![]() |
♦♦♦♦ جملــآت نوستـآلوژی دهـه شصــت ♦♦♦♦ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: ♦♦♦♦ جملــآت نوستـآلوژی دهـه شصــت ♦♦♦♦ (/showthread.php?tid=115340) |
♦♦♦♦ جملــآت نوستـآلوژی دهـه شصــت ♦♦♦♦ - ~Mahnaz~ - 04-06-2014 “الان میرم به مامانت میگم” یکی از ترسناک ترین جمله های دوران ما بود … . . اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم ؛ مامانمونم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده و مام ذوق مرگ می شدیم … . . برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم میبردیم سر کلاس پز میدادیم ! . . یادش بخیر هروقت تو کلاس هر اتفاقی میفتاد مینداختیم گردن شیفت مخالفی ها … . . یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم ، در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد ؛ در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه … . . یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم ! . . اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت ! . . نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله : بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده !!! . . یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان دیکته ! . . زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام “املا پاتخته اى” ، در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ، یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملا عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم … . . یادتون میاد ، کلاسی که در داشتن خودکار استدلر بود در سوار شدن بی ام دبلیو نبود ؟؟؟ . . میز نیمکت های چوبی و میخ دار رو کی یادشه ؟ زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت … وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میزاشت رو نیمکت … . . تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد مامورای آبخوری دیگه نمیذاشتن آب بخوریم ! . . یکی از سرگرمی های ما بالا رفتن از رختخواب ها بود ، خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر ! لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله دماوند ! چه کنیم تفریح نداشتیم که … . . یادش بخیر ، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود ! . . گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون یا کتابمون نقاشی می کشیدیم بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن … . . زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون ! . . چند نفر می شدیم نفری یه چوب دستی بود و یه لاستیک موتور ، با هم مسابقه میدادیم ! . . مهیج ترین تفریح بعضیا مزاحمت تلفنی از نوع فوتی بود ! . . سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکیشون میبستن و ذوق دنیارو میکردن که ماشینشون ۲متر عقب تر از خودشون راه میره … . . به افتخار اون نسلی که ظهرها به زور میخوابوندنشون تا خرابکاری نکنن اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن … . . یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها یا ضرب المثل یا چیستان ! . . دهه شصت : یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای ۱۰تا تک تومن یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !” یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم ! یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونا یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد : سیاه و قرمز یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم یعنی کلاسی ۴۵نفر هر نیمکت سه نفر یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی ۲۰تومن یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق … . . ما دهه شصتیا نسلی هستیم که در صورت بروز شیطنت بیش از حد با یک قاشق روی شعله ی اجاق گاز روبرو می شدیم ! . . اژدها : حسنی کجا میری ؟ حسنی : دارم میرم به مهمونی خونه مادربزرگ بخورم پفک نمکی چاق بشم چله بشم بعد میام تو منو بخور ! (تبلیغ قدیمی پفک نمکی در تلویزیون !) . . یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو نوجوونی این بود که شبا با بچه های محل میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم و هممون از ترس زهر ترک میشدیم … . . یکی از بزرگترین دغدغه های دهه شصتی ها خفه کردن صدای مودم های دایل آپ بود ! . . یادتونه بچه که بودیم لواشک غیر بهداشتی میخریدیم میپیچیدیم دور انگشت سبابمون بعد هی انگشتمونو تا ته میکردیم تو حلقمون ؟ چه حالی میداد خدایی … . . دهه شصت یعنی این جمله : پاهای پرتوان ، برسید به داد این ناتوان ! . . روزای اول که تلفن اومده بود خونمون تا زنگ میخورد ۱۶نفر رو تلفن بودن ولی بیچاره الان تلفنمون باید بسوزه تا یکی برش داره ! . . یادش بخیر وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکزدیم و کلی مرحله میرفتیم جلو ، سِیو که نمیشد لامصب ، بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی گیر میکرد ! یعنی از شکست عشقی بدتر بود … . . وقتی مدرسه میرفتیم ناظم میومد سر کلاس میگفت فردا ۵۰تومن پول بیارید با کاسه و قاشق آش میدیم ! . . میدونید بهترین روز واسه ما ده شصتیا چه روزی بود ؟ روزی که مشق نمینوشتی بعد فردا معلمت مشقاتو نگاه نمیکرد … RE: ♦♦♦♦ جملــآت نوستـآلوژی دهـه شصــت ♦♦♦♦ - صالح02 - 05-06-2014 از تو فیسبوک کپی کردی؟ |