خاطرات زوارهای؛ هاشمی نامزد نخستوزیری رجایی بود - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: خاطرات زوارهای؛ هاشمی نامزد نخستوزیری رجایی بود (/showthread.php?tid=129775) |
خاطرات زوارهای؛ هاشمی نامزد نخستوزیری رجایی بود - tyjtfhdhr - 02-07-2014 تاریخ ایرانی: جوانک پر شر و شور اهل ورامین تا پیش از آنکه به دانشکده حقوق قضایی وارد شود، در وادی قضاوت سیاسی تجربهها اندوخته بود. نوجوان که بود با تودهایها تعارض داشت چراکه آنان را بیدین میدانست، همان موقع کم نبود روزهایی که با همسنوسالانش راهی بهارستان و جلوی ساختمان مجلس میشد تا به سخنرانیهای دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی گوش فرادهد. روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با آنان که به «دستگیری آقا» معترض بودند همراه شد و روزگاری هم که دانشجو شد از جمله جوانانی بود که در زندان قصر به ملاقات مرحوم طالقانی و مهندس بازرگان میرفت «چون افرادی که دیدگاههای ملی داشتند، به ویژه نهضت آزادی، در آن زمان نفوذ بیشتری در دانشگاه داشتند.» سیدرضا زوارهای حقوقدان انقلابی، نخستین دادستان انقلاب تهران، نمایندۀ مجلس اول و عضو شورای نگهبان، در روز ۴ شهریور ۱۳۸۴ هنگامی که هنوز ۳ سال مانده بود تا ۷۰ سالش شود چشم از جهان فرو بست. زوارهای از جمله افرادی بود که طی دوران زندگی خود بسیاری از وقایع سیاسی را از نزدیک لمس کرد و در مقاطع مهمی از تاریخ انقلاب، از جمله شاهدان بیواسطۀ تحولات پشتپردۀ سیاست بود. او چند سال پیش از مرگ، در گفتوگو با پژوهشگران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در چارچوب «طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی» به بیان گوشههایی از زندگی خود پرداخت. این گفتوگوها که ۶ سال پس از درگذشت او در قالب کتاب «خاطرات مرحوم سیدرضا زوارهای» به بازار نشر آمد، حاوی ناگفتههایی از تاریخ انقلاب است که تاکنون مهجور مانده است. «تاریخ ایرانی» به مناسبت هشتمین سالمرگ زوارهای، بخشی از خاطرات او که به چگونگی انتخاب نخستوزیر دولت یکماهۀ شهید رجایی و ماجرای انفجار دفتر نخستوزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰ اختصاص دارد را بازخوانی میکند. به هاشمی گفتم برای کدخدا شدن، دهکدۀ خودت را نفروش! یکی از مهمترین موضوعاتی که زوارهای در خلال روایت خاطرات خود به آن میپردازد ماجرای انتخاب حجتالاسلام محمدجواد باهنر به عنوان نخستوزیر دولت مرحوم رجایی است. به دنبال گسترش نزاع سیاسی و درگیریهای دامنهدار ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهوری اسلامی ایران با بخشی از حاکمیت، عمدتاً نزدیک به حزب جمهوری اسلامی که در مجلس و دیگر نهادهای انقلابی متمرکز بودند، سرانجام در اواخر خردادماه سال ۱۳۶۰ طرح عدم کفایت سیاسی او در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید و نخستین رئیسجمهوری ایران با مصوبه مجلس و حکم امام از سمت خود عزل شد. محمدعلی رجایی نخستوزیر دولت بنیصدر هرچند تنها گزینۀ مخالفان رئیسجمهور پیشین برای انتخابات دوم به شمار نمیآمد اما انتخابش قطعی به نظر میرسید، با این حال بر اساس آنچه در خاطرات زوارهای ذکر شده، انتخاب نخستوزیر دولت رجایی حکایتی دیگر داشت و دستکم تا مدتی روی آن بحث و گفتوگو شد تا به گزینۀ آخر رسید. اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس اما در کتاب «عبور از بحران؛ خاطرات سال ۱۳۶۰» به طور مشخص چند بار به «تفاهم» بر سر نام محمدجواد باهنر در «اکثر مذاکرات» با چهرههای مختلف سیاسی اشاره میکند. او در خاطرات روز پنجشنبه ۱۸ تیر ۶۰ مینویسد: «با آقای موسوی [خوئینیها] دربارۀ نخستوزیر آینده صحبت کردیم، بیشتر به آقای باهنر رسیدیم.» او یک روز بعد مینویسد: «با آقای رجایی دربارۀ نخستوزیر بحث کردیم که من آقای باهنر را پیشنهاد کردم.» او در خاطرات روز سهشنبه ۲۴ تیر هم بار دیگر از مطرح شدن نام باهنر در جلسه شورای ریاست جمهوری سخن گفته است: «برای نخستوزیر آینده بیشتر سراغ آقای باهنر رفتیم...» او سرانجام در روز یکشنبه ۲۸ تیر به نهایی شدن نام باهنر برای نخستوزیری اشاره کرد: «بعدازظهر، جلسۀ شورای مرکزی حزب در دفتر من تشکیل شد. بعد از بحث زیاد، با نخستوزیری آقای باهنر، موافقت شد.» با این حال هاشمی رفسنجانی فردای آن روز در خاطرات خود از طرح گزینهای دیگر برای نخستوزیری یاد میکند؛ گزینهای که از سوی معاون وزارت خارجه مطرح شده بود: «ظهر، آقای نوری معاون وزارت خارجه آمد و پیشنهاد نخستوزیری مهندس [میرحسین] موسوی را داد.» در همه جا جز همین مورد، هاشمی همواره نام باهنر را به عنوان یگانه نامزد تصدی پست نخستوزیری در دولت دومین رئیسجمهوری ایران مطرح کرده است ولی زوارهای در خاطرات خود برای نخستین بار میگوید هرچند گفتوگوها دربارۀ نخستوزیر آینده سرانجام به نام محمدجواد باهنر ختم شد، اما گزینههای تصدی این پست پیش از باهنر کم نبودند. ۶ گزینۀ نخستوزیری رجایی چه کسانی بودند؟ زوارهای دربارۀ چگونگی انتخاب محمدجواد باهنر به نخستوزیری مرحوم رجایی میگوید: «یک روز قبل از انفجار [دفتر حزب در هفتم تیر ۶۰] بحثهایی در حزب مطرح شد. آیتالله خامنهای (مقام رهبری) ترور شده و در بیمارستان به سر میبرد. آن زمان، شورای حزب برای نخستوزیری تصمیم میگرفت. چهار نفر هم برای وزارت در نظر گرفته شدند.» او از جمله به نام هاشمی رفسنجانی اشاره میکند. به گفتۀ زوارهای، هاشمی که از سوی رجایی برای پذیرش این پست در نظر گرفته شده بود، در این باره با او مشورت کرد و البته پاسخ منفی شنید: «یک روز آقای هاشمی با من تماس گرفت و گفت کار واجبی با شما دارم. وقتی به حضورشان رسیدم، گفت: آقای رجایی خیلی اصرار دارد من نخستوزیر بشوم، تو نظرت چیست؟ من گفتم: این کار را نکنید. الان شما مجلس را اداره میکنید و هشتاد نفر آن طرفی هستند. معلوم نیست اگر آنها قدرت پیدا کنند، چند نفر دیگر به آنها اضافه شود. چون به هر حال ما روی روحیۀ آنها تجاربی داریم. فردا که نخستوزیر شدید، اگر هر روز یک وزیرتان را به مجلس بکشند، چه خواهی کرد؟ بعد هم مثال زدم که ما در دهات اصطلاحی داریم برای کسی که کار اصلی خود را از دست بدهد. دربارۀ چنین کسی میگویند فلانی دهکدۀ خود را فروخت و کدخدا شد. شما هم اگر رفتی و نخستوزیر شدی، کدخدا شدهای. به هر حال تاکید کردم که این کار به صلاح مملکت نیست و زمان جنگ است و...» زوارهای با طرح این موضوع به مشورتهای گستردۀ هاشمی با دیگر نیروهای سیاسی و امام برای پذیرش این مسئولیت اشاره میکند: «بعضیها گفته بودند بد نیست و برخی هم مخالفت کردند. آنگاه آقای هاشمی اسامی را به خدمت امام برد و با ایشان مطرح کرد.» به گفتۀ او حاصل این تلاشها، به تشکیل جلسهای در حضور امام انجامید. جلسهای که بعد از طرح تمامی گزینهها، سرانجام به تائید و تصویب یک نفر ختم شد؛ محمدجواد باهنر. زوارهای دربارۀ مسائل و نامهای مطرح شده در این جلسه میگوید: «در آن جلسه امام دربارۀ افرادی که نام برده میشد، معمولاً میفرمود که بد نیستند. آن روز آقای هاشمی وقتی رسید که جلسه شروع شده بود. ایشان از اعضای شورا عذرخواهی کرده و گفت: دو نفر به لیست چهار نفره اضافه کنند. چهار اسم قبلی عبارت بودند از: آقای پرورش، آقای عسگراولادی، مرحوم باهنر و آقای ولایتی، که دربارۀ ایشان تردید دارم. دو نفری را هم که آقای هاشمی اضافه کرد، عبارت بود از: مهندس موسوی و زوارهای. بعد هم توضیح داد که آقای رجایی دربارۀ خود ایشان نظر نخستوزیری داشتهاند، اما آقای هاشمی قضیه را با امام و برخی دوستان مطرح کرده است و همگی بر اهمیت مجلس تاکید نمودهاند.» زوارهای اما در همینجا تاکید ویژۀ هاشمی بر نام شهید باهنر را یادآور شده و میگوید: «نکتۀ دیگری را هم [آقای هاشمی] مطرح کردند قریب به این مضمون که شما را به خدا، اگر ناچار شدید باهنر را نخستوزیر کنید، کس دیگری را در امور اجرایی نیاورید. چون میدانستند که نظر مرحوم رجایی، بیش از همه به روی باهنر است و با یکدیگر رفاقت قدیمی دارند. به این ترتیب، مرحوم باهنر به نخستوزیری رسید.» ساواک هم به عضویت کشمیری در سیا مشکوک بود یکی دیگر از روایتهای سیدرضا زوارهای در کتاب خاطراتش، دربارۀ موضوع انفجار دفتر نخستوزیری و عامل آن مسعود کشمیری است. او که آن زمان نمایندۀ مجلس بود، از طرف مهدوی کنی نخستوزیر موقت برای پذیرش پست معاونت انتظامی وزارت کشور مد نظر بود، اما ترجیح داد در مجلس بماند. با این حال در مقطع انفجار دفتر نخستوزیری بسیاری از او خواسته بودند به واسطۀ تجربیاتش در دادستانی در پیگیری این پرونده مداخله کند. او در این باره میگوید: «یک شب در حضور آقای جلالالدین فارسی بحث پیگیری عاملان انفجار پیش آمد. همه ناراحت بودند. آقای فارسی از من خواست بروم و ببینم قاضی پرونده چه میکند. من امتناع داشتم. چون قضیه خیلی مشکوک به نظر میرسید و در میان اجساد، یکی ساختگی بود... جسد مزبور متعلق به کشمیری بود... اما سوال این بود که چه کسی آن جسد را ساخته و چرا ساخته است؟» اینچنین بود که زوارهای ترغیب شد این پرونده را پیگیری کند و در اولین گام به دیدار قاضی پرونده رفت: «عدهای از بچههای اطلاعات نخستوزیری اطراف قاضی نشسته بودند. یک میز ناهارخوری بزرگ در وسط سالن قرار داشت. مشتی ورقه هم روی آن پراکنده شده بود. ساختمان به یکی از شاهزادههای رژیم پهلوی تعلق داشت... از قاضی پرسیدم: پرونده کجاست؟ به همان اوراق پراکنده اشاره کرد. گفتم: تو قاضی هستی؟! این چه جور پروندهای است؟! بعد در رابطه با قضیه از او اطلاعاتی خواستم. او هم گفت: چند نفری را بازداشت کردهایم. پس از بررسی فهمیدم بازداشتشدهها کارمندان بیچارۀ نخستوزیری هستند که هیچ ارتباطی با انفجار ندارند. دیدم این طور نمیشود. فرستادم چندتایی پوشه خریدند و آوردند. گفتم: پروندۀ هر کسی را جدا کنید.» او میگوید خیلی زود از پیگیری پرونده توسط این گروه ناامید شد چرا که آنها در پی ریشهیابی نبودند: «کمی نگذشت که متوجه شدم اینها به طور کلی مسیر عوضی را در پیش گرفتهاند و به دنبال ریشۀ قضیه نیستند.» زوارهای سپس نزد آیتالله ربانی املشی دادستان کل کشور میرود و از روند پیگیری پرونده به او گلایه میکند. در خلال این گفتوگوست که به ابعاد تازهای از ماجرا از جمله سوابق کشمیری پیش از انقلاب دست مییابد. به گفتۀ او «کشمیری قبل از انقلاب، مدیرعامل یک شرکت انگلیسی واقع در خیابان وزرای سابق بوده و رفتوآمدهای زیادی هم با کشورهای حاشیۀ خلیج فارس داشته که ساواک را نسبت به عضویت او در سازمان سیا مشکوک کرده بود.» کشمیری یکبار بعد از انقلاب بازداشت شده بود او میگوید در این مرحله متوجه شدم که پس از انقلاب «در سال ۱۳۵۸ که هادوی دادستان کل بود، کشمیری به همراه مهندس رضوی از طرف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای کمک به هادوی معرفی شده بودند. پس از مدتی هم به رکن دوم ارتش ملحق شدند. یعنی جایی که تمام اسناد سری مربوط به مستشارهای امریکایی، کارهای انجام گرفته، دستورها و خلاصه تمامی اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش در آنجا نگهداری میشد.» زوارهای در خاطراتش میگوید که کشمیری یک بار پس از انقلاب توسط نیروهای تحت امر امیربهمن باقری، فرمانده وقت نیروی هوایی بازداشت شده بود. اما دلیل بازداشت او چه بود؟ به گفتۀ زوارهای، کشمیری مدتی به ستاد نیروی هوایی ملحق شده بود؛ جایی که محل ساختمان مرکزی سیا در ایران بوده است: «ساختمان ۹ طبقۀ زنبوری که ابراهیم یزدی در ۵۷.۱۱.۱۲ دربارۀ آن برایم تعریف کرده و گفته بود تمامی اسناد سیا دربارۀ ایران و کل خاورمیانه در آنجا قرار دارد و باید حفظ شود. آن زمان من به عنوان دادستان انقلاب آنجا را لاک و مهر کرده بودم.» او دربارۀ بازداشت کشمیری میگوید: «یک شب بچههای حفاظت اطلاعات در جلوی ستاد نیروی هوایی، کشمیری را با یک کیف سامسونت گرفته بودند که محتوی اسناد فوق سری سیا بود. باقری فرمانده نیروی هوایی او را بازداشت میکند. اما وی اذعان میدارد که حزب این اسناد را خواسته است و از آنجایی هم که وزیر مشاور معرف ایشان بود، باقری صلاح نمیداند که او را در بازداشت نگه دارد. چند روز بعد هم کشمیری معاون وزیر مشاور در امور اجرایی میشود. در حالی که تا آن تاریخ، تا