انجمن های تخصصی  فلش خور
وقتی آیه «و جعلنا...» معجزه کرد - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: وقتی آیه «و جعلنا...» معجزه کرد (/showthread.php?tid=145890)



وقتی آیه «و جعلنا...» معجزه کرد - Dead Silence - 29-07-2014

وقتی آیه «و جعلنا...» معجزه کرد 1شهيد مرتضى بشارتى در سال ١٣۴۵ در زاهدان متولد شد. بارها به عنوان بسيجى به جبهه رفت و سرانجام در سن ٢٠ سالگى در عمليات کربلای ۵ در مورخه ۶۵/١٢/١۵ در منطقه عملياتى شلمچه به شهادت رسيد. آنچه می خوانید خاطره ای است از این شهید:
 
 
شهيد مرتضى بشارتى نقل مى کرد و مى گفت: در شب ٢١ ماه مبارك رمضان سال ۶٢ براى شناسایى مواضع دشمن بعثى داخل هور شدیم و تا نزدیكى سنگرهاى دشمن جلو رفتيم. در آنجا با کمال تعجب دیدیم در دو سنگرى که روبروى ما بودند، در یك سنگر براى شهادت حضرت على عليه السلام عزادارى و گریه و زارى مى کردند و در سنگر دیگر جشن و شادى و پایكوبى داشتند و صداى تند موسيقى عربى بلند بود.
 
در این لحظات ناگهان مشاهده کردیم از سه طرف، نيروهاى گشتى عراقى در حال حرکت به طرف ما هستند و با قایق هاى تندروى خود هر لحظه به ما نزدیكتر مى شوند تا ما را اسير کنند.

هرچند احساس مى کردم چند لحظه بيشتر با اسارت فاصله ندارم اما نگران لو رفتن منطقه اى بودم که در آینده براى عمليات در نظر گرفته شده بود. دلم خيلى شكست. همانطور که داخل قایق نشسته بودم، سرم را خم کردم و روى آب به حالت سجده قرار گرفتم و زیر لب آیه شریفه «وجعلنا من بين ایدیهم سدّاً و من خلفهم سدّاً فأغشيناهم فهم لایُبصرون» را زمزمه مى کردم که اسير دشمن نشویم.
 
وقتى سرم را بالا آوردم تا ببينم جریان از چه قرار است، احساس کردم گویى زمان کاملاً متوقف شده است. چون نه تنها هيچ صدایى به گوش نمى رسيد بلكه هيچ کس هم در اطراف ما دیده نمى شد. بلافاصله و به سرعت پاروزنان خودمان را حدود سيصد متر به عقب کشاندیم. بعد از لحظاتى دوباره سر و صداى بلند عراقى ها بلند شد ولى به لطف الهى و نصرت حضرت حق از محاصره آنها خارج شده بودیم.


RE: وقتی آیه «و جعلنا...» معجزه کرد - mohsenniceboy - 29-07-2014

در برابرشان ديواری کشيديم و در پشت سرشان ديواری و بر چشمانشان ، نيزپرده ای افکنديم تا نتوانند ديد