داستانی کوتاه از عشقی غم انگیز - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: داستانی کوتاه از عشقی غم انگیز (/showthread.php?tid=156084) |
داستانی کوتاه از عشقی غم انگیز - *ARTEMIS * - 11-08-2014 سلام سارا جان میدونم اصلا حالت خوب نیست . تقریبا یه هفته شده که بهت خبر دادن به بیماری ایدز مبتلا شدی .همه از دور و برت دور شدن ... حتی پدر و مادر و خانواده ات ... همه میگن طفلک سارا 25 سالشه جوونه . دوستات به چشم یه فاحشه نگات میکنن . یه سری هم میگن خودش مقصره چون خودش خواست با اون پسره بی وجدان ارتباط داشته باشه ... و همه اش حرف و سرکوفت نفسی برات نمونده ... همه اش گریه گریه گریه منم نمیخوام توی این نامه برات ترحم کنم وبرات دل بسوزونم نه اصلا . ببین سارا من چهار ساله با تو دوستم از زمانی که وارد دانشگاه شدم وقتی دیدمت نگاه معصومت من رو اروم می کرد نمیدونم چرا ؟ اما صدات همیشه روحیه منو قوی تر میکرد . همه اش به تو فکر میکردم و دوست داشتم مثل تو باشم اما من بچه روستا بودم و تو بچه شهر ... تفاوت فرهنگی زیادی داشتیم اما خوبی های تو محبت های تو به من حتی توی سلام کردنت خیلی خوب بود خیلی ... همیشه حرف از خوبی های تو برای خانواده ام در روستا شیرین بود . مادرم دعات میکرد خواهرم مشتاق دیدارت ... سارا نمیخوام سرتو درد بیارم اصلا شاید این نامه منو هم نخونی ولی من رفیق نیمه راه نیستم ... من چهار ساله با تو زندگی کردم با خنده هات خندیدم چهار ساله با گریه هات گریه کردم چهار ساله باهات نفس کشیدم چطور بیخیالت بشم ها ؟ سارا یه عمره خرابتم شاید دوست نداری منو ببینی ولی من دلم برات خیلی تنگ شده میخوام دوباره باهات برم دربند ... باهات برم پارک ... باهات برم دانشگاه ... اخه بی معرفت درسته این بیماری درمانی نداره اما قرار نیست تو هم ناامیدانه بقیه عمرتو هم هم خودتو زجر بدی هم منو ... شاید نتونی تا اخر عمرت ازدواج کنی سخته میفهمم غیر قابل تحمله واقعا سخته اما تو میخوای همین طوری گوشه خونه بشینی و گریه کنی ؟ یه سری به کتاب خدا بزن فقط یه ایه از کتاب قران رو برات میخونم : لا تقنطوا من رحمة الله نو که عربیت خوبه معنیش چچی میشه اره خودشه : از رحمت خدایت ناامید نشو اگه یه ثانیه از عمرت هم باقی مونده باشه دلیل نمیشه بشینی و گریه کنی ... دلیل نمیشه منو هم تنها بذاری حق نداری ... نامه ی من خوب نبود بچه روستایی هستم کم سوادم دیگه ... ختم کلام با من ازدواج میکنی ؟ خدایی دلت میاد سپاس ندی و بری ؟؟؟ RE: داستانی کوتاه از عشقی غم انگیز - *ARTEMIS * - 25-08-2014 چرااااا نظر نمیدین ؟؟؟ |