انجمن های تخصصی  فلش خور
آمریکاستیزی که جمهوری‌خواه شد/ بازخوانی زندگی سیاسی احمد آرامش - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34)
+--- موضوع: آمریکاستیزی که جمهوری‌خواه شد/ بازخوانی زندگی سیاسی احمد آرامش (/showthread.php?tid=135436)



آمریکاستیزی که جمهوری‌خواه شد/ بازخوانی زندگی سیاسی احمد آرامش - tyjtfhdhr - 13-07-2014

«بدیهی است که عنایت پروردگار با در خانه نشستن و تسبیح انداختن به دست نمی‌آید. "عنایت" شامل حال کسانی است که در خدمت به خلق، در نوع‌پروری و انفاق، در رهانیدن دردمندان و دستگیری از مستمندان و مخصوصاً در مبارزه با ستم و برانداختن ریشه‌های خودکامگی و ظلم، فداکار‌تر و درجه ایثارشان فزون‌تر باشد.»

احمد آرامش، پیکار با اهریمن، صفحه ۲۱۷

تاریخ ایرانی: عصر یک روز پاییزی، مرد بلند قد با عینکی گرد بر چشم و قامتی کشیده، مثل هر روز از میان شمشاد‌ها عبور کرد، راه همیشگی را در خیابان اصلی پارک پیمود و روی نیمکت خودش جا خوش کرد. سه، چهار ماه بود که این کار هر روزش بود. هر روز تنها یا با مردان دیگری هم‌سن و سال خودش به پارک می‌آمد، ساعت‌ها قدم می‌زد و باز به اقامتگاهش باز می‌گشت. آن روز اما روز دیگری بود. چند لحظه یک بار صدای خنده دختران و پسرانی که از خیابان اصلی می‌گذشتند، سکوت پارک فرح [لاله] را که تا ساعتی پیش تنها صدای هر از گاهی آن قارقار کلاغ‌ها بود در هم می‌شکست. این سکوت به ظاهر عادی، آرامش قبل از طوفان بود. طوفانی که چند دقیقه بعد صدای آن تا چند فرسخ دور‌تر شنیده شد. با ورود سه لندرور با سرنشینانی نا‌شناس فضای آرام پارک دستخوش تغییر شد و دقایقی بعد سفیر گلوله و صدای رگبار مسلسل بود که همین‌طور که سکوت را می‌شکست و خشاب اسلحه مردان نا‌شناس را خالی می‌کرد، خون را از تن مرد قد بلند بیرون می‌کشید و رنگ نیمکت را دگرگون می‌کرد. فردای آن روز روزنامه‌ها از مرگ دو خرابکار در پارک فرح خبر دادند: «اخیراً به دنبال شناسایی و کشف یک گروه خرابکار کمونیست که به وسیله سید محسن سید باقری تشکیل شده بود، او پس از سه سال تعقیب و گریز بازداشت شد. محسن سید باقری به ماموران گفته بود که در ساعت ۱۸ روز ۲۸ مهر ۱۳۵۲ در پارک فرح با شخصی با اسم مستعار قرار ملاقات دارد که هنگام مراجعه ماموران به محل در حالیکه سید محسن سید باقری در محل قرار حاضر شده بود، شخص مورد تماس مراجعه و به دنبال حرکت ماموران برای دستگیری به طرف سید باقری تیراندازی و بعد به سوی ماموران شلیک کرد که در اثر تیراندازی متقابل ماموران، مجروح و در راه بیمارستان به علت خونریزی شدید جان سپرد. هویت این شخص در بیمارستان روشن و معلوم شد که احمد آرامش می‌باشد.»

احمد آرامش... فردی بنام احمد آرامش. خرابکاری بنام احمد آرامش... این تنها اطلاعی بود که رسانه‌های رسمی از مقتول حادثه پارک فرح به مخاطبانشان می‌دادند. این «خرابکار نا‌شناس» که به گفته رسانه‌های حکومتی «با اسم مستعار» با «یک کمونیست» قرار ملاقات گذاشته بود و بعد در «تیراندازی متقابل» با ماموران امنیتی کشته شد، روزگاری وزیر کار، وزیر مشاور، رییس سازمان برنامه و بودجه و معاون وزیر پیشه و هنر کابینه بود. اما چرا چنین سرنوشتی برایش رقم خورد؟ احمد آرامش که بود که این چنین کشته شد و خبر قتلش به این ترتیب در رسانه‌ها انتشار یافت؟


از مدرسه قدیمه یزد تا کالج امریکایی تهران

احمد آرامش در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی در شهر یزد به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدعلی ‌خان اشتری [مستوفی] کارمند دولت و کارگزار گمرک یزد بود. احمد تحصیلات مقدماتی را در مدارس قدیم و جدید زادگاهش به پایان برد و در سال ۱۳۰۶ به استخدام اداره فرهنگ یزد درآمد و به شغل معلمی مشغول شد. در سال ۱۳۱۰ به قصد تکمیل تحصیلاتش به تهران آمد و در کالج امریکایی تهران به ریاست دکتر جردن به کسب علم پرداخت. او همزمان در سازمان راه‏آهن و اداره محاسبات طرق و شوارع [زیر مجموعه وزارت راه] شروع به کار کرد. در سال ۱۳۱۴ از کالج فارغ‌التحصیل شد و بعد‌ها موفق به دریافت لیسانس اقتصاد سیاسی از مدرسه سیاسی شد. او پس از چندی به ریاست حسابداری بنادر شمال (مازندران و شهسوار) و در سال ۱۳۱۸ به ریاست طرق و شوارع شهسوار رسید و در سال ۱۳۲۰ به وزارت پیشه و هنر انتقال یافت و ریاست حسابداری این وزارتخانه را به عهده گرفت. چندی بعد نیز با عنوان مدیرکلی به کار مشغول شد و در سال ۱۳۲۴ معاونت وزارتخانه را به دست آورد.

