انجمن های تخصصی  فلش خور
ماجرای فرزند غصبی از زبان پدر واقعی - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: خبرها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=42)
+---- انجمن: حوادث (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=77)
+---- موضوع: ماجرای فرزند غصبی از زبان پدر واقعی (/showthread.php?tid=142060)



ماجرای فرزند غصبی از زبان پدر واقعی - L²evi - 23-07-2014

صدایش غم دارد، تند تند حرف می زند تا به اصل مطلب برسد، خانم .... هستم، مشکل مرا منتشر کنید تا همه بدانند مبادا ثوابی کنند که کباب شوند، مبادا امانت خود را به دست کسی بسپارند که در آن خیانت کند.

ماجرای فرزند غصبی از زبان پدر واقعی 1


52 ساله و جانباز 30درصد دفاع مقدس است، در پی اعلام شماره تلفن های گروه اجتماعی برای طرح مسائل و مشکلات ایثارگران و جانبازان با این گروه تماس گرفته است.

صدایش غم دارد، تند تند حرف می زند تا به اصل مطلب برسد.

خانم خبرنگار من .... هستم، مشکل مرا منتشر کنید تا همه بدانند مبادا ثوابی کنند که کباب شوند، مبادا برای بدست آوردن دل یک انسان دل خود و خانواده اشان را بسوزانند و مبادا زندگی را به کام همسر و فرزندان خود تلخ کنند برای اینکه یک انسان را از تصمیم به کشتن خود منصرف کنند.

آه می کشد و از بلایی که از 15 سال پیش دامنگیر او و خانواده اش شده، می گوید.

از اینکه برادر همسرش به خاطر قطع امید پزشکان از فرزند دار شدن همسرش، کاملا ناامید اقدام به خودکشی می کند، از اینکه وجدان و حس انساندوستی او اجازه نمی دهد که کانون گرم این خانواده با مرگ یکی از آنها از هم بپاشد. 

این جانباز در حالی که با لهجه شیرین آذری سخن می گفت و دلش می خواست زودتر درباره جگر گوشه اش صحبت کند، از فرزند 17 ساله اش می گوید که وقتی فقط دو سال داشت به دایی و زن دایی اش سپرده شد اما حالا جوان برومندی شده است به نام مرتضی .

این پدر دردمند که در لابلای صحبتهایش می توان محبت و عاطفه پدرانه را با همه وجود احساس کرد، از تصمیم خود و همسرش می گوید، از اینکه راضی می شوند به خاطر رضای خدا «مرتضی» را برای مدت سه تا چهار سال به خانواده دایی او بسپارند، غافل از اینکه این زوج از خدا بی خبر نقشه هایی شوم در سر داشته اند. 

وی و همسرش با این امید که خداوند به این زن و شوهر فرزندی عطا خواهد کرد، راضی می شوند، به خاطر خشنودی خداوند و بنده او ، کودک شیرین زبان خود را نزد دایی و زن دایی گذاشته 

تا آنها با نگهداری موقت از او به آرامش نسبی دست پیدا کنند و

کمی از مشکلات زندگی آنها رفع شود.

پدر مرتضی که دلش برای دیدن روی فرزند بسیار تنگ شده است به این جا که می رسد، بغض راه گلویش را می بندد و از زمانی صحبت می کند که دلبندش را به مدرسه می فرستند اما او همچنان از واقعیت زندگی خود بی خبر است.

در این زمان است که او از دایی مرتضی می خواهد طبق قول و قرارهای گذاشته شده، فرزندش را به وی و مادر بی قرارش که به خاطر دوری از فرزند به مشکلات روحی مبتلا شده، بازگرداند اما با این جمله دایی خائن در امانت روبرو می شوند ˈمرتضی طبق مدارک مستند، فرزند ماستˈ.



** تهیه شناسنامه جعلی

این پدر رنج دیده وقتی صراحت گفته های دایی مرتضی را می بیند بر آن می شود تا به جزییات مساله بپردازد و اینگونه می شود که از ماجرای استشهادیه محل و اقدام آنها برای تهیه شناسنامه جعلی برای مرتضی مطلع می شود.

طبق محتویات شناسنامه، اکنون به نادرست دایی و زن دایی مرتضی، والدین او هستند، والدینی که به ناحق نام پدر و مادر بر آنها نهاده شده است.

پدر مرتضی تصمیم می گیرد برای احقاق حق خود به دادسرا مراجعه کند اما وقتی با گریه، زاری و التماس پدر و مادر غیر واقعی مرتضی و قسم های آنها برای جدا نکردن کودک روبرو می شود، باز تحت تاثیر عواطف و احساسات قرار گرفته و با این وعده که پسرش را بزودی باز می گردانند، از شکایت خود صرف نظر می کند.

اما این همه ماجرا نیست، دایی و زن دایی مرتضی که حاضر به دادن او به والدینش نبودند به خاطر آنکه مرتضی از هویت واقعی خانواده خود، مطلع نشود، مانع دیدار پدر و مادر با او می شوند.

این پدر حتی از این مساله سخن به میان می آورد که به خاطر رضای خدا و شاد شدن دل خانواده ای که از نعمت فرزند محروم هستند، از حقوق خود گذشته، هر چند برخی تصور می کنند، او در ازای دریافت وجهی مرتضی را به خانواده دایی اش سپرده است 

پدر مرتضی که همواره تصور می کرد، فرزندش به طور موقت نزد خانواده دایی به سر می برد، اکنون با فحش و ناسزاهای مرتضی 17 ساله روبرو است که نمی خواهد بپذیرد، پدر و مادر واقعی او افراد دیگری هستند نه دایی و زن دایی . 

پدر مرتضی باور نمی کند، فرزندش تا به این اندازه تحت تاثیر حرف های تحریک آمیز والدین غیر واقعی خود قرار گرفته باشد که حاضر به پرخاشگری به آنان باشد.

مرتضی بعضی وقت ها در تماس تلفنی با پدر خود با به کار بردن الفاظ زشت و رکیک اظهار می دارد که تمایلی به ارتباط با آنها ندارد و وقتی اصرارهای پدرش را برای اثبات واقعیت می بیند، پاسخ می دهد، ˈهیچ پدر و مادری فرزند خود را به دیگری واگذار نمی کند البته ممکن است مرا به اینها فروخته باشید.ˈ



** اعتیاد و بی توجهی به مسائل شرعی دغدغه پدر 

یکی دیگر از دغدغه ها و نگرانی های این پدر رنج دیده ، رعایت نکردن مسائل شرعی توسط خانواده دایی مرتضی است زیرا به باور آنها مرتضی از خون و محرم آنهاست.

پدر مرتضی از اینکه فرزندش در مکانی نفس می کشد که دایی معتاد او به اتفاق همسرش سکونت دارد، نگران است.

او می گوید با پرس و جوهایی که داشته متوجه شده دایی مرتضی به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است همین مساله خواب را از چشمان پدر و مادر مرتضی ربوده و به دنبال راهی برای نجات او می گردند. 

وی حالا با اذعان بر اشتباه خود و در برابر اصرار خبرنگار ایرنا برای مراجعه به مراجع قضایی، قول می دهد برای گرفتن حق و حقوقش به دادگاه مراجعه کند ولی اصرار دارد تجربه او در اختیار مردم قرار گیرد تا اشتباه او را دیگران تکرار نکنند.

پدر مرتضی از این نگران است که پیگیری این مساله و اثبات واقعیت به زمان زیادی نیاز داشته باشد در حالی که جگر گوشه اش اکنون با خطر اعتیاد به مواد مخدر روبروست.



RE: ماجرای فرزند غصبی از زبان پدر واقعی - L²evi - 24-07-2014

(23-07-2014، 22:17)eln@z joon نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
طولانی بود حوصله نداشتم بخونم ولی سپاااااس...
ممنون عزیزمBig Grin