شعر آیت الله محمد حسین اصفهانی در وصف حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41) +--- موضوع: شعر آیت الله محمد حسین اصفهانی در وصف حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها (/showthread.php?tid=124433) |
شعر آیت الله محمد حسین اصفهانی در وصف حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها - キム尺刀ム乙 - 23-06-2014 شعر آیت الله محمدحسین اصفهانی در وصف حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها آیت الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (معروف به کمپانی)، از فقها و اصولیین، عارف، حکیم، شاعر و فیلسوف در سال 1296 قمری در کاظمین به دنیا آمد. پدرش حاج محمدحسن معین التجار مشهور به "کمپانی" از تاجران مشهور آن شهر و مردی پارسا و بسیار با تقوا بود. شیخ محمدحسین که در خانواده ثروتمند و متمکن زندگی میکرد، از این موقعیت در راه تحصیل علم و علوم استفاده نمود. تحصیلات مقدماتی را در محضر شیخ محمد حسن تویسرکانی شروع نمود و تا سن بیست سالگی آنرا کامل کرد. دختر فکر بکر من، غنچهی لب چو واکند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد شاهد معنی من ار جلوهی دلربا کند وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟ فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟ ناطقهی مرا مگر روح قُدُس کند مدد تا که ثنای حضرت سیدةالنسا کند فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند صورت شاهد ازل، معنی حسن لمیزل وهم چگونه وصف آیینهی حقنما کند؟ مطلع نور ایزدی، مبدأ فیض سرمدی جلوهی او حکایت از خاتم انبیا کند بسملهی صحیفهی فضل و کمال معرفت بلکه گهی تجلی از نقطهی تحت "با"کند دایرهی شهود را نقطهی ملتقی بود بلکه سزد که دعوی "لو کشف الغطا"کند حامل سرّ مستسر، حافظ غیب مستتر دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند عین معارف و حکم، بحر مکارم و کرم گاه سخا محیط را قطرهی بیبها کند لیلهی قدر اولیا، نور نهار اصفیا صبح، جمال او طلوع از افق علا کند بضعهی سید بشر، ام ائمهی غرر کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟ وحی نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب قصهای از مروتش سورهی "هل اتی" کند دامن کبریای او دسترس خیال، نی پایهی قدر او بسی پایه به زیر پا کند لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان در نشئات "کن فکان"،حکم "بما تشا" کند عصمت او حجاب او عفت او نقاب او سرّ قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند نفخهی قدس بوی او، جذبهی انس خوی او منطق او خبر ز "لاینطق عن هوی" کند قبلهی خلق روی او، کعبهی عشق کوی او چشم امید سوی او، تا به که اعتنا کند بهر کنیزیاش بود زهره کمینه مشتری چشمهی خور شود اگر چشم سوی سها کند "مفتقرا" متاب رو از در او به هیچ سو زآنکه مس وجود را فضهی او طلا کند |