انجمن های تخصصی  فلش خور
روایت ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34)
+---- انجمن: معاصر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=45)
+---- موضوع: روایت ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی (/showthread.php?tid=134688)



روایت ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی - PROOSHAT - 12-07-2014

صبح جمعه هجدهم ذیقعده ۱۳۱۳ ناصرالدین شاه قاجار به شکرانه پنجاهمین سالگرد سلطنت به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهر ری رفت اما رویای جشن پنجاهمین سال سلطنت را واقعیت هولناک قتل او درهم شکست. میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدین شاه، در نقطه‌ای او را به گلوله بست که چندسالی پیشتر به دستور شاه قاجار، سیدجمال‌الدین اسدآبادی را بازداشت و خوار و خفیف کرده بودند و بدین ترتیب میرزا رضا در آن روز هم انتقام ستم‌کشی‌های خود از شاه گرفت و هم انتقام بدرفتاری‌ها با مرشد خود را.

قلب شاه قاجار با گلوله‌ای که از تپانچه پنج لول یک رعیت ایرانی خارج شد از حرکت ایستاد، رعیتی که رویای قتل ناصرالدین شاه مالیخولیای ذهنش بود و با فکر اجرایی کردن آن شب و روز می‌گذراند. چه آنکه میرزا رضا چند سال قبل از آن نیز به هنگام تعزیه‌خوانی تکیه دولت که در غرفه حاج محمدحسین امین‌الضرب خدمت می‌کرد، به هنگام گردش شاه در غرفه‌ها نیت کرد با کاردی که در اختیار داشت مقصود خود را انجام دهد اما احتیاط کرد که مبادا کارگر نگشته و کار‌ها بد‌تر و سخت‌تر شود.

رویای میرزا رضا اما در دیدار با مرشدش سیدجمال‌الدین اسدآبادی در استامبول مهر تایید می‌خورد و تبدیل به نقشه می‌شود، آن روز که میرزا رضا در محضر سیدجمال و به‌گاه شکایت از صدمات روزگار به گریه می‌افتد. سید اما او را برحذر می‌دارد که «گریه کار کودکان است و مرد مادام که دروازه مرگ به روی او باز است نه زیر بار ذلت می‌رود و نه از حوادث روزگار شکایت می‌کند.» میرزا رضا پس از شنیدن این سخن جانی تازه می‌گیرد و حال و روز ملال‌‌انگیز خویش تغییر داده و برای انتقام کشیدن از ستمکار خود را آماده می‌سازد. مخفیانه به ایران باز می‌گردد به‌رغم آنکه می‌داند تحت تعقیب است با هزار ملاحظه خانه‌ای در شهر ری برای خود فراهم کرده، قیافه و نام خویش را تا آنجا که ممکن است تغییر داده، در بالاخانه دری که از صحن مقدس به مدرسه امین‌السلطان می‌رود به شغل معالجه امراض جلدی کودکان پرداخته و در حقیقت برای اجرای یگانه مقصد خویش انتظار فرصت می‌کشد. فرصتی که سرانجام به بهترین شکل ممکن برای میرزا رضا فراهم شد.

