فیلمنامه ها و بداهه هایی که به آن ها اضافه میگردد ! - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: فیلم و سینما (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=22) +--- موضوع: فیلمنامه ها و بداهه هایی که به آن ها اضافه میگردد ! (/showthread.php?tid=151364) |
فیلمنامه ها و بداهه هایی که به آن ها اضافه میگردد ! - Ƒαкє ѕмιƖє - 03-08-2014 شاید بارها در تماشای ویدئوهای پُشت صحنه فیلم محبوب تان از زبان کارگردان و فیلمنامه نویس و یا بازیگر شنیده باشید که صحنه و دیالوگ دیده شده در همان لحظه فیلمبرداری به ذهن ما رسید و این بهترین بود حالا میخواهیم در چند فیلم بزرگ دنبال همچین سکانس ها و دیالوگ های بگردیم فیلم: سرآغاز , ساخته : کریستوفر نولان , سال: 2010 دیالوگ بداهه: «تو نباید از دیدن رویاهای بزرگتر بترسی بچه جون.» این حرفی است که ایمز با بازی تام هاردی در حالی به آرتور که نقشاش را جوزف گوردون لویت بازی میکند، میزند که او را روی شانه هایش انداخته و از جلوی رگبار گلوله دشمن دور میکند. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: در نسخه اصلی فیلمنامه این کلمه آخر «بچه جون» وجود نداشت. هاردی اعتراف میکند که ناخودآگاه موقع گفتن دیالوگ این کلمه از دهانش بیرون پریده است و خب کاملا با صحنه جور در میآمده درنتیجه این سکانس را با همین کلمه اضافه حفظ کردند. چون بار طنزی هم به دیالوگ اضافه میکرد. فیلم : خماری , ساخته : تاد فیلیپس , سال: 2009 سکانس بداهه: زاک گالیفیانیکیس کاری میکند که نوزادی که همراهش است، بدون کلام کارهای بامزه ای انجام بدهد. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: خب قطعا این سکانس چیزی نبود که بشود آن را از پیش نوشت. خود گالیفیانیکیس میگوید: «تنها چیزی که اصلا به ذهن من خطور نمیکرد داشتن یک بچه بود. درنتیجه با یک عروسک تمرینات را شروع کردم و نه یک نوزاد واقعی. و این سکانس هم اینطوری اتفاق افتاد که من گفتم: تاد ببین من چه کار میکنم؟ و شروع به بازی با آن عروسک کردم.» تاد هم بلافاصله گفت:«عالی است. همین را در فیلم میگذاریم.» فیلم : جان مالکوویچ بودن , ساخته : اسپایک جونز , ساله: 1999 دیالوگ بداهه: «هی، مالکوویچ سریعتر فکر کن!» این را مرد جوانی در حالی میگوید که سرش را از شیشه ماشین در حال حرکت بیرون آورده و به سمت بازیگر یاغی آشغال پرت میکند. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: این دیالوگ که حالا تبدیل به یکی از مهمترین دیالوگ های خطی فیلم شده است، نتیجه یک شور و اشتیاق اضافه از طرف سیاهی لشگری بود که در ابتدا فقط قرار بود حین عبور از کنار بازیگر معروف چیزی به طرف او پرتاب کند ولی اون آنقدر هیجانزده شد که این دیالوگ را هم در حین پرتاب به حرف هایش اضافه کرد. فیلم : مارس حمله میکند , ساخته: تیم برتون , سال : 1996 سکانس بداهه: فرانک ولکر، بازیگر صداپیشه فیلم روی کاراکترهای مریخی صدا میگذارد. آنها به زبانی با هم صحبت میکنند که خیلی خاص است. این مهاجمان به کره زمین در حقیقت به جای حرف زدن زوزه میکشند. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: در حقیقت هیچ دیالوگی برای این سکانس نوشته نشده بود. قرار نبود که مریخی ها حرف بزنند که این به آن معنی است که تمام حرف هایی که ولکر به جای مریخی ها میزند، در اصل بداهه پردازی خودش بوده است. فیلم : ترمیناتور 2--> روز قضاوت , ساخته : جیمز کامرون , سال: 1991 دیالوگ بداهه: «من به تعطیلات نیاز دارم.» این حرفی است که T800 یعنی همان ترمیناتوری که آرنولد شوارتزنگر نقشاش را بازی میکند در حالی که کاملا خراب و نابود شده، میگوید. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: بر طبق مستندی که در دیویدی فیلم وجود دارد و جیمز کامرون درباره وقایع پشت صحنه فیلم حرف زده است، آرنولد خودش موقع خواندن فیلمنامه این دیالوگ به ذهنش رسیده است. وقتی به این سکانس رسیده که ترمیناتور خسته و نابود شده است، به ذهنش میرسد که این مرد واقعا به تعطیلات نیاز دارد. به هر حال «ترمیناتور» بیشتر از جیمز کامرون حتی مرهون حضور آرنولد شوارتزنگر است. فیلم : صبح بخیر ویتنام , ساخته :بری لوینسون , 1987 دیالوگ بداهه: «صبح بخیر ویتنام! صبح بخیر سربازان! یادتان باشد که دوشنبه روز مالاریاست. درست است. قرص هایتان را بخورید.» اینها حرف هایی است که رابین ویلیامز در نقش یک مجری برنامه های رادیویی در این صحنه به صورت بداهه میگوید. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: تقریبا هیچکدام از کلمات این دیالوگ در نسخه اصلی این فیلم تند و تیز علیه جنگ ویتنام وجود نداشت. هر چه که از رادیو پخش میشد درواقع حرف های خود رابین ویلیامز است. باید اعتراف کرد که تراوشات ذهنی این کمدین معروف و طعنه های تند و تیزش یکی از عواملی است که باعث شده فیلم لوینسون اینقدر در مجامع سینمایی و بین سینمادوستان تحویل گرفته شود. فیلم : داستان فیلادلفیا , ساخته: جورج کیوکر, سال :1940 سکانس بداهه: حتی خود جیمز استوارت، بازیگر مقابل کری گرانت هم متعجب میشود وقتی او در صحنه ای که روبه روی هم نشسته اند و مشغول خوردن هستند، بداهه پردازی میکند. در حقیقت بداهه پردازی گرانت خیلی هم از قصد نبوده است. او یکدفعه که میکند و بعدش مجبور میشود که عذرخواهی کند! بعد خود گرانت هم از این اتفاق زیر خنده میزند. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: متاسفانه در نسخه اصلی فیلمنامه هیچ که ای وجود نداشت پس اعتبار کل این صحنه مرهون کری گرانت است. البته از فیلمی که دو ستارهاش کری گرانت و جیمز استوارت باشند، باید توقع بداهه های بیشتری را هم داشت. آنها فقط ستاره سینما نبودند، آنها خود سینما بودند. فیلم : جنگجویان , ساخته : والتر هیل , سال : 1979 دیالوگ بداهه: «جنگجویان! بیرون بیایید تا بازی کنیم.» این صدای فریاد لوتر با بازی دیوید پاتریک کلی است. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: کلی این دیالوگ را از خودش گفت. در حقیقت او هنگام بازی این سکانس یاد جمله ای افتاد که همیشه همسایه شان خطاب به او فریاد میزد و همان را هم در فیلم آورد. جنگجویان داستان گروه های متفاوتی است که در شهر نیویورک آشوب زده به هم حمله میکنند و شهر را به ویرانی میکشانند. فیلم هیل چندان اثر مطرحی در تاریخ سینما نیست اما این سکانس آن برای سینمادوستان تبدیل به کالت شده است. فیلم : 50-50 , ساخته : جاناتان لوین , سال : 2011 سکانس بداهه: جوزف گوردون لویت، که از سرطان رنج میبرد ریش تراش برقی را برمیدارد تا قبل از شیمی درمانی همه موهای سر و صورتش را بتراشد. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: ست روگن، بازیگر مقابل گوردون لویت که نقش رفیق او را در فیلم بازی میکند، گفته که در اصل فیلمنامه هیچ سکانسی نبود که در آن قرار باشد گوردون لویت موهایش را بزند. این ایده درست سر فیلمبرداری به ذهن لویت رسید. آنها این سکانس را در همان برداشت اول گرفتند به همین خاطر هم قیافه ست روگن در این سکانس کاملا شوکه و وحشت زده است. «50-50» به دلیل همین بداهه پردازی ها تبدیل به یک فیلم به شدت انسانی و قابل باور شده است که همذات پنداری تماشاگر را برمی انگیزد. فیلم : مرد سوم , ساخته : کارول رید , سال : 1949 دیالوگ بداهه: احتمالا کمتر کسی فکر میکند که در این فیلم دقیق و ظریف رید که به عنوان یکی از اصول تاریخ سینما تدریس میشود، سکانسی خارج از فیلمنامه وجود داشته باشد اما این اتفاق افتاده است. هری لایم _ با بازی فوق العاده اورسن و _ تلاش میکند تا رفیق اش هالی مارتین _ جوزف کاتن _ را متقاعد کند تا او را وارد معاملاتش کند. و در این صحنه آن دیالوگ معروف «ساعت کوکی» را به صورت بداهه میگوید. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: این دیالوگ نه در فیلمنامه آمده است و نه در رمانی که گراهام گرین نوشته و فیلمنامه از روی آن اقتباس شده است. تمام اعتبار این دیالوگ فقط به استعداد فوق العاده قابل توجه اورسن و برمیگردد. فیلم : توتسی , ساخته : سیدنی پولاک , سال : 1982 دیالوگ بداهه: در سکانس مهمانی فیلم، بیل موری مجبور است دیالوگ هایی را بگوید که نشان دهد او آدم حاضر جواب پرحرفی است. هیچکدام از دیالوگ های بیل موری در این صحنه در فیلمنامه نیامده است. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: هیچ چیز. مطلقا برای این سکانس هیچ دیالوگی نوشته نشده بود. همین نشان میدهد که پولاک چقدر روی توانایی بیل موری در بداهه پردازی و گفتن دیالوگ های طعنه آمیز حساب کرده بود و موری هم او را ناامید نکرد. «توتسی» جزو فیلم های مطرح سیدنی پولاک است که ستارههایش داستین هافمن و جسیکا لانگ هستند. فیلم : خانه حیوانات , ساخته : جان لندیس , سال : 1978 دیالوگ بداهه: «ببین میتونی حدس بزنی که من الان کی هستم؟» جان بلوتارسکی _ جان بلوشی _ بعد از گفتن این دیالوگ به سمت دسرش حمله ور میشود و بعد میگوید: «من یک جانور خطرناکم. حالا فهمیدی؟» چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: کل این سکانس بداهه پردازی بازیگران بوده است و در نسخه اصلی فیلمنامه هیچ جزئیاتی برای آن ذکر نشده است و واکنش های نفرت برانگیز مهمانان هم کاملا طبیعی و بداهه بوده است. آنها هیچ ایده ای نداشتند که بلوشی در این سکانس میخواهد چه کاری انجام بدهد یا چه دیالوگی بگوید. پس این هم میرود جزو سکانس هایی که باید از بازیگر بااستعدادش، بلوشی برای آن تشکر کرد. فیلم : و اینک آخرامان , ساخته : فرانسیس فورد کاپولا , سال : 1979 دیالوگ بداهه: «پسر تو مامور پستی! کارمند خواروبار فروشی تو رو فرستاده که صورتحساب ها رو بگیری!» اینها حرف های مارلون براندوست که با فریاد در فیلم شاهکار کاپولا گفته میشود. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: بیشتر دیالوگ هایی که کاپولا و فیلمنامه نویسانش برای کلنل والتر.ای. کرتز که نقش اش را مارلون براندو بازی میکرد نوشته بودند، توسط خود براندو تغییر کرد. وقتی براندو با تغییر وزنی که داده بود سر صحنه رسید کل فیلم انگار تغییر کرد. به جز دیالوگ «وحشت، وحشت مطلق»! این فیلم یک اثر هنری مطلق است که موفقیتش توامان مدیون هوش کارگردان و بازیگر اصلی اش است. فیلم : ساعت پرتقال کوکی ساخته : استنلی کوبریک , سال : 1971 سکانس بداهه: الکس _ مالکوم مکداول _ و آدمکش هایش به درون خانه ای یورش میبرند که در آن یک زن و مرد زندگی میکنند. بعد در یک سکانس فراموش نشدنی وسط آن همه اضطراب و وحشت الکس شروع به خواندن و رقصیدن به سبک جن کلی در فیلم «آواز در باران» میکند. چیزی که در نسخه اصلی فیلمنامه بود: این صحنه کامل در فیلمنامه آمده بود و طبق معمول کوبریک وسواس زیادی داشت که همه چیز دقیقا مطابق فیلمنامه پیش برود. سر فیلم های کوبریک هیچکس جرات بداهه پردازی نداشت اما اینجا خود کارگردان به بازیگرش دستور داد که میتواند کمی آواز بخواند و به سبک کلی در «آواز در باران» فیلم مشهور موزیکال گام بردارد. خوشبختانه کوبریک قید اضافه کردن این سکانس را به فیلمنامه و نوشتن تک تک حرکتها را زد و برای یکی از معدود دفعات در فیلم هایش به قریحه بازیگرش اعتماد کرد و خب، جواب هم گرفت. |