خنده دار - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: خنده دار (/showthread.php?tid=111848) |
خنده دار - زیبا محمدی - 26-05-2014 یک دانشجوی پسر عاشق دختر همکلاسیش بود. بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد. اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه… روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت : ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت ” اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!! نتیجه اخلاقی این ماجرا پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند سازمان بهداشت جهانی برای آزمایش یک واکسن خطرناک وجدید احتیاج یه داوطلب داشت. از میان مراجعین فقط سه نفر واجد شرایط اعلام شدند: یک آلمانی ،یک فرانسوی و یک ایرانی قرار شد با تک تک آنان مصاحبه شود برای انتخاب نهایی مصاحبه از آلمانی پرسید: برای این کار چقدر پول میخواهید؟ او گفت من صد هزار دلار، این را میدهم به زنم که اگر از این واکسن مردم یا فلج شدم، زنم بی پول نماند. مصاحبه گر او را مرخص کرد وهمین سوال را از فرانسوی نمود. او گفت من دویست هزار دلار میگیرم، صدهزار تا برای زنم و صد هزار تا برای معشوقه ام. وفتی او هم رفت، ایرانی گفت من سیصد هزار دلار می خواهم. صد هزار برای خودم صد هزار تا هم حق حساب شما صد هزار تاش هم میدیم به آلمانی که واکسن را بهش بزنیم !!!؟ دیشب رفتم استخر, بعداز شنا اومدم لباسامو بپوشم دیدم رو موبایلم ۴ تا میس کاله ۶ تا اس ام اس از دوس دخترم: اس ام اس ۱: عزیزم چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟ اس ام اس ۲: انگار سرت شلوغه جواب اس ام اس هم نمیدی. اس ام اس ۳: همین الان زنگ میزنی وگرنه من می دونم وتو… اس ام اس۴: کثافت آشغال معلوم هست کدوم گوری هستی؟ اس ام اس ۵: تقصیر منه که آدم حسابت کردم کچل ایکبیری با اون مامان چاقت.گمشو برو پیش همون دختر عموی … اس ام اس۶: راستی اینم میگم که بسوزی منو دوستت حمید دو ماهه رابطه داریم.بای!! مرد تازه به خانه رسیده بود و هنوز پیراهن از تن خارج نکرده بود که با صدای جیغ و کوبیده شدن کت و شلوارش به صورت اش هاج و واج همسرشرا نگاه میکرد که با گریه میگفت : این چیه ؟ ها نا مرد ! این چیه ؟ یه تار موی مشکی بلند ! روی کت تو بود ! من همیشه میدونستم که تو یه زن مو بلند و مشکی رو به من ترجیح میدی !! آن روز هم …. به هر قائله اون روز گذشت و روز بعد ……. مرد پیش از بازگشت به خانه ، به خشکشویی محل رفت با پرداخت انعام اضافه دستور داد کت ش را به خوبی پرسبزنند و حتی بخار بدهند و مجدد برس بزنند و به او اطمینان دهند که حتی یک سبیل مرد هم روی کت او نیست !! و سپس عازم خانه شد …. مرد تازه به خانه رسیده بود و به آرامی و اطمینان با لبخند پیروزمندانه پیراهن از تن خارج میکرد که با صدای جیغ و کوبیده شدن کت و شلوارش به صورت اش هاج و واج همسرش را نگاه میکرد که با گریه میگفت : پست ! نامرد ! این یعنی چی ؟! من هیچوقت فکرش رو هم نمیکردم که تو یه زن کچل رو به من ترجیح بدی … ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبرویخانمی جوان و زیبا و مادربزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود. در آن لحظات سکوت، کسانی که در کوپه بودند ۲ چیز شنیدند: صدای بوسه و سیلی. هریک از افرادی که در کوپه بودند از اتفاقی که افتاده بود تعبیر خودش را داشت خانم جوان در دل گفت: … از اینکه ستوان مرا بوسید خوشحال شدم اما از اینکه مادربزرگم او را کتک زد خیلی خجالت کشیدم مادربزرگ به خود گفت: از اینکه آن جوانک نوهام را بوسید کفرم درامد اما افتخار میکنم که نوه ام جرات تلافی کردن داشت ژنرال آنجا نشسته بود و فکر کرد ستوان جسارت زیادی نشان داد که آن دختر را بوسید اما چرا اشتباهی من سیلی خوردم ستوان تنها کسی بود که میدانست واقعا چه اتفاقی افتاده است. در آن لحظات تاریکی او فرصت را غنیمت شمرده که دختر زیبا را ببوسد و به زنرال سیلی بزند. روزی سوپروایزر یه بیمارستان به بخش روانی سر میزنه و میپرسه اینجا چه طور متوجه میشین کسی باید بستری شه یا نه ؟ روانپزشک میگه ما یه وان پر از آب و یه قاشق و یه فنجان و یه سطل بهشون میدیم و میگیم این وان رو خالی کنن… سوپروایزر میگه بله فهمیدم آدم سالم سطل رو ور میداره چون بزرگتره دکتر روانپزشک میگه نه باید در پوش پایین وان رو ور دارن شما دوست دارین تختون کنار پنجره باشه؟ |