در دامِ هول - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: فرهنگی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=35) +--- موضوع: در دامِ هول (/showthread.php?tid=118267) |
در دامِ هول - Navisa. - 11-06-2014 در دامِ هول ۷ خرداد ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه «جنگل هول»؛ آثار تورج خامنهزاده در گالری محسن صالح تسبیحی «تورج خامنهزاده» به نظر، موقعیت دقیق و درستی را هدف گرفته است. او در مجموعهی تازهاش به هول و هراسی پرداخته که در جان و تن و ریزههای وجود تمام ما انسانهای ایرانی معاصر رخنه و حضور دارد و ذره ذره دارد میجَود و فرومان میریزد. در چشمان تمام آدمهایش وحشت، وحشت عمیق و نگرانی از رخدادی خوانده میشود که ناگهان در میان کابوسی در دل طبیعت گرفتارش کرده. انسانی که خامنهزاده تصویر کرده است انسانِ آسیب پذیرِ نگرانِ بیدفاعی است که منبعِ هول او در کادر حاضر نیست. گذشته از وحشت و هولی که گفته شد، نمایشگاه حال حاضر یک مجموعهی خوش رنگ، با نورپردازی عالی و چیدمان دقیقِ عکاسی «استیج» به حساب میآید، و مولفههای نمادینی در این آثار هست که مختصر میتوان به آنها پرداخت: جنگل موقعیت مشترک تمام آدمها جنگل است. جنگل در اساطیر و کهن الگوهای زنده در روان ما، گذشته از هر نماد و معنای دیگر تجسم افسانهای گم گشتگی ست. تشابه فرمهای جنگل در خیلی از داستانهای باستانی و کتب مقدس منشاء وحشت و گم شدن است. در شعر معاصر فارسی نیز این نماد امتداد یافته و همانطور که در نوشتهی نمایشگاه (استیت منت) هم آمده: «هنگام رسیده بود؟ میپرسیم و آن جنگل هول همچنان پابرجا شب میترسیم و روز میترسیم» (مهدی اخوان ثالث|هنگام) گذشته از اینها در جنگل همواره موجودات مهیبی زیست میکنند که در تاریکیها و سایه سار ِ تو در توی گیاهان مخفی شدهاند و انتظار میکشند. از این منظر جنگلِ خامنهزاده شبیه به داستانهای ترسناکِ کودکان و متوجه به وحشتی نیز میتواند باشد که کودکِ درون ما برمی خیزد. کودکی نمایندهی بخش بازیگوش و هم آسیب پذیر هر فرد است. همچنین جنگلهای این مجموعه بسیار ایرانی هستند. جنسِ گیاهان آنها نه از جنسِ جنگلهای آمازون و استوا، که جنگلهای مالوفِ شمالِ ایران است. این نمیتواند به خودی خود مزیت اثر به حساب آید اما میتواند برای نشانه گذاری قومیتی مناسب باشد. یعنی اگر هنرمند در ذهنش پرداختن به «انسانِ ایرانی» و هول و هراسش را پرورانده، در پیاده کردن این ایده موفق بوده است. طناب در تمام آثار طناب حضور دارد. طنابی کلفت و سفید و بلند. طناب یک نماد دو پهلوست. از سویی میتواند نشانِ بسته شدن، محدود شدن و گرفتاری و فشار باشد و سویی دیگر طنابِ سفید میتواند به عنوانِ ریسمان نجات و نقطهی امید به حساب آید. آدمهای بیحمایتِ نگرانِ گیر افتاده در یک رخداد (رخدادی که چیستی ش مهم نیست اما هول انگیز بودنش واضح است)، بیراه نجات، بیروزنهی امید، بیچنگ انداختن به طنابی که آنها را میکشد و از مخمصه میرهاند سرانجامشان مرگ در ناامیدی است. و یا، انسانی گرفتار آمده در چنگال زوری برتر سرانجام در تله و طناب آن زور گرفتار میشود. البته با توجه به موضوع نمایشگاه، هول و هراسی که در آدمها هست و جهان بینی بنیادین این آثار، به نظر میرسد این طناب بیشتر به بستن، گرفتار کردن و مرحلهی بعدی هر تصویر یعنی «ریسمان پیچ شدنِ» آدمهای هول زده اشاره دارد… واقعیت واقعیتی که در این آثار وجود دارد تنها و تنها در سوژهی اصلیِ تصویر (یعنی انسانها) قابل شناسایی ست. زیرا جنگلِ مورد نظر با نورپردازی و فضا سازی، از حالت واقع گرا خارج شده و موقعیتی خیالی به خود گرفته است. آدمها با لباسهای ساده و عادی و روزمرهشان نمایندهی تام و تمام واقعیت هستند. آنها لباسها و تیپ و حالتهای انسانِ ایرانی سالِ هزار و سیصد و نود سهی شمسی را با خود همراه دارند. آنها نماد و نمایندهی طبقهی متوسط ایرانی هم هستند. واقعیت در آثار این مجموعه، تمام و کمال در تیپ و ظاهر و نحوهی پوشش انسانها گنجانده شده و قابل خوانش است. * نمایشگاه تازهی «تورج خامنهزاده» در روند کاری خودِ او میتواند یک اتفاق باشد. این اتفاق اما، به دلیل امکانات زیادی که به هنرمند داده و یا از او سلب کرده است شاید، مثل شمشیر دولبه، هم برای او و آثارش یک قدم بلند رو به جلو به حساب آید و هم توقف و ایست و برگشت و رفتن به سوی نوعی از هنر که زیباییشناسی در آن توسط تجارت شکست خورده است. همچنین شاید نوعی توجه ضمنی به هنر تزیینی و خریداران آن نوع آثار در خلقِ این آثار نقش داشته است. اما اگر اهل حاشیه و سخن چینیهای معمول راجع به تهیه کنندگی در هنر و گالری داری و غیره نباشیم، میتوانیم به تماشای آثار تازهی تورج خامنهزاده بنشینیم و از آنها به عنوانِ یک نمونهی خوب از عکاسی استیج ایرانی یاد کنیم. |