داستان کوتاه دو برادر مهربان - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: داستان کوتاه دو برادر مهربان (/showthread.php?tid=157620) |
داستان کوتاه دو برادر مهربان - ɱɪɾʌʛє - 12-08-2014 دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند. بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت : درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. RE: داستان کوتاه دو برادر مهربان - پانته آ222 - 13-08-2014 مرده ی همچین داداشایم RE: داستان کوتاه دو برادر مهربان - キム尺刀ム乙 - 13-08-2014 اگه تو ادبیات میزاشتی بهتر بود ممنونم دوست عزیز RE: داستان کوتاه دو برادر مهربان - فرانه - 13-08-2014 ممنون RE: داستان کوتاه دو برادر مهربان - ✘Nina✘ - 13-08-2014 قشنگ بود اما جاي اشتباهيه RE: داستان کوتاه دو برادر مهربان - pesare_e_bad - 13-08-2014 RE: داستان کوتاه دو برادر مهربان - "تنها" - 13-08-2014 می سی |