انجمن های تخصصی  فلش خور
وفای اول بانوی اسلام - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: وفای اول بانوی اسلام (/showthread.php?tid=146225)



وفای اول بانوی اسلام - Dead Silence - 29-07-2014

وفای اول بانوی اسلام 1
وفای اول بانوی اسلام

ایران مطلب : ابر، خون گریه می ‏کند و باد، شروه می‏ خواند. ماه، سرگردان، کوچه پس کوچه‏ های آسمان را شیون کنان می ‏دود. فضای آسمان مکه گویی آکنده از اندوه است. کعبه نیز دیگر بر فرشته ‏ای لبخند نمی ‏زند، مگر می‏ توان چهره نورانی رسول‏ خوبیها را، غمگین دید و بی ‏تفاوت بود؟!


هنوز چشم ‏های اشک بار پیامبر خدا -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- از بدرقه همیشگی عموی مهربانش "ابوطالب" تَر بود. هنوز قلب مهربان محمّد -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله- تسکین ندیده بود که شمع نگاه خویش را بر بالین بستر فراق خدیجه -علیهاالسلام- یافت.

صدای لرزان بانوی بزرگ اسلام، و موج ‏های مکرر اندوه بود که بر شانه‏ های شکوفه ‏پوش پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- می‏ کوبید و از یاس ‏های مأیوس، فریاد فاطمه -علیهاالسلام- می ‏تراوید که هر لحظه بر بی‏ قراری‏ اش افزوده می‏ شد. خانه، بوی کوچ می ‏داد و چشم ‏های محمّد -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏-، بوی باران.

پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله- در گوشه ‏ای نشسته بود و برخاستن جان خویش را می‏ نگریست و می‏ گریست.

مگر می‏ شود آسمان دل خاتم‏ الانبیاء نگیرد؟! مگر می‏شود سیل اشک پیامبر خدا، از گوشه‏ چشمان نازنینش به راه نیفتد؟

او خدیجه‏ اش را از دست می دهد. همراه خوشی‏ ها و ناخوشی ‏های زندگی اش.

وقتی که آن بانوی مکرمه، مَحرم روز و شب رسول خدا‏ شد و روشنای خانه او، پا به موسمی گذاشت که تا پایان عمرش از توفان و صاعقه و سختی ‏های بیش و کم خالی نبود، شانه به شانه رسالت، تمام تنگناها و مصیبت ‏ها را دید و صبر کرد و مرهم زخم ‏های دل پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- شد و قوت بازوانش.

او در سایه همسریِ پیامبر خدا، هرگز لب به شکایت باز نکرد و جز رضای خدا و رسولش، آرزویی نداشت. با تمام ثروت و بضاعت سرشار خویش، تسلیمِ جوانمردیِ تهی‏ دستی شد که تنها سرمایه اش، پاکدامنی و عصمت بود. خدیجه –علیهاالسلام- برای دین خدا و در راه رسول او، از دنیا چشم پوشیده و غرق در جمال نور، کوله ‏باری از زخم زبان قریش را لِه کرد، و پر افتخار، خود را همسر وفادار "محمد امین" نامید تا یار و یاور رسالت او باشد و نامش در پیشگاه حق، در صف اولین زنان بزرگ عالم درآید.

نازپرورده قبیله قریش، نخستین دلی بود که در برابر اسلام، سر تسلیم و بندگی فرود آورد و با سلاح صبر و سپر امید به آینده روشن اسلام، به مصاف زنان مکّه می‏ رفت و آنها را از کویر سوزان دل و فقر معنوی سرزمین جانشان باخبر می‏ کرد؛ همان زنانی که در کوچه‏ های شهر مادیّت، با خارهای سرزنش، دل خدیجه –علیهاالسلام- را بارها و بارها زخمی کردند. آن‏ها که با تیر ملامت و گوشه کنایه‏ هایشان، قلب او را مجروح کردند: "خدیجه ثروتمند کجا، و محمّد فقیر کجا؟!"
پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- برافروخته شد و فرمود: «خاموش عایشه! دیگر هیچ‏گاه درباره آن بانوی بزرگ چنین روا مدار که در زمانی که همه مرا تکذیب کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد و در آن هنگام که هیچ کس به رسالتم ایمان نمی ‏آورد، خدیجه نخستین زن مومن اسلام شد و تمام ثروتش را در کف آئینم نهاد»

اما بانوی آفتاب را سکه ‏های زر، مسخّر نکرده بودند و روح حقیقت ‏بین او، نشر اسلام را ارزشمندتر از حصر اموال در چند روز دنیای فانی می ‏دانست.

کجا تاجری را دیده ‏اید که تمام سرمایه ‏هایش از مال و خاندان و شهرت و اعتبار خویش را رها کند و در عوض آن، مهر پیامبری را بخرد که جز غم مهجوری و غریبی، ارمغان دیگری برایش نخواهد داشت.

بی ‏جهت نیست که او محبوبه دو دنیای پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- است!

او تنها یک همسر برای رسول خدا نبود، که هم سرِّش بود، انیس و قرین غربت‏ هایش بود. در عطش دعوت‏های نبوی، چشمه ‏های معنوی و مادی خود را به روی پیام ‏های تشنه و آسمانی پیام آور خدا گشود.

دین حق، با شمشیر علی -علیه‏ السلام- و یاری ابوطالب و داشته ‏های خدیجه –علیهاالسلام- روی پای خود ایستاد.

