پسر و پروانه{داستان} - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: پسر و پروانه{داستان} (/showthread.php?tid=166739) |
پسر و پروانه{داستان} - ຖēŞค๑໓ - 30-08-2014 به نام خدا: پسرک كه سرش حسابی گرم بود،برگشت و دید یه پـروانه كوچیک اونجاست! ... پروانه با شور و شوق گفت:میخوام باهات دوست بشم،لطفا پنجره رو باز كن. اما پسرک با اوقات تلخی جواب داد: نمیشه،تو یه پروانه هستی! پروانه خجالت زده سرش رو كج كرد و با صدای لرزون گفت: لطفا پنجـــــره رو باز كن،هـــــوا اینجـــا خیلی ســــرده! اون پسر باز هم قبول نكرد: برو از اینجا و منو راحت بذار! پروانه با غم زیاد از اونجا دور شد. فرداش پسرک از رفتارش پشیمون شد و پیش خودش گفت: برای اولین بار كسی خواست با من دوست بشه ولی من حرفشو گوش نكردم و پیش خودش فكر كرد كه "ممكنه پــروانه برگرده و این بار با هم دوست میشیم".مدتها كنار پنجره باز اتاقش نشست. پــــروانههای زیــــادی اومدن اما از پـــــروانه اون شب خبـــــری نشد. خسته از انتظار،پسرک پیش مرد دانا رفت و ماجرا رو براش تعریف كرد. مرد دانا بهش گفت: پسر عزیزم عمر پروانهها بیشتر از یک یا دو روز نیست! پسرک از اون روز دیگه همیشه یادش موند كه برای دوستی و دوست داشتن فرصت كوتاهی داره و نباید از کوچکترین فرصتی دریغ کرد RE: پسر و پروانه{داستان} - ✔✘ζoΘdY✘✔ - 31-08-2014 اوخی چ قشنگ بود RE: پسر و پروانه{داستان} - saba 3 - 10-09-2014 اخی ولی یه چیز دیگه ای هم هس بعضی از دوستیا ممکنه دووم نداشته باشه حالا به هر دلیل مثلا اینکه .......حالا بعه هر دلیل به دلایل کمار ندارم مهم اینع که ادم دوستشو هیچ وقت فراموش نکنه . هیچ وقت مرسی مارال جون بیست بود پرفکتتت |