بعد از شهریور ۲۰ با تاسیس و قدرت گرفتن حزب توده، برخی رجال سیاسی به مخالفت با آن برخاستند. احمد آرامش از آن جمله بود که دلسوزی توده برای کارگران و دهقانان را «غیرصادقانه» یافت و فعالیت افشاگرانه علیه حزب توده را در دستور کار قرار داد. شاید همین «توده‌ستیزی» بود که باعث خصومت ایرج اسکندری [از سران حزب توده] با او شد. در کابینه ائتلافی قوام‌السلطنه [که با همکاری سه تن از وزیران توده‌ای تشکیل شده بود] احمد آرامش سمت معاونت ایرج اسکندری، وزیر توده‌ای پیشه و هنر را برعهده داشت، اما به دلیل «عدم هماهنگی» مجبور به استعفا شد.


حزب دموکرات سدی در برابر توده‌ای‌ها

نفوذ حزب توده و دایره فعالیت آن روز به روز گسترده‌تر می‌شد و این موضوع مایه نگرانی رجال غیرتوده‌ای شده بود و این شرایط تشکیل «حزبی فراگیر» با گرایشات «ملی‌گرایانه» را بیش از پیش ضروری می‌ساخت. همین دغدغه‌ها باعث شد احمد قوام‌السلطنه در جریان انتخابات دوره چهاردهم مجلس دست به تاسیس «حزب دموکرات ایران» بزند. او هر چند در پی سفر به مسکو به «حضور توده‌ای‌ها در کابینه» خود رضایت داده بود اما در پی ایجاد «سدی سیاسی» در برابر اقدامات حزب توده بود. قوام‌السلطنه در قبال دربار هم مواضعی نسبتاً مترقی داشت. او در قامت یک مشروطه‌خواه مصمم، معتقد بود شاه «یک مقام تشریفاتی» است و اختیاراتش می‌بایست در حد قانون اساسی باشد. حزب دموکرات نیز اصول خود را بر اساس همین مبانی مستقر کرد. مبانی‌ای که احمد آرامش نیز خود را به آن‌ها نزدیک می‌دانست.

در تاریخ ۹ تیرماه ۱۳۲۴ بود که احمد قوام، نخست‌وزیر طی نطقی در رادیو تهران رسماً تأسیس حزب دموکرات ایران را اعلام کرد و در فاصله‌ای کوتاه گروه کثیری از مردم از اقشار گوناگون به ویژه طبقات متوسط، به عضویت این حزب در آمدند. احمد آرامش از جمله رجالی بود که برای تشکیل حزب دموکرات مورد مشورت قوام واقع شد و در بدو تاسیس معاونت تبلیغات [رییس کمیسیون تبلیغات] حزب را برعهده گرفت. او در خاطرات خود درباره واکنش مردم نسبت به تاسیس حزب دموکرات ایران می‌نویسد: «همین که در شب ۹ تیرماه تشکیل حزب دموکرات به وسیله شخص قوام‌السلطنه از رادیو تهران اعلام گردید، چنان شور و شعفی در طبقات مردم به وجود آمد که تا دو سه هفته بعد روزی هزاران درخواست عضویت از طبقات مختلف به حزب دموکرات ایران واصل می‌گشت. شعرا و نویسندگان بدون ریا و مداهنه و از روی صفای قلب قصائد و مقالاتی در تجلیل قوام و تأیید اقدام او در تشکیل حزب دموکرات می‌سرودند و می‌نوشتند، بازرگانان درجه اول و متمولین صد‌ها نامه مستقیماً به عنوان قوام‌السلطنه ارسال داشتند و هر یک پیشنهاد کردند که به قدر توانایی حاضرند از نظر مالی به حزب کمک کنند. سفرای کشورهای خارجی و نمایندگان سیاسی آن‌ها هر کدام جداگانه قوام‌السلطنه را ملاقات کردند و به مناسبت تشکیل حزب دموکرات، به وی تهنیت گفتند.»

آرامش در قامت مسئول تبلیغات حزب، مدیریت روزنامه «بهرام» ارگان حزب را برعهده گرفت. صاحب امتیاز بهرام، عبدالرحمن فرامرزی، مدیر روزنامه کیهان بود که گاهی نیز در روزنامه بهرام سرمقاله می‌نوشت اما در حقیقت این آرامش بود که کلیه امور روزنامه را به انجام می‌رساند. چندی بعد آرامش خود امتیاز روزنامه دیگری بنام «دیپلمات» را گرفت و این روزنامه را به ارگانی برای رهبری کل حزب دموکرات تبدیل کرد و انعکاس سیاست‌ها و برنامه‌های حزب را در دستور کار قرار داد. در همین دوره بود که به ریاست انجمن روزنامه‌نگاران تهران نیز انتخاب شد و اداره این سازمان معتبر و مستقل را به عهده گرفت. او بعد‌ها مدتی نیز دبیرکلی حزب دموکرات را برعهده گرفت.


از تصدی وزارت کار تا بیکاری چند ساله

در آبان ماه سال ۱۳۲۵ با ترمیم کابینه قوام و خروج وزرای توده‌ای، آرامش بار دیگر به معاونت وزارت پیشه و هنر بازگشت اما حضور در این سمت کمتر از یک ماه به طول انجامید چه آنکه او در آذر ماه‌‌ همان سال بجای محمدولی میرزا فرمانفرمائیان به سمت وزیر کار و تبلیغات منصوب شد. آرامش در دوران تصدی وزارت کار موفق شد با پایه‌ریزی ساختاری جدید در وزارتخانه متبوعش اقدامات فراوانی را در جهت بهبود حال کارگران سازمان دهد و با «تعدیل روابط کارفرما و کارگر» و «تعیین مزد و حقوق کارگران» راه دسیسه‌چینی حزب توده را مسدود کند. او همچنین دو جلد کتاب تحت عنوان «شورای متحده مرکزی» تدوین و اسناد، عکس‌ها و مدارکی که از تشکیلات حزب توده به دست آورده بود را به چاپ رساند. آرامش اسناد مهمی را نیز در اختیار هیات کارگران کمونیست خارجی متشکل از لویی سایان، دبیرکل کارگران کمونیست خارجی، العریش دبیرکل حزب کمونیست اعراب و مایکل فوت نماینده حزب کار انگلستان قرار داد که در آن دخالت‌های نابجا و غیرقانونی حزب توده را با مدارک متقن به اثبات می‌رساند.

دولت قوام با حضور اکثریت اعضای بلندپایه حزب دموکرات در طول یک سال حاکمیت خود اقدامات مهمی را به انجام رساند که مهم‌ترین آن گسیل داشتن قوای دولتی به آذربایجان و پایان دادن به غائله فرقه دموکرات [به رهبری پیشه‌وری] بود. اما این دولت نیز پایانی داشت و در ۱۸ آذر ۱۳۲۶، قوام به دلیل اختلاف با مجلس و ضعف فراکسیون دولتی و تشدید اختلاف خود با شاه‌، استعفا داد و خود راهی اروپا شد.

آرامش در دوران بیکاری، فعالیت‌های خود در انجمن روزنامه‌نگاران تهران را گسترش داد و آنجا را به مرکز فعالیت‌های سیاسی خود تبدیل کرد. در همین دوره بود که به فکر تشکیل سازمان سیاسی جدیدی افتاد. سازمانی که ایده تشکیل آن از آرامش و محل تشکیل جلساتش دفتر کار «مهندس احمد حامی» دوست صمیمی آرامش بود. در مرکزیت این گروه افرادی چون مهندس حسین شقاقی، ذبیح بهروز، خان‌ملک ساسانی، سرلشکر گرزن، سرلشکر زنگنه، مهندس غروی، علی حافظی و چند نفر دیگر عضویت داشتند. آرامش همزمان در نشریاتی چون «آسیای جوان»، «دنیای جدید» و «واهمه» مقالاتی را علیه فضای سیاسی کشور و حضور بیگانگان به چاپ می‌رساند. او در دوران مصدق جمعی از بازاریان و اصناف تهران را که در کار سیاست و اقتصاد مملکت ذی‌نظر و صاحب نفوذ بودند به گرد خود جمع کرد و «یک سازمان اطلاعاتی قوی» تشکیل داد که از همه رفت و آمد‌ها، امور سری و فعالیت‌های اقتصادی عوامل خارجی در ایران گزارش تهیه می‌کرد.


ترقی‌خواهان؛ نخستین جرقه‌های نافرمانی

در تیرماه ۱۳۳۴ آرامش به فکر سازماندهی گروهی از سیاسیون، زیر تابلوی یک حزب تمام‌ عیار افتاد. «گروه ترقی‌خواهان ایران» مولود این شرایط بود. در نتیجه جلسات این تشکیلات که به مدت سه ماه در آن فقط درباره نحوه فعالیت و سازمان‌های گروه و شرایط کسانی که می‌بایست به عضویت پذیرفته شوند گفت‌وگو می‌شد، عده اعضای موسس به ۳۰ نفر رسید و پذیرفته‌شدگان و هسته مرکزی با هم «گروه یک ترقی‌خواهان» را تشکیل دادند. در پایان مهرماه‌‌ همان سال گروه دوم که بعد‌ها بنام «واحد» نامیده شد از ۳۰ نفر دیگر به وجود آمد. با اینکه هنوز مرامنامه گروه تصویب نشده بود، اعضای هسته مرکزی و گروه دوم ۳۰ نفر دیگر را به همکاری دعوت کرده، سپس همه اعضا خود را برای شرکت در مجمع عمومی آماده کردند.

روز ۲۵ بهمن ۱۳۳۴ چون در تهران «حکومت نظامی» بود، ۹۰ نفر عضو گروه ترقی‌خواهان نتوانستند در یک سالن عمومی «مجمع عمومی» را برقرار کنند و ناچار در دو اطاق خانه مسکونی آرامش گردهم آمدند. در این جلسه مرامنامه گروه ترقی‌خواهان مورد بررسی قرار گرفت و با اصلاحاتی که پیشنهاد شد تصویب گردید. بر این اساس گروه ترقی‌خواهان در قالب پنج واحد ۲۰ نفری، زیر نظر کمیته اجراییه‌ای مرکب از «۹ نفر منتخب مجمع عمومی» فعالیت خود را آغاز کرد. این ۹ نفر عبارت بودند از: ۱. احمد آرامش، ۲. دکتر روستاییان، مدیرکل وزارت فرهنگ، ۳. دکتر باسقی، دانشیار دانشکده طب، ۴. دکتر معدلی، مالک، ۵. دکتر منتصری لاهیجانی، ۶. دکتر کشفیان، عضو شورای عالی اقتصاد، ۷. دکتر شفیعی، بازرگان، ۸. دکتر نیاکی، وکیل دادگستری، ۹. دکتر اسلامی، دانشیار دانشگاه و نویسنده مجله سخن.

در مرامنامه گروه ترقی‌خواهان که بر سه اصل بود چنین آمده:
اصل اول - از نظر سیاسی: [گروه] طرفدار استقلال حاکمیت ملی و حفظ تمامیت ارضی ایران تحت لوای حکومت مشروطه، برقراری حسن روابط خارجی بر اساس تساوی حقوق ملل و احترام متقابل با رعایت کامل حقوق بین‌الملل و مفاد منشور ملل متحد.

اصل دوم - از نظر اجتماعی: طرفدار حکومت مردم بر مردم به وسیله مردم بر اساس حکومت پارلمانی و تامین انتخابات آزاد، مبارزه با عوامل فساد در کلیه سازمان‌های اجتماعی و کوشش در وضع قوانین کشوری و لشکری به منظور تامین رفاه ملت، توسعه و تعمیم فرهنگ و تامین بهداشت عمومی و مجانی.