آنجا که من اطلاع دارم سابقه نداشت وزیر مشاور، معاون داشته باشد و فقط یک رئیس دفتر در اختیار او بود. کمی بعد هم پیشنماز رجایی میگردد.» برای پیگیری پرونده انفجار امکانات ندادند، منصرف شدم گفتوگوهای زوارهای با دادستان کل کشور به اینجا میانجامد که ربانی شیرازی از او میخواهد با توجه به آنکه «قاضی را این کاره نمیداند» مسئولیت پیگیری پروندۀ انفجار را بپذیرد. زوارهای برای این کار شرط میگذارد: «گفتم اگر شما از من میخواهید چنین کاری انجام دهم، شرطهایی دارم. اول اینکه باید یکی از ساختمانهای مصادرهای را در جای مناسب که از نظر امنیت و حفاظت تامین باشد، در اختیارم قرار دهید. صد و پنجاه نفر نیروی سپاهی، پنج اتومبیل و دو میلیون تومان هم پول نقد نیاز دارم تا تحقیقات را شروع کنم. دادگستری و دادسرای انقلاب را هم قبول ندارم. به همین خاطر برای بازجویی افراد، باید جای مطمئن در اختیارم باشد. در ۴۸ ساعت اول بازجویی هم نیاز به کمترین آزاری نیست. راحت میشود طرف را به راه آورد. در نهایت هم در کمتر از ۷۲ ساعت حقیقت را میگوید.» این که زوارهای چطور تا این حد از نتیجۀ کارش مطمئن بود، معلوم نیست اما گویا ربانی شیرازی تلویحاً این شروط را میپذیرد؛ تا یک هفته بعد خبری نمیشود تا اینکه فرستادن یک اتومبیل مستعمل از طرف نخستوزیری، زوارهای را دلزده میکند: «محافظین من گفتند: آقای نبوی که همهکارۀ نخستوزیری است یک پیکان فرستاده که هر کدام از لاستیکهای آن به یک طرف میرود و فرمانش هم لق هست. من هم گفتم ماشین را پس بفرستند. چون من که آن را برای خودم نمیخواستم. مایل بودم روند کار تسریع شود. بعد هم اطلاع دادم که دیگر حاضر به ادامۀ کار نیستم. در شورای مرکزی حزب، در حضور آقای هاشمی، مقام رهبری و مرحوم املشی هم گفتم که دیگر به تحقیقات ادامه نمیدهم.» زوارهای که روزگاری شرط پذیرش پُست قضاوت را «اجتهاد» دانسته و در اوایل انقلاب دریافت ابلاغیۀ «قضاوت» از بازرگان نخستوزیر وقت را به خاطر آنکه «مجتهد نبود» نپذیرفت، با وجود محقق نشدن شروطش و واگذاری مسئولیت پیگیری پروندۀ انفجار نخستوزیری، در خلال روایت خاطراتش پروندۀ انفجار نخستوزیری را «قضاوت» کرده است. او معتقد است این بمبگذاری با هدایت مستقیم سازمان اطلاعات مرکزی امریکا [سیا] انجام شده و بعد از کشمیری، این سازمان نیرویی قویتر در دولت گمارده است که هنوز هویتش نامعلوم است. زوارهای میگوید: «کشمیری عضو سیا بود. نخستوزیری را هم سیا منفجر کرد، اما به این راحتی حاضر نبود کشمیری را قربانی کشتن رجایی کند. رجایی در رفتوآمدهایش گاهی روی ترک موتور این و آن سوار میشد. میتوانستند به راحتی او را بزنند. اینکه منافقین بمبگذاری را به خودشان نسبت دادند پوششی برای کشمیری بود. حالا او رفته است اما شما بدانید امریکا در درون دولت، فردی به مراتب قویتر از کشمیری دارد. در غیر این صورت کشمیری را قربانی این کار نمیکرد، بلکه سعی میکرد او را در دستگاه نگه دارد. پس آدمی به مراتب قویتر دارد که ممکن است آقایان بیست سال دیگر متوجه شوند.» |