زمانۀ نامُراد یک سوسیالیست خداپرست/ کاظم سامی؛ عدالتخواهی که تنها ماند - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: زمانۀ نامُراد یک سوسیالیست خداپرست/ کاظم سامی؛ عدالتخواهی که تنها ماند (/showthread.php?tid=135390) |
زمانۀ نامُراد یک سوسیالیست خداپرست/ کاظم سامی؛ عدالتخواهی که تنها ماند - tyjtfhdhr - 13-07-2014 «من همیشه بر این عقیده بودهام که باید در همه حال راستگو و راستکردار بود. اگرچه این صداقت باعث شود تنها زندگی کنیم و تنها بمیریم.» کاظم سامی، گفتوگو با خبرگزاری پارس، ۸ آبان ۱۳۵۸ تاریخ ایرانی: بیست و چهار سال از قتل مشکوک دکتر کاظم سامی اولین وزیر بهداری پس از انقلاب میگذرد اما نه تنها ماجرای قتل او چون کلافی سردرگم در تاریخ معاصر ایران باقی مانده که خود سامی نیز کمتر شناخته شده و آرا و نظراتش مورد تحلیل و مداقه قرار گرفته است. کاظم سامی از شاگردان استاد محمدتقی شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی بود که در اواخر دهه ۲۰ به نحله فکری خداپرستان سوسیالیست پیوست: «خداپرستان سوسیالیست گروهی از روشنفکران دینی بودند که با رویکرد مثبت به انگارهها و آموزههای سوسیالیستی و نهادهای مدرن در راستای ایجاد سازگاری و آشتی بین اسلام و مدرنیته بودند و میکوشیدند تا اسلام را با استمداد از انگارههای سوسیالیستی بازسازی کنند و به همین جهت درصدد ایجاد ترکیبی از سوسیال دموکراسی مبتنی بر اخلاق و دینمداری بودند.» این مختصر، بخشی از یادداشت دبیر تاریخ هفتهنامه «آسمان» است که به بهانه سالمرگ دکتر کاظم سامی به مروری کوتاه بر تاریخچه و عقاید خداپرستان سوسیالیست و به ویژه دکتر سامی پرداخته است. یادداشتی از نظامالدین قهاری درباره دوران فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست به همراه دکتر کاظم سامی و همچنین گفتوگویی با وزیر نفت دولت موقت مهندس بازرگان مطالب این پرونده جمع و جور درباره دیدگاههای دکتر کاظم سامی را تشکیل میدهند. علیاکبر معینفر در گفتوگو با «آسمان» روزگاری را روایت میکند که در سالهای ۳۴-۳۵ با کاظم سامی در انجمن اسلامی دانشجویان آشنا شد: «دانشجوی پزشکی بود، دانشجوی فعالی هم بود. قبل از این دوره، یعنی در زمان دانشآموزی هم ارتباطاتی با مرحوم نخشب داشتند و قبل از کودتا هم فعال بودند.» معینفر همچنین از نشریهای سخن میگوید که «به همت انجمن اسلامی دانشجویان» منتشر میشد و او [معینفر] به همراه سامی از اعضای هیات تحریریه آن به شمار میآمدند. او بعدها به یاد آورد که دکتر کاظم سامی همان جوانی است که در دیدارهایشان با مهندس بازرگان در زندان او را دیده بودند: «در جریان فعالیتهای بعد از ۲۸ مرداد زندان افتاده بود. در واقع در آن دوره اول زندان مهندس بازرگان بود و خاطرم هست که زمانی که به دیدن مهندس بازرگان میرفتم، با ایشان همبند بودند و در ملاقاتیها میدیدمش.» کاظم سامی از جمله خداپرستان سوسیالیست بود که در اردیبهشت ۱۳۳۰ با جدایی از بدنه نهضت، به حزب ایران [یکی از احزاب جبهه ملی] پیوست. معینفر دلیل این اقدام را روحیات متفاوت این بخش از خداپرستان سوسیالیست و تمایلشان به فعالیتهای علنیتر و موثرتر میداند: «در داخل خودشان اختلافاتی داشتند. به این جهت که مرحوم نخشب در یک جناح از خداپرستان سوسیالیست بود که بیشتر به کمیت و نفوذ در جامعه خصوصاً در دبیرستانها توجه میکرد و جناح دیگرشان کسانی نظیر جلالالدین آشتیانی، شکیبنیا، دکتر اتفاق و کسان دیگری که اعتقاد به کار و ایجاد زمینههای فرهنگی داشتند و چندان به کمیت نمیپرداختند. این اختلاف باعث شد که همان جا انشعابی بین خودشان به وجود بیاید... در زمان دکتر مصدق این جناح که جدا شده بودند برای اینکه بتوانند