی اینها بوده است.
شرکت نکردن امیرکبیر در مراسم سلام شاهانه پس از عزل او توسط ناصرالدین شاه از صدارت اعظمی ایران که منجر به بدبینی ناصرالدین شاه به او شد را رفتار درستی از سوی یک سیاستمدار میدانید؟
امیرکبیر وقتی متوجه میشود ستاره اقبالش در حال افول است، چند بار خواهان این میشود تا با ناصرالدین شاه دیدار کند و او حاضر به دیدار با امیرکبیر نشده، نامههای درخواست او که در روزهای آخر صدارت نوشته شده را من در کتاب «نوادر الامیر» منتشر کردهام یعنی اطرافیان شاه اجازه این ملاقات را نمیدهند. خود شاه در روزهای آخر نسبت به امیرکبیر سرسختی نشان میدهد و عملاً اطرافیان به سرکردگی مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری، شاه را علیه امیرکبیر مدیریت میکنند. امیر در نامهاش به شاه مینویسد که «من آماده همه چیز هستم.» همه چیز شامل کشته و تبعید شدن هم میشود. امیر از چیزی باک نداشت. روزی که امیر برای تبعید عازم کاشان بوده، مهدعلیا برای بدرقه و روبوسی به امیر نزدیک میشود. امیر به او میگوید من عادت ندارم با زن بدکاره روبوسی کنم. به مادر زن خودش میگوید. آدمی که اینقدر سر نترسی دارد و میداند که کشتن او توسط دشمنانش کار سادهای است، این حرف را میزند. البته امیر میدانست که آنها از مدتها قبل در طراحی نقشه قتل او بودهاند. ناصرالدین شاه یک ساعت پس از امضای حکم قتل امیرکبیر پشیمان میشود و پیکی میفرستد تا امیر را نکشند. پیک وقتی به کاشان میرسد، هنوز امیر زنده است اما حکم تازه شاه را ضبط میکنند و حکم اول را اجرا میکنند و خبر میدهند پیک دیر رسید.
به نظر شما، اگر امیرکبیر فرجام کارش قتل مظلومانه به دست مخالفانش نبود، باز هم اینقدر در تاریخ خوشنام میشد؟
در مشرق زمین عاقبت آدمها خیلی مهم است یعنی اگر کسی بد عاقبت باشد، تمام خدماتش فراموش میشود. این است که عاقبت به خیری برای ما ایرانیها خیلی اهمیت دارد و کیفیت مرگ امیرکبیر به وضوح نشان میدهد که او به عنوان یک سیاستمدار، عاقبت به خیر از دنیا رفته است.
|