اصل سوم - از نظر اقتصادی: تنظیم نقشه اقتصاد ملی به منظور ازدیاد درآمد عمومی و بالا بردن سطح زندگی، طرفدار کاهش اختلاف طبقاتی بر پایه تعدیل ثروت و تحدید مالکیت‌های بزرگ ارضی، تجدیدنظر در قوانین مالیاتی به نفع مردم، تقویت صنایع داخلی و افزایش تولیدات کشاورزی، توازن بودجه کشوری، توسعه بازرگانی داخلی و خارجی بر اساس تعادل صادرات و واردات.

نخستین بیانیه گروه چندی پس از برکناری حسین علاء و نخست‌وزیری منوچهر اقبال با امضای احمد آرامش منتشر شد. در این بیانیه [که به واسطه اعلام حکومت نظامی در تهران و تعطیلی چاپخانه‌ها با هزینه شخصی اعضای کمیته اجرائیه در ۵۰۰۰ نسخه در شهرستان چاپ و در تهران پخش شد] آمده بود: «برکناری ناگهانی آقای علاء و تشکیل دولت جدید به ریاست آقای دکتر اقبال نمودار صحنه‌سازی تازه‌ای در عرصه سیاست ایران است. صحنه‌سازی جدید می‌‎نماید که سیاست‌های شکست‌ خورده خارجی از تلاش و تکاپو دست بر نمی‌دارند و هر زمان به نیرنگ تازه‌ای توسل می‌جویند تا هرچه ممکن شود عمر استعمار خود را طولانی‌تر سازند.» ترقی‌خواهان با تاکید بر اینکه «ملت ایران، دوره دو ساله حکومت شوم علاء را با شرمساری و نفرت به خاطر خواهد داشت»، پرسیده بودند: «آیا دولت کنونی با تغییر قیافه در پی ادامه‌‌ همان روش سابق است؟»

احمد آرامش همزمان با فعالیت سیاسی علنی علیه دولت وقت، با راه‌اندازی ستونی ثابت در هفته‌نامه «تهران مصور» با عنوان «چهارراه خاورمیانه» به بیان مواضع انتقادی خود پرداخت. او در این مقالات که سر و صدای بسیاری به پا کرد برای نخستین بار به نفع فلسطینی‌ها و علیه یهودیان تفسیر و مقاله نوشت. او همچنین در مقاله‌های دیگر خود به آنچه عملکرد خائنانه شرکت‌های نفتی امریکا و انگلیس و چپاول‌های نفتی در ایران، عربستان سعودی، عراق، ابوظبی و دیگر مناطق خاورمیانه می‌نامید، به شدت اعتراض کرد. این مقالات سبب شد دولت وقت پس از ۷۴ شماره مانع ادامه انتشار مطالب او شود.‌‌ همان زمان منوچهر اقبال، نخست‌وزیر چند نسخه از مجله تهران مصور را پشت تریبون مجلس شورای ملی پاره کرد و با فحاشی نسبت به نویسندگان آن [از جمله آرامش] خواستار تعطیلی این ستون شد.

از جمله اقدامات دیگری که گروه ترقی‌خواهان در آن دوران انجام داد می‌توان به ارسال نامه ابراز انزجار از حمله قوای انگلیس، فرانسه و اسرائیل به مصر خطاب به مردم آن کشور و نامه‌نگاری با آیزنهاور، رییس‌جمهوری ایالات متحده در نقد عملکرد امریکا در «حمایت از هیات حاکمه فاسد ایران» اشاره کرد. آنان در این نامه هشدار داده بودند عملکرد سیاستمداران مورد حمایت امریکا در ‌‌نهایت منجر به «رشد و حاکمیت کمونیسم» در ایران خواهد شد.

آرامش که آن زمان از سوی مجلس به عنوان نماینده و ناظر قانونی مجلس در سازمان برنامه انتخاب شده بود، در دوران فعالیت در این سمت، متوجه انعقاد پیمان‌نامه‌هایی شد که به عقیده او «کمتر از قرارداد ترکمانچای نبود» و بدین ترتیب گزارش‌هایی را در محکومیت عملکرد ابوالحسن ابتهاج، رییس وقت سازمان برنامه به مجلس فرستاد. مجلس اما به این گزارش‌ها کمترین توجهی نکرد و آرامش از کار در دولت کنار گذاشته شد.


افشاگری علیه شرکت‌های امریکایی از تریبون مجلس

این شرایط تا موعد برگزاری انتخابات مجلس بیستم ادامه یافت، رسوایی بزرگی که همچون فرصتی تاریخی پیش پای آرامش قرار گرفت. انتخاباتی که حزب حاکم متهم به تقلب در آن شد و مخالفان دولت [گروه منفردین و حزب مردم] جنجال بزرگی بر سر آن به راه انداختند و سرانجام با ابراز نارضایتی شاه، انتخابات ابطال شد و به سقوط دولت انجامید. با بالا گرفتن اعتراض‌ها به انتخابات مجلس بیستم و استعفای اقبال، جعفر شریف امامی مامور تشکیل کابینه شد. شریف امامی که برادر همسر احمد آرامش بود، گروهی از رجال را برای تشکیل کابینه دعوت کرد که در این بین سمت وزیر مشاور و ریاست سازمان برنامه و بودجه نیز به آرامش سپرده شد. این مهم‌ترین مقطع زندگی آرامش بود که برایش سرنوشت‌ساز شد. او که در دوره خدمت در سمت ناظر مجلس در سازمان برنامه به اسنادی از سوءاستفاده‌های بزرگ مالی و چپاول [شرکت‌های خارجی با حمایت همدستان داخلی‌شان] دست یافته بود فرصت را مغتنم شمرد و اسنادی از این عملکرد ناصواب دستگاه حکومتی را افشا کرد. نخستین اقدامی که آرامش در سازمان برنامه به عمل آورد رسیدگی به قراردادهای سازمان برنامه با شرکت‌های امریکایی و چندملیتی و لغو قرارداد‌ها بود. در این میان بررسی و لغو قراردادهای «لیلیانتال و کلاپ» که مجری طرح عمران خوزستان بودند، جنجال بزرگی در ایران و امریکا بپا کرد و باعث شد نمایندگان او را برای ارائه گزارش عملکرد سازمان برنامه به مجلس فرا بخوانند. او در مجلس ضمن ارائه گزارش سه ماه حضورش در سازمان برنامه، به بیان گوشه‌هایی از فساد این سازمان در سال‌های پیش پرداخت و جنجالی بزرگتر بپا کرد.