کار سیاسی شدیدتری بکنند به حزب ایران پیوستند...» ورود به حزب ایران هم اما مشکل آنها را حل نکرد. هرچند فعالیتهای سیاسیشان گستردهتر شد اما از زاویه اعتقادات دینی چندان همخوانی میان آنان و قدیمیهای این حزب وجود نداشت. حزب ایرانیها آنچنان رویکرد دینی نداشتند و این به مذاق خداپرستان جوان خوش نمیآمد. موضوعی که به انشعاب دوباره آنها و تاسیس حزب مردم ایران انجامید. گروهی که بذر «جاما» در زمین آن رویید. سامی و پیمان با مشی بازرگان مخالف بودند کاظم سامی و همفکرانش به واسطه روحیه جوانی، آشکارا تندرو بودند و این تندروی با روحیه حرکت گام به گام ملیگرایانی چون مهندس بازرگان نمیخواند. معینفر درباره این اختلافات میگوید: «در جبهه ملی دوم روحیه دوستان ما، آقای سامی و پیمان قدری تندتر بود و با روحیه مهندس بازرگان هم خیلی موافق نبود. آقایان اگر اختلافی داشتند نه اختلافی با نهادهای انجمن اسلامی دانشجویان و مهندسان بود، بلکه احتمالاً با رویه شخصی و سلایق مهندس بازرگان بود که خیلی نمیپسندیدند و برای خودشان مستقلاً فعالیت میکردند.» همزمان با اوجگیری مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی در دهه ۴۰، کاظم سامی با تنی چند از همفکران همنسلش مثل حبیبالله پیمان و نظامالدین قهاری همراه شد و در تابستان ۴۲ جنبش آزادیبخش ملی ایران [جاما] را بنیان گذاشتند؛ گروهی سیاسی که مبارزه قهرآمیز با رژیم را به عنوان برنامه خود اعلام کرده بود. چیزی نگذشت که اکثر جوانان حزب مردم ایران و بعضی دیگر از فعالان وابسته به جبهه ملی در تهران و چند شهرستان جذب جاما شدند و با هدف براندازی نظام سلطنتی فعالیت خود را آغاز کردند. شعار «طب ملی» ناشی از عدالتخواهی مفرط بود انقلاب که شد گروههای مختلف سیاسی که گرایشات ملیگرایانه داشتند حول محور دولت موقت جمع شدند. دولتی که مهندس مهدی بازرگان راهبرش بود و قرار بود کابینهای غیرحزبی داشته باشد. بازرگان خود فعالیتش در نهضت آزادی را متوقف کرده بود و اعضای کابینهاش را نیز از تمامی نیروهای توانمندی که از قبل میشناخت برگزید. کاظم سامی از جمله اولین افرادی بود که [با وجود سابقه اختلافات سیاسی با مهندس بازرگان] برای حضور در کابینه انتخاب و وزیر بهداری شد. معینفر میگوید: «قرار بود افراد خوشنام و وارد به کارهای اداری که موجود هستند و با انقلاب سر سازگاری دارند برای هیات دولت انتخاب شوند. از جبهه ملی مرحوم فروهر و سنجابی را انتخاب کرد. سنجابی برای وزارت خارجه و فروهر برای وزارت کار، از وزرای اولیه بودند. ما (کتیرایی، طاهری و من) از انجمن اسلامی مهندسان بودیم. تعداد وزرایی که مهندس بازرگان در ابتدا انتخاب کرد و در ۲۳ بهمن معرفی کرد، بیشتر از هفت نفر نبودند. مرحوم سامی هم جزو این هفت نفر بودند.» او درباره دلیل انتخاب سامی [به عنوان فردی مخالف با خط مشی رییس دولت] در کابینه موقت مهندس بازرگان میگوید: «دولت موقت را باید مجموعهای از فعالان مذهبی دانست. اما همه اینها روحیات مختلفی داشتند. یک تعدادی روحیات تندتر و سوسیالیستی داشتند که همه چیز دولتی شود. یک عدهای هم محافظهکارتر بودند. همه جور بودند. در آن زمان بحث این نبود که از این نقطهنظر افراد را جدا کنیم.» سامی در دوران وزارت از طرحی به عنوان «طب ملی» سخن گفت که بر اساس آن خدمات درمانی به کلی رایگان میشد. طرحی که با مخالفت دولت موقت و استعفایش از مقام وزارت ناتمام ماند. معینفر درباره «طب ملی» میگوید: «طب ملی اعتقاد آقای سامی بود و او هم این مساله را چندین مرتبه مطرح کرده بود اما هیچ وقت به تصویب نرسید. اصلا در هیات دولت مطرح نشد. بیشتر جنبه شعاری داشت. نه برنامهای برای این کار وجود داشت و نه طرحی به هیات دولت دادند... این دست شعارها از عدالتخواهی مفرط مرحوم سامی بود.» مشکلات سامی، مشکل همه وزرا بود موضوع استعفای دکتر سامی از وزارت بهداری یکی از موارد مورد مناقشه در سالهای فعالیتهای سیاسی او پس از انقلاب است. او خود در متن استعفایش که در قالب دو نامه به امام و مهندس بازرگان نوشته شد، مواردی چون «بیتوجهی به نقش سیاستهای خارجی و عمق مخالفتهای امپریالیسم با انقلاب ایران»، «عدم همکاری و وجود سانسور در سیستم ارتباط جمعی به ویژه رادیو تلویزیون در معرفی دستاوردهای انقلاب و زمینهسازی فرهنگی و انقلابی» و «عدم تجانس در هیات وزیران و تمایلات گروهی و فرقهای و دستهبندی برای کسب قدرت بیشتر» را از جمله علل استعفای خود بیان کرده است. سامی در نامه به امام نوشته بود: «آنچه در شرح پیوست به عنوان آقای نخستوزیر تقدیم گردیده است گویای واقعیات و حوادثی است که در طول این مدت جریان داشته و دارد، به وضوح دیده میشود که طرز عمل نهادهای حاکم شورای انقلاب و دولت به شیوهای است که سرعت لازم برای تحقق اهداف انقلاب و استقرار حکومت اسلامی به وجود نیامده است.» معینفر درباره دلایل و زمینههای استعفای سامی میگوید: «مشکلاتی که دکتر سامی داشت در دولت، تقریباً مشکلاتی بود که بین همه وزرا مشترک بود و همه را گیج کرده بود. دخالتهایی که از جانب دستگاههای غیرمسئول در کار دولت میشد. کمیتهها و امام جمعهها و دیگر مجموعهها. این بینظمیای را در اداره دولت به وجود آورده بود... سامی اواخر استعفا کرد، البته به فاصله کمی پیش از استعفای دولت. اعتراضات اصلاً این نبود که آقای بازرگان آدم لیبرالی است و کاری نمیکند و ما میخواهیم انقلابی عمل کنیم اما دستمان بسته است. سامی چنین حرفی نمیزد. سامی به اینجا میرسد که میگوید دست مرا بستهاند برای اداره مملکت! در اداره خود وزارتخانهها دخالت میکنند. کی؟ عناصری که همه را فلج کرده بودند. حتی با وجود اینکه شورای انقلاب و دولت به نوعی حالت ادغامی داشتند.» یک روز پس از اعلام رسمی استعفای دکتر کاظم سامی، جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران [جاما] با صدور بیانیهای ضمن تجزیه و تحلیل دلایل این استعفا، کارگزاران دولت را به تدارک توطئه تبلیغاتی علیه دکتر سامی متهم کرد و از سه وزیر عضو جاما خواست به علت انقلابی نبودن دولت، سنگر مبارزه خود را به میان مردم بیاورند. سامی نیز همزمان در گفتوگو با خبرگزاری پارس گفت: «اگرچه ممکن است این استعفا مرا به انزوا بکشاند اما بجای خود این ارزش را دارد که دیگران را با واقعیت آشنا سازد.» معینفر درباره این وجه از قضیه استعفا به شرایط آن روز که «مبارزه با امپریالیسم نقل هر محفلی بود»، اشاره کرده و میگوید: «آن موقع این حرفها مُد روز بود که همه امپریالیسم امریکا را علم کنند. بعید نیست که در روزنامههایی که امثال آقای پیمان یا سامی منتشر میکردند چنین چیزهایی انعکاس پیدا کند چون این حرفها آن موقع سکه روز بود. قبول دارم که وجود داشت، حتی نزدیکترین دوست و مرید مرحوم بازرگان که مهندس سحابی باشد، از این نوع حرفها میزد اما این طور نبود که کسی در دولت گروگانگیری در سفارت امریکا را بپذیرد، نه مهندس سحابی و نه حتی سامی. مهندس سحابی حتی حاضر شد که به سفارت برود و با آنها مذاکره کند. به هر حال دکتر سامی آن رادیکالیسم خاص خودش را داشت، در این شکی نیست.» منتقدان دیروز، همنامان امروز کمتر از یک هفته پس از اعلام رسمی استعفای دکتر کاظم سامی که به ترمیم دوباره کابینۀ بازرگان انجامید، گروهی از دانشجویان دانشگاههای تهران که خود را «پیروان خط امام» نامیده بودند با حمله به سفارت امریکا در تهران این سفارتخانه را اشغال کردند و کارکنان آن را به گروگان گرفتند. در پی این واقعه دولت موقت استعفا داد. در روزهای پس از اشغال سفارت شرایط به گونهای رقم خورد که گروه کثیری از ملیگرایان منتقد دولت بازرگان را به تجدیدنظر در اختلافات پیشین و نزدیکی دوباره به یکدیگر ترغیب کرد. شاید همین شرایط بود که باعث شد بسیاری از این چهرهها که در دوران حاکمیت دولت موقت به مخالفانی سرسخت تبدیل شده بودند در جریان انتخابات مجلس اول، زیر عنوان لیست «همنام» گردهم آمده و به رقابت انتخاباتی بپردازند. کاظم سامی و گروه متبوعش «جاما» از جمله افراد و جریاناتی بودند که در این انتخابات حضور یافتند. سامی که در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری هم شانس خود را برای پوشیدن ردای ریاست دولت امتحان کرده و در مجموع با اخذ ۸۹۲۷۰ رای، پایینتر از ابوالحسن بنیصدر، احمد مدنی، حسن حبیبی، داریوش فروهر و صادق طباطبایی در رده ششم این انتخابات قرار گرفته بود، به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس اول راه یافت. معینفر درباره همکاری با سامی در مجلس اول میگوید: «در مجلس او با ما که در اقلیت بودیم همکاری نزدیکی داشت. آن موقع مسائل مهمی بود که همه ما و دکتر سامی مواضع یکسانی در مقابلش داشتیم. در آن شرایط مسائل مهمی وجود داشت و همه ما بر آن اتفاق نظر داشتیم که گرایش سوسیالیستی و غیره اصلا مطرح نبود که حالا مثلاً سامی با ما همراهی نداشته باشد.» همکاری سامی با یاران قدیمی اما بعد از مجلس اول باز هم محدود شد و او حتی در جریان تشکیل جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران علیرغم دعوت دوستانش، حاضر به شرکت نشد: «علت عدم حضور ایشان خوشبینیهایی بود که ایشان نسبت به بهبود یافتن شرایط داشتند.» ترور در مطب؛ پروندهای که مختومه نیست دکتر کاظم سامی که به واسطه دیدگاههای خاصش درباره مفاهیمی چون عدالت اجتماعی، آزادی و انقلاب، صریحاللهجه و تکرو بود، همچنان که پس از استعفایش گفت ابایی از خزیدن به کنج انزوا و فعالیت انفرادی ندارد، بعد از پایان دوره نمایندگی مجلس نه تنها مسئولیت سیاسی نپذیرفت که تا پایان عمرش در قالب هیچ تشکل سیاسی نیز به فعالیت نپرداخت. او سرانجام در آذرماه ۱۳۶۷ در مطب خود مورد سوء قصد یک مهاجم [فردی که بعدها گفته شد محمود جلیلیان نام داشته] قرار گرفت و دو روز بعد با وجود تلاش تیم جراحی و پزشکان درگذشت. قتل او با اعلام خودکشی قاتلش پیچیدهتر شد. بعدها اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نوشت: «آقای موسوی اردبیلی گزارش داد که در پزشکی قانونی در صحت ادعای خودکشی قاتل دکتر [کاظم] سامی تردید به وجود آمده و احتمال اینکه باندی بودهاند و او را کشتهاند و کشتهاش را حلق آویز کردهاند، وجود دارد. قرار شد پیگیری شود تا حقیقت مکشوف گردد.» حقیقت مرگ کاظم سامی و عاملان این ترور هیچ گاه معلوم نشد و برخی دوستانش هنوز هم با گذشت دو دهه چشم به پیگیری این پرونده و آشکار شدن راز قتل او دارند، آنچنان که هفته گذشته همزمان با بیست و چهار سالگی این ترور، نظامالدین قهاری دوست و همرزم دیرین کاظم سامی در یادداشتی نوشت: «نکته مهم ماجرا شهادت فاجعهبار دکتر کاظم سامی و دلیل وقوع آن است که هنوز ابهاماتی دارد و با وجودی که عامل این عمل فجیع شناخته شد و به قولی خودکشی کرد ولی هنوز این پرونده مختومه اعلام نشده است. به خصوص مرگ قاتل هم دارای نکات مشکوک و غیرشفاف است. امید آن است که روزی دست عدالت پروردگار راه کشف ابهامات، ناگفتهها و ناشنیدهها را بگشاید...» منابع: - آرشیو روزنامه کیهان، آبان ماه ۱۳۵۸ ـ ۲۵ سال در ایران چه گذشت: از بازرگان تا خاتمی، جلد دوم ـ پایان دفاع، آغاز بازسازی، خاطرات و کارنامه هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۷ |