اگر نبود همراهی دست‏های بخشنده او در لحظه به لحظه ی رسالت نورانی احمدی، شاید طفل اسلام، در "شعب ابی‏ طالب" به بلوغ خویش نمی ‏رسید. در آن روزهای سوزان و شب‏های هراس آور سخت که مومنان با هسته خرما، راه بر گرسنگی خویش می‏ بستند.

وفات حضرت خدیجه (س)

چه زیباست که نام خدیجه –علیهاالسلام- در تاریخ اسلام، تفسیر اولین زنی است که اسلام آورد و محمد - صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏ - را در سراشیبی دلهره‏ های رسالت، باور کرد.

بانویی که شرافت، آیینه رفتار او، و نجابت، نشانه شرافتش بود. او که خداوند، وجودش را مایه پیوند امامت و رسالت قرار داد و بزرگ‏ترین هدیه و گوهر این جهانی و آن جهانی را برای رونق بازار روشنگری، دریافت کرد و مادر فاطمه –علیهاالسلام ـ همان معمای خلقت افلاک شد.

بانویی که بهشت، از همسایگی او به خود می‏ بالد، و زمین، در سخاوت و کرامت و شهامت و شرافت، بانویی نظیر او به خود ندیده است.

او که در شب معراج، جبرئیل از جانب خود و خداوند، به وسیله شوی گرامی ‏اش، بر او سلام فرستاد و آن هنگام که نان و خرمای همسر را تا غار حرا می ‏برد، جبرئیل از تماشای منظره عاشقانه او، چنین پیام آورد که:

«یامحمد! بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام برسان و او را به خانه ‏ای از زبرجد در بهشت بشارت ده»

حق بود اگر هیچ یک از همسران پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- به جلالت شأن او نرسند و مهر و محبت رسول خدا نسبت به هیچ کدامشان به اندازه او، بی ‏اندازه نباشد که عایشه، روزی گفت: «چرا این همه از خدیجه می‏گویی، در حالی که او پیرزنی بیش نبود؟!» و پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- برافروخته شد و فرمود:

«خاموش عایشه! دیگر هیچ‏گاه درباره آن بانوی بزرگ چنین روا مدار که در زمانی که همه مرا تکذیب کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد و در آن هنگام که هیچ کس به رسالتم ایمان نمی ‏آورد، خدیجه نخستین زن مومن اسلام شد و تمام ثروتش را در کف آئینم نهاد.»

آری، حجاز هنوز سرشار از لحظه لحظه ی ایثار خدیجه –علیهاالسلام- بود و لبریز از عطوفت ابری او.

و ای کاش می‏ ماند تا شاهد فتح مکه باشد و صدای رسای اذان بلال را که بر بام بلند کعبه آوای رسالت نبوی را سر داد، می شنید و "هبل"، این شوم پوشالی را تکه تکه شده و افتاده بر قدم ‏های رسول خدا می دید.

اگر نبود همراهی دست‏های بخشنده او در لحظه به لحظه ی رسالت نورانی احمدی، شاید طفل اسلام، در "شعب ابی‏ طالب" به بلوغ خویش نمی ‏رسید. در آن روزهای سوزان و شب‏های هراس آور سخت که مومنان با هسته خرما، راه بر گرسنگی خویش می‏ بستند

حال پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏-، آخرین خواهش خدیجه –علیهاالسلام- را به خاطر می ‏آورد که از همسرش ‏خواست، تا برای خدا از پای نیفتد و در کنار علی -علیه ‏السلام- بایستد و به خاطر فاطمه –علیهاالسلام-، چشم‏های مادر را ببندد تا با خاطری آسوده، به آرامش عمیق ابدی بپیوندد.

امّا خدیجه –علیهاالسلام-، هرگز رنج تنهایی را بر پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- بر نمی ‏تابد و دختر کوچک خویش را به تیمارداری و غمخواری پدر می ‏گمارد در لحظه ‏های خاکستر و سنگ و دشنام.

و اکنون روزی است که میهمانی رمضان، بی‏ حضور خدیجه –علیهاالسلام- بر محمد-صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- طی شد و این فاطمه –علیهاالسلام- است که بازار اشک، در چشمانش رونق گرفته و بر مزار غریبانه مادر با او وداعی جاودانه می‏ سراید:

مادر! رفتنت غمی است بر دل و اشکی در چشم من و پدر. قسم به خدایی که به من قدرت داد تا در رحم با تو سخن بگویم و سبب آرامش تو باشم و سوگند به نوری که از تو زاده شدم، پدرم را تنها نخواهم گذاشت. و این پیمانی خواهد بود، میان ما سه تن...

لحظاتی نگذشت که جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «ای رسول خدا! پروردگارت می‏فرماید سلام مرا به فاطمه برسان و بگو: مادرت در خانه ‏ای بهشتی است که بند بند آن از طلا و ستون ‏هایش از یاقوت سرخ است و در کنار آسیه (همسر فرعون) و مریم دختر عمران به سر می ‏برد».

و رسول خدا، خود، دل شکسته و نالان، دل جوی فاطمه ی غمگینش است.

و اکنون تو از اوج معرفت و عظمت آن بانوی بزرگی که استواری امروزِ بنای دین، از بركت خشتِ نخستینِ اوست که همه هستی خویش را در راه خدا و رسالت رسولش فدا کرد، متحیر می ‏مانی و بی‏ اختیار، درودی خالصانه از تار و پود وجودت نثار روح آسمانی اش می‏ کنی:

سلام بر تو ای نور كبری، ای نیّره عظمی!

سلام بر تو ای خدیجه، مادر زهرا !

سلام بر تو و تربتی که تو را در بر گرفت...