او در جلسه مورخ ۳۱ فروردین ۱۳۴۰ مجلس شورای ملی با بیان این که «من منافع مملکت و مصالح ملت ایران را از هر چیز بر‌تر می‌شمارم و در این راه از بیان هیچ واقعیت هر چه هم که تلخ باشد، خودداری نخواهم کرد»، گفت: «به طوری که آقایان محترم استحضار دارند از سال ۱۳۳۴ تاکنون ۶۵ هزار میلیون ریال در سازمان برنامه خرج شده و امروز نیز سازمان با مشکلات بزرگ مالی دست به گریبان است و بیم آن است که ناگزیر به تعطیل قسمتی از طرح‌های خود گردد... مردم حق دارند از سازمان برنامه ناخشنود باشند زیرا می‌بینند که مبلغ خرج‌ شده و وقت از دست رفته، متناسب با نتیجه‌ای که حاصل می‌گردد نیست. گذشته از این مردم عقیده‌مند شده‌اند که سازمان برنامه تاکنون برای مهندسین مشاور و مقاطعه‌کاران خارجی سفره رنگین و پرنعمتی بوده است.»

نطق آرامش که با احسنت گفتن‌های مداوم نمایندگان همراه بود، این چنین ادامه یافت: «چند سال پیش که به عنوان عضو هیات نظارت سازمان برنامه تذکرهایی دادم و انتقادهایی کردم، قصدی جز خدمت نداشتم. ای کاش آن روز اشتباه کرده بودم و پیش‌بینی‌های من به حقیقت نپیوسته بود زیرا در این صورت مردم کمتر زیان می‌دیدند و خسارت می‌بردند.»

آرامش افشا کرد که در «انعقاد بسیاری از قراردادهای سازمان برنامه با شرکت‌های خارجی» در فاصله سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۸ مواد قرارداد طوری تنظیم شده که راه «سوءاستفاده‌های کلان» را گشوده است: «گاه‌گاه به موادی بر می‌خوریم که مایه حیرت است و سازمان را با مشکلات فراوانی روبرو کرده... اغلب قرارداد‌ها از اسراف و تبذیر مبرا نیست، فی‌المثل در یکی از این قرارداد‌ها سازمان تقبل کرده است که علاوه بر پرداخت کلیه مخارج مطالعه و طراحی و نقشه‌برداری و پرسنلی و مهندسی و نظارت تا ۱۵۰ درصد میزان اقلامی که به وسیله خود مهندس مشاور خرج شده به عنوان مخارج اداره مرکزی آن مهندس مشاور که در اروپا واقع شده بپردازد. بدیهی است که در این صورت مهندس مشاور باید بی‌اندازه پارسا باشد تا به منظور دریافت حق‌الزحمه بیشتری پایه مخارج را بالا نبرد...»

او با اعلام اینکه «مشاوران» امریکایی پروژه‌های سازمان برنامه همگی «مشیر»ند و صاحب ‌اختیارند نه «مستشار»، این روند را منافی استقلال حکومت حاکمیت ملی ایران دانست و گفت: «هم‌اکنون هیات‌هایی از صاحب منصبان بصیر و بی‌نظر سازمان، مامور شده‌اند که در این باب مطالعه و تحقیق کنند. نه من و نه هیچ یک از ماموران دیگر در وظیفه‌ای که به عهده گرفته‌ایم غفلت و قصور نخواهیم کرد و ذره‌ای تحت افسون یا خرابکاری معاندین و سودطلبان قرار نخواهیم گرفت.»


سقوط دولت شریف امامی؛ قیام داخلی یا توطئه خارجی؟

گزارش صریح و روشن آرامش جو سنگینی را علیه دولت امریکا در افکار عمومی به وجود آورد. جوی که کمتر از دو هفته بعد با تغییر شرایط کشور درهم شکست. یازدهم اردیبهشت ‌ماه ۱۳۴۰ بود که ارائه لایحه «اشل حقوق معلمان» از سوی وزارت فرهنگ به مجلس شورای ملی، منجر به آغاز تجمعات اعتراضی معلمان در مقابل مجلس شد. اعتراضاتی که در روز ۱۲ اردیبهشت به اوج رسید و در پی درگیری میان معلمان و نیروهای امنیتی به کشته شدن یک معلم انجامید. کشته شدن ابوالحسن خانعلی، دولت شریف امامی را در شرایط بغرنجی قرار داد؛ شرایطی که به استیضاح او در مجلس انجامید. در جلسه استیضاح، شریف امامی در واکنش به انتقادات تند نمایندگان مجلس جلسه را ترک کرد و راهی دربار شد. فردای آن روز استعفای شریف امامی و صدور حکم ریاست کابینه بنام دکتر علی امینی [از رهبران گروه منفردین که بر موج ناآرامی‌ها سوار شده بودند] اعلام شد. امینی چند روز پس از قبول نخست‌وزیری مجلس را منحل کرد و به شدت به دولت‌ها و رجال سابق حمله کرد. حسن ارسنجانی سخنگوی دولت هم اعلام کرد «کشور هیچ بحرانی ندارد» اما در عین حال خبر داد «در روزهای آینده عده‌ای دستگیر می‌شوند!»

این تحولات موضوع افشاگری‌ها درباره سازمان برنامه و سوءاستفاده‌های شرکت‌های امریکایی را به حاشیه برد تا یک ماه بعد. در روز ۱۷ خرداد ماه ۱۳۴۰ احمد آرامش با نوشتن مقاله‌ای در روزنامه «پیغام امروز» بار دیگر به سیاست‌های امریکا در ایران حمله کرد و خطاب به سفیر امریکا در ایران نوشت: «تاسیسات خارجی امریکا در ایران متوجه حمایت از منافع تراست‌های نفت و سیاست‌های موسسات مالی و اعتباری است. اگر مسیح مصلوب را هم از آسمان چهارم به سفارت امریکا در تهران بیاورند، نمی‌تواند نقش موثری برای بدبینی عمومی از سیاست امریکا را به عهده بگیرد. آقای سفیر کبیر، دولت متبوع شما در ایران تاکنون بجای ملت ایران با واسطه‌ها و دلال‌های سرمایه‌داران امریکا دوستی کرده است. با کسانی دوستی کرده است که نزدیکی با آن‌ها برای دوری از ملت ما کافی بوده است.»

او همزمان با ترتیب دادن مصاحبه‌ای مطبوعاتی آخرین مواضع گروه متبوعش [ترقی‌خواهان] در قبال تحولات جاری کشور را اعلام و سقوط دولت شریف امامی را به «عوامل خارجی» نسبت داد و آن را «واکنشی به افشاگری‌ها علیه سیاست‌های امریکا در ایران» دانست. آرامش در این نشست خبری گفت: «ملت ایران باید در مقابل صحنه‌سازی‌ها هوشیار باشند. زمانی که دولت همسایه شمالی از نخست‌وزیر سابق ایران (شریف امامی) دعوت می‌کند که برای حسن تفاهم به مسکو مسافرت نماید و تاریخ تقریبی نیز تعیین می‌گردد، همچنین هنگامی که سوءاستفاده‌های کلان خارجیان در سازمان برنامه و مجلس شورای ملی مطرح می‌گردد ناگهان سیاست‌های بیگانه به تقلا و تکاپو می‌افتند و با صحنه‌سازی و حادثه‌آفرینی موجبات کناره‌گیری دولت را فراهم می‌کنند و سپس برای گمراه کردن افکار مردم و انحراف توجه آن‌ها از موضوع اصلی و اساسی یک موج تبلیغاتی درباره خرابی اوضاع ایران به راه می‌اندازند تا ذهن مردم را از درک جهت اصلی مسائل سیاسی منحرف نمایند. آن‌ها حتی از یک مجلس محافظه‌کار هم بیم داشتند زیرا در‌‌ همان مجلس نمونه‌های زیادی از مداخلات و تجاوزات خارجیان افشا شد و درباره غارت ثروت ملی ما در سازمان برنامه مباحثات به میان آمد و چون قطعی بود که دامنه این بحث‌ها بالا خواهد گرفت و بالاخره معلوم خواهد شد که عایدات نفت و وام‌هایی را که سازمان برنامه از موسسات اقتصادی دنیای غرب دریافت داشته چگونه دوباره به وسیله عوامل و ایادی داخلی و خارجی آن‌ها به خارج از کشور انتقال یافته است، به همین جهت و دلیل، سیاست‌های بیگانه نتوانستند وجود دولتی که من در آن بودم و همچنین وجود مجلس را تحمل کنند. و در نتیجه دولت با مانورهایی که قبلاً برای کنار رفتن آن ترتیب داده بودند مرخص شد و مجلس نیز تعطیل و منحل گشت.»


بازداشت آرامش؛ کبریت در انبار باروت

در پی انتشار متن مصاحبه مطبوعاتی آرامش و مقالات انتقادی که در جراید از او منتشر می‌شد، نورالدین الموتی [از اعضای سابق حزب توده] وزیر دادگستری دولت امینی دستور توقیف او را صادر کرد و روز پنجشنبه هشتم تیرماه ۱۳۴۰ او را دستگیر و زندانی کردند.

بازداشت او بازتاب گسترده‌ای یافت. روزنامه‌های تهران خبر دستگیری او را به این ترتیب منتشر کردند: «آقای احمد آرامش، وزیر مشاور در کابینه شریف امامی و لیدر گروه ترقی‌خواهان بازداشت شد. آقای آرامش به دنبال یک مکالمه تلفنی ساعت یازده صبح به سازمان اطلاعات و امنیت کشور مراجعه کرد و پس از بازجویی توقیف گردید.»

آسوشیتدپرس نیز خبر بازداشت او را این چنین بازتاب داد: «تهران- ۲۸ ژوئن، امشب نیروهای امنیتی، احمد آرامش، وزیر مشاور کابینه سابق ایران را به اتهام اقدام بر ضد امنیت و ایجاد ناراحتی در میان مردم به وسیله تبلیغات بازداشت کردند. روز دوشنبه آرامش در یک کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت که دولت شریف امامی، نخست‌وزیر کابینه سابق که وی در آن عضویت داشت به علت تحریکات خارجی سقوط کرد.»

علی امینی، نخست‌وزیر یک روز پس از بازداشت آرامش به خبرنگاران گفت: «... آرامش را هم مثل آزموده به خاطر اظهاراتی که کرده است توقیف کردیم. یک بار دیگر هم گفته بودم که هر کس ایجاد تشنج کند و آرامش کشور را بر هم بزند تحت تعقیب قرار می‌گیرد. راجع به توقیف آقای آرامش مخصوصاً باید معلوم شود که اظهارات این شخص راجع به دولت سابق تا چه حد صحیح است؟»

آرامش دو روز بعد از توقیف به علت فقدان دلیل از زندان ساواک آزاد شد و فعالیت‌های خود را با شدت بیشتری از سر گرفت. او پس از آزادی در مصاحبه‌ای دیگر دخالت بیگانگان در ایران را مذموم شمرد و دولت را مورد انتقاد قرار داد. دولت در پی این مصاحبه او را از طریق دادسرا به دادگستری فراخواند و بار دیگر توقیف کرد. با این حال ۱۳ روز بعد آرامش مجدداً آزاد شد و مقدمات یک نشست خبری دیگر را فراهم کرد. او تهدید کرده بود در این مصاحبه مطبوعاتی حرف‌هایی را خواهد زد که تا پیش از این به دلیل رعایت مصلحت از گفتنشان خودداری کرده بود. این بار دولت او را توقیف نکرد اما از چاپ گفت‌وگوی سوم در مطبوعات جلوگیری کرد. بدین ترتیب او متن مصاحبه‌اش را با امضای خود به چاپ رساند و در میان مردم پخش کرد. دولت که سماجت آرامش و ترقی‌خواهان را دید ابتدا به وسیله فرمانداری نظامی، دفتر اصلی این گروه که در چهارراه کالج، کوچه لطیفی بود را تسخیر و تعطیل کرد و سپس با دستگیری چند عضو موسس و برکناری اعضای دیگر از مشاغل دولتی به فعالیت سیاسی رسمی آنان خاتمه داد؛ اقدامی که در ‌‌نهایت به رادیکال‌تر شدن مواضع آرامش و یارانش منجر شد.


عبور از سلطنت و تاسیس کمیته جمهوری‌خواهان

به دنبال سقوط دولت امینی، اسدالله علم مامور تشکیل کابینه شد، پس از او حسنعلی منصور به قدرت رسید و با ترور او امیرعباس هویدا سمت نخست‌وزیری را برعهده گرفت. در این زمان احمد آرامش و یارانش که در دوران امینی عملاً ممنوع‌الفعالیت و ممنوع‌القلم شده بودند، به فکر تشکیل سازمانی مخفی برای مبارزه علیه حکومت شاه افتادند. بدین ترتیب آرامش که از نظر فکری از ساختار شاهنشاهی عبور کرده بود و به تشکیل جمهوری متمایل بود با همراهی گروهی از یارانش، تشکیلات «کمیته جمهوری‌خواهان ایران» را پایه‌گذاری کرد.

در اولین اعلامیه کمیته جمهوری‌خواهان که با امضای احمد آرامش منتشر شد، آمده بود: «ملت اسیر و استعمارزده ایران! از خرد و کلان بر هیچ کس پوشیده نیست که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ که به وسیله امریکایی‌ها با پول و عوامل امریکایی مقیم ایران انجام گرفت، به تدریج، کشور از استقلال به استثمار و از آزادی به اسارت گرایید. سیر تدریجی این گرایش آنچنان بود که پس از گذشت حدود ۱۲ سال در کشور ما بار دیگر نه از استقلال و حق و حاکمیت ملی اثری برجای مانده و نه از آزادی و عدالت نشانه‌ای...»

آرامش در این بیانیه با بیان اینکه «شاه آنچنان اسیر گردیده که او را در مقابل مطامع بیگانگان یارای هیچ‌گونه مقاومت نیست»، با حمله به تصویب قانون کاپیتولاسیون، آورده بود: «تصویب قانون شرم‌آور مصونیت سیاسی و مالی برای افسران و درجه‌داران امریکایی مقیم ایران که به دستور و فشار شاه فیصله یافت نمونه‌ای از این تصمیم و رضاست.»

او با طرح این پرسش که «با چنین وضعی باید چه کرد؟» به معرفی کمیته جمهوری‌خواهان پرداخته و نوشته بود: «گروهی وطن‌پرست و استقلال‌طلب، کمیته جمهوری‌خواهان ایران را بنیان گذارده و برای محو رژیمی که ملت و مملکت ایران را به اسارت بیگانگان درآورده است و بزرگترین و پرارزش‌ترین پایگاه برای استثمار امریکا در ایران گردیده دامن به کمر زده‌اند... هرگاه شخص شاه، حاضر شود که به نفع مردم و مملکت ایران از روش گذشته خود عدول و حقوق و امتیازات ربوده شده از مردم را به آنان پس دهد، کمیته جمهوری‌خواهان نیز فعالیت‌های فداکارانه خود را متوجه به ثمر رساندن مشروطیت واقعی و تجدید احترام به قانون اساسی و اعاده آبروی قوه مقننه ایران خواهد ساخت. حقوق و امتیازات شخص شاه و مقام سلطنت در صورتی رعایت شده و قابل احترام است که شخص شاه نیز حقوق ملت و اجتماع را محترم شمرد و قانون اساسی ایران را زیر پا نگذارد.»

آرامش پس از چاپ و پخش اعلامیه جمهوری‌خواهان به گسترش زیرزمینی تشکیلات و قبول اعضای جدید پرداخت، اما دیری نپایید که ساواک با نفوذ به درون کمیته جمهوری‌خواهان و شناسایی رهبران و اعضای آن گروه کثیری را بازداشت و کمیته را متلاشی کرد. در جریان این دستگیری‌ها که گسترده‌ترین آن‌ها در زمستان ۱۳۴۴ انجام شد، احمد آرامش نیز دستگیر شد و پس از محاکمه در دادرسی ارتش، بر اساس ماده ۳۱۷ قانون دادرسی و کیفری ارتش به اتهام «برهم زدن امنیت داخلی کشور» و «قیام علیه حکومت سلطنتی و مشروطیت» به تحمل ۱۰ سال زندان محکوم شد و برای گذران دوران حبس از زندان موقت قزل قلعه به زندان قصر منتقل شد.


ترور مخالف سرسخت در بعدازظهر پاییزی

دوران زندان احمد آرامش دورانی سخت و طاقت‌فرسا بود. او در مجموع حدود هفت سال در زندان بود و در این دوران تنها دلخوشی‌اش دیدار فرزندانش بود. در پی طلاق اجباری همسرش [خواهر شریف امامی به اصرار برادرش پس از ۲۰ سال زندگی از او جدا شد]، فرزندانش در یکی از روزهای ملاقات به او خبر دادند که قرار است با خرج دایی‌شان [شریف امامی] برای تحصیل به بلژیک بروند. آرامش بعد از خداحافظی با فرزندانش روزگار سختی را گذراند و آنچنان حالش دگرگون شد که به گفته یکی از هم‌بندانش «حتی قدرت برخاستن و راه رفتن نداشت.» او پس از آن به شدت پرخاشگر شد و چند بار با ماموران زندان درگیر شد. درگیری‌هایی که در ‌‌نهایت منجر به حبس او در زندان انفرادی شد. احمد آرامش سه سال آخر دوران حبس، در سلولی انفرادی نگهداری می‌شد و جز پزشک زندان هیچ کس را نمی‌دید. با این حال دریافت روزنامه‌های اطلاعات و کیهان او را از وضعیت بیرون زندان مطلع نگه می‌داشت. چندی بعد نوشتن خاطراتش را در حاشیه همین روزنامه‌ها آغاز کرد. احمد آرامش سرانجام به دلیل شدت گرفتن بیماری کبد و کیسه صفرا، عفو و در بهار ۱۳۵۱ از زندان آزاد شد. او در هنگام آزادی ۱۲۰ روزنامه حاشیه‌نویسی شده به همراه داشت که بعد‌ها مبنای شکل‌گیری کتاب خاطراتش شد.

آرامش پس از آزادی به منزل دخترش مهدخت [و دامادش سید صادق میرعمادی] رفت و مدتی را در آنجا زندگی کرد اما در پی اخطار ساواک به دامادش مبنی بر اخراج او از خانه، ترجیح داد راهی هتل سینا [کمودور] شود و ماه‌های آخر عمر را به تنهایی بگذراند.

به گفته نزدیکانش برنامه زندگی روزانه او تا هفده ماه بعد از آزادی، استراحت، کتاب خواندن و هر روز پیاده‌روی در خیابان کاووسیه، ظفر، خیابان پهلوی و در این اواخر پارک فرح بود. او در این مدت، یک ماه نیز به دلیل شدت گرفتن بیماری‌اش در بیمارستان بستری شد و از طریق وزیر دربار خواستار خروج از کشور برای پیگیری درمانش شد؛ درخواستی که هر چند از طرف دربار موافقتی ضمنی با آن شده بود، اما در آخرین روز‌ها از سوی ساواک وتو شد.

او در ماه‌های آخر جز دوستان نزدیک از جمله صراف‌زاده دوست قدیمی‌اش و مهدی شریف امامی از معدود اقوام وفادارش، کسی را نمی‌دید و مطلقاً با کسی درباره مسائل سیاسی بحثی نداشت. به همین دلیل آن زمان کسی دقیقاً نمی‌دانست علت قتل او چیست، اما بعد‌ها گفته شد یک روز که مستخدمین هتل سینا در غیاب او مشغول نظافت اتاقش بودند به تعدادی از دست‌نوشته‌های زندان آرامش دست یافتند و به ساواک اطلاع دادند. ماموران هم با عکسبرداری از این اوراق حکم قتل او را از مراجع بالا‌تر دریافت کردند.

گفته می‌شود ماموران امنیتی ابتدا قصد داشتند احمد آرامش را در اتاقش به قتل برسانند اما گویا به دو دلیل این نقشه به ترور در پارک فرح تغییر یافت. نخست آنکه تجربه قتل غلامرضا تختی و شک و تردیدی که هنوز درباره مرگ او وجود داشت آنان را از تکرار پروژه‌ای مشابه منصرف کرد و دوم آنکه در آن سال [۱۳۵۲] سرکوب، دستگیری و اعدام اعضای گروه‌های چریکی مسلح متداول بود و مرگی به این شیوه می‌توانست در میان اخبار متعدد سرکوب خرابکاران گم شود، اتفاقی که در آن مقطع افتاد.

یک روز پس از آنکه احمد آرامش در پارک فرح هدف گلوله قرار گرفت، روزنامه‌ها از «مرگ دو خرابکار» خبر دادند و در روزهای بعد نیز ماجرا را به «هفت‌تیرکشی رییس اسبق سازمان برنامه» تقلیل دادند. اما‌‌ همان زمان هم فعالان سیاسی در داخل و خارج از ایران به این حادثه و اطلاع‌رسانی رسمی درباره مرگ کسی که خود را «اولین اعلام کننده جمهوریت در ایران» می‌خواند، به دیده تردید نگریستند. از آن جمله روزنامه «ایران آزاد» چاپ کمیته ایران آزاد در خارج از کشور بود که در قالب گزارشی با عنوان «درباره قتل احمد آرامش» نوشت: «عجبا که شخصیتی که سه سال تحت تعقیب پلیس و سازمان امنیت بوده پس از دستگیری به خاطر آورده که با احمد آرامش آن هم در باغ ملی قرار ملاقات دارد. عجبا که آرامش، رییس سابق سازمان برنامه روز روشن در شهر تهران مسلحانه به محل ملاقات آمده و دیوانه‌وار دست به اسلحه برده است...عجبا...عجبا... مسلم این است که آرامش بی‌گناه و بی‌سلاح فقط به علت مخالفت با رژیم فاسد شاه دستخوش رگبار گلوله‌های ماموران بی‌وجدان سازمان امنیت واقع شده است. مسلم این است که اسلحه آرامش بیان و قلم توانای وی بوده که آن‌ها را در راه خدمت به مردم و علیه دستگاه فاسد حکومت پهلوی به راه انداخته بود...»


منابع:

مشروح مذاکرات دوره بیستم مجلس شورای ملی، جلسه سیزدهم، پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۴۰
پیکار من با اهریمن، یادداشت‌های احمد آرامش، به کوشش خسرو آرامش، انتشارات مجید
زندگینامه اداری احمد آرامش، عبدالکریم طباطبایی، سالنامه دنیا، سال دوم، صفحه ۸۷
خاطرات سیاسی احمد آرامش، به کوشش غلامحسین میرزاصالح، انتشارات جی
هفت سال در زندان آریامهر، خاطرات احمد آرامش، بنگاه نشر و ترجمه کتاب
تشکیل حزب دموکرات، نیلوفر کسری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
زندگینامه احمد آرامش، سعیده سلطانی مقدم، پژوهشکده باقر‌العلوم
درباره احمد آرامش، امید پارسانژاد، روزنامه شرق، ۷ تیر ۱۳۸۳
آرشیو روزنامه اطلاعات، ۲۹ و ۳۰ مهر ۱۳۵۲