+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا (/showthread.php?tid=13067)
صفحه‌ها:
1
2
داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - love 2012 - 28-07-2012
روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: “لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین کار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - توتو - 28-07-2012
ziba bood
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - FrOzen あHeArt - 28-07-2012
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - Kiana Ahvaz - 28-07-2012
nice mc
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - arman jj - 01-08-2012
چرت بود ولی مرسی
:bighug:
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - Kamila❤ - 01-08-2012
wow
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - jo_jo - 10-08-2012
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - niyusha - 11-08-2012
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - hootan75 - 22-07-2013
قشنگ بود ولی من شنیده بودم
مرسی
RE: داستان کوتاه : قهر کردن گنجشک با خدا - tina92 - 24-07-2013
tnx