یحیی دولت آبادی که شب قبل از ترور ناصرالدین شاه همراه با جمعی از دوستان خود به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته و میرزا رضا را در حال زیارت و تفکر دیده بود در خاطرات خود اینچنین شعف میرزا رضا را به‌گاه مطلع شدن از قصد شاه قاجار برای زیارت حضرت عبدالعظیم روایت می‌کند: «در تاریکی زاویه ایوان شخصی در لباس کسبه دیده می‌شد که صورتش درست تمیز داده نمی‌شد. این شخص میرزا رضای کرمانی است که گوشه تاریکی سرپا نشسته، دست‌ها را بر روی زانو و سر را بر روی دست‌ها گذارده، در دریای فکر و خیال فرو رفته بی‌آنکه تغییر وضعی به خود بدهد یا کلمه‌ای بگوید. در این حال دو تن از زوار در طرف دیگر ایوان نشسته با یکدیگر صحبت داشته درضمن سخن می‌گویند فردا شاه به زیارت می‌آید قرق هم نمی‌باشد. چون تاکنون رسم بوده است هر وقت شاه به این مزار مشرف می‌شده صحن و حرم را به کلی قرق می‌نمودند. به محض آنکه از زبان این دو زوار شنیده می‌شود شاه فردا به زیارت می‌آید و قرق هم نمی‌باشد، مجسمه فکر و خیال در تاریکی زاویه ایوان به جنبش آمده سر از روی دست و زانوی تحیر برداشته از روی تعجب می‌گوید شاه فردا اینجا می‌آید، قرق هم نیست.»

و بدین ترتیب جمعه موعود ناصرالدین شاه بعد از آنکه شکرانه پنجاه سال سلطنت را به جای می‌آورد و قصد خروج از حرم می‌کند، در قیل و قال و رفت و آمد زائران مردی به سمتش می‌آید و به روال همه عرض حال‌دهندگان به پادشاه، در دستش عریضه‌ای است و ناگهان صدای صفیر گلوله شنیده می‌شود و بعد از آن همهمه و آشوب. میرزا رضا اما اقبال گم شدن در آشوب نمی‌یابد.

ناظم‌الاسلام کرمانی که او نیز آن جمعه به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بود در "تاریخ بیداری ایرانیان" فرجام میرزا رضا بعد از قتل ناصرالدین شاه را اینگونه روایت می‌کند: «... اتفاقا در آن روز به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودیم. در مدرسه نشستیم و منتظر رفتن شاه شدیم که یک دفعه دیدیم در‌ها را می‌بندند و می‌گویند شاه را تیر زده‌اند. چون تا یک اندازه احتمال صدور این امر را از میرزا رضا می‌دادیم، رفتیم دم منزل او که استعلامی کنیم. شخصی فراش آنجا ایستاده گفت آقایان زود بروید و در اینجا نمانید که برایتان خطر دارد. باری فورا از دور سلامی به حضرت عبدالعظیم داده و روانه شهر شدیم. دربین راه کالسکه شاهی را دیدیم که با سوار زیادی به شهر می‌آورند. به فاصله پانصد قدم میرزا رضا را در درشکه سوار کرده متجاوز از پانصد نفر سوار اطراف او را گرفته می‌آوردند به شهر و میرزا رضا با ‌‌نهایت قوت قلب و یک اطمینانی که از جبهه بیگناهان مشهود می‌شد به اطراف خود می‌نگریست و نظاره مردم می‌کرد. گویا به لسان حال می‌گفت ‌ای اهل ایران من به تکلیف خود عمل نمودم و درس خود را به شما تعلیم کردم.»

فرجام میرزا رضا اما اعدام بود اگرچه مظفرالدین شاه خیال کشتن او را نداشت و بار‌ها از قول او نقل شده بود که «قصاص و کشتن میرزا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم.» با اینهمه اما شاه جدید به تحریک یکی از روحانیون دربار دستور به قتل قاتل پدر داد و آنگونه که ناظم‌الاسلام کرمانی می‌نویسد: «از مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار طهرانی شنیدم که می‌گفت من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم چرا در کشتن میرزا رضا مسامحه دارید و کشتن او را چرا به تاخیر انداختید. مظفرالدین شاه فرمود این شخص قابل کشتن نیست. من جواب دادم اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا که فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به دار نبینیم چشممان گریان خواهد بود. مرحوم مظفرالدین شاه فرمود که آیا اینطور کشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه می‌دهد که اینطور کسی را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدین شاه طفره از کشتن بود جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهی کرد ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به کشتن میرزا رضا می‌کرد تا شاه متغیر شده رو کرد به اتابک میرزا علی اصغرخان امین‌السلطان و فرمود فردا بدهید سر این پسره را ببرند.» و بدین ترتیب میرزا رضا در ربیع الاول ۱۳۱۴ در ملاءعام به دار آویخته شد.

میرزا رضای کرمانی برخلاف غالب سوءقصدکنندگان به پادشاهان سلطنت‌های پیشین ایران فردی در زمره طبقه رعیت بود. به دیگر سخن میرزا رضا نه خواهان انتقام‌جویی از ایل رقیب بود، نه مدعی تخت و تاج شاهی و نه عضوی از خدمه درباری. ظلم‌هایی که میرزا رضا از ناحیه حاکم تهران تحمل کرده بود به تنهایی انگیزه‌ای قوی برای قتل شاه توسط میرزا رضا را فراهم نمی‌کرد و اگر نبود عداوت شخصی سیدجمال الدین اسدآبادی در حق ناصرالدین شاه بابت بدرفتاری و تبعید از ایران شاید میرزا رضا هیچ وقت دست به کاری چنین بزرگ نمی‌زد. تشویق و ترغیب سیدجمال‌الدین و هواداران کرمانی‌اش به حد وافر در روحیه زجر دیده و مالیخولیایی میرزا رضا موثر افتاد. حتی دشوار می‌توان تصور نمود که میرزا آقاخان کرمانی و همشهری او شیخ احمد روحی در ترغیب فکری رفیق و همشهریشان میرزا رضا برای اجرای چنین مقصودی نقش نداشته باشند.

اقدام میرزا رضا در "شاه کشی" همچون عموم "شاه‌مرگی"‌ها در ایران دلهره آنی و هرج و مرج به دنبال داشت و بدون شک در مواجهه با چنین عواقبی بود که صدراعظم امین‌السلطان که قرار بود آن روز ناهار شاه را میزبان باشد، به محض مطلع شدن از ترور شاه ترتیبی داد تا جسد ناصرالدین شاه را مخفیانه از صحن بیرون ببرند و در کالسکه سلطنتی بنشانند. در بازگشت به کاخ گلستان خودش نیز در کنار جسد برجای نشسته شاه نشست و اندام بی‌جان او را به حرکت درآورد، گویی شاه برای جمعیت مضطربی که در طول راه بازگشت به پایتخت ازدحام کرده بودند دست تکان می‌دهد و سر می‌جنباند. و به تعبیر عباس امانت در کتاب "قبله عالم": «گویی این نمایش خیمه شب بازی با ناصرالدین شاه بی‌جان قطعا آسان‌تر از بازی دادن ناصرالدین شاه زنده برای صدراعظم او می‌نمود.» امین‌السلطان شاید بهتر از هرکسی درباریان را می‌شناخت و بیشتر از هرکسی نیز می‌دانست که کامران میرزا، پسر ناصرالدین شاه و حاکم تهران داعیه حکومت دارد، پس درنگ نکرد و بیش از هر اقدامی مظفرالدین میرزا ولیعهد را در تبریز از واقعه مطلع کرد و در راس دولت به سرعت مقدمات لازم برای انتقال آرام تاج و تخت را فراهم آورد. اندکی بعد مظفرالدین از تبریز رسید و به تخت نشست و قتل ناصرالدین شاه به زودی به محفظه خاطره جمعی مردم سپرده شد. امین السلطان حتی دستور داد پیش پرده‌ای در آغاز تعزیه‌های تکیه دولت در ذکر مناقب شاه شهید خوانده شود. هدف از این عمل ظاهرا تسکین تشویش مردم بود که پس از حادثه شاه‌کشی افزایش یافته بود. این تشویش و اظطراب هم خیلی زود فرو نشست. «شاه شهید» لقبی شد برای نامیدن ناصرالدین شاه اما داستان قتل او در سرعت حوادثی که سلطنت مظفرالدین شاه قرار بود به خود ببیند رفته رفته فراموش شد.