دستان پاک رفتگر... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: دستان پاک رفتگر... (/showthread.php?tid=159390) |
دستان پاک رفتگر... - Tɪɢʜᴛ - 15-08-2014 مرد رفتگر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع
شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند،
او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش
شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند .
هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود
میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست .
تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ،
خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و همین بود که آرزوی
او هنوز دست نیافتنی می نمود .
یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند و او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید .
وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند .
دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها
از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید :
« چقدر امشب گشنگی کشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه .
با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه .
آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره |