![]() |
بیزارم از آن عشق که... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: بیزارم از آن عشق که... (/showthread.php?tid=10760) |
بیزارم از آن عشق که... - Armina - 30-06-2012 بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک تبدیل به غوغای حسادت شده باشد دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟ باغی ست که آلوده به آفت شده باشد خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است، بگذار که آیینه نفرت شده باشد! از وهن خیانت به امانت چه بگویم آنجا که خیانت به خیانت شده باشد! شرمنده عشقیم و دل منجمد ما جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست ای عشق مبادا که جسارت شده باشد RE: بیزارم از آن عشق که... - ...Sara SHZ... - 01-07-2012 ای حرارت بخش این قلب تهی
سردی جان مرا نظاره کن نامه های خسته ام را پس بده یا که بنشین و به خلوت پاره کن آسمان بخت من خالی تر است چشم خود را در شبم ستاره کن تو برای لحظه ی سخت وداع با نگاه خود به من اشاره کن می روم پاییز را باور کنم دور از چشم حسودان زمین یار با دستان رنگین غروب چشم بر هم می نهم ، حالا ببین ! ... در میان شعر هایم می روم رو به پایانی که آغاز من است آرزوهایم نیستند دور و برم مرگ شیرین تر ز آواز من است می دهم اندیشه هایم را به خاک خاک می داند که خاکی بوده ام غربت و تنهایی و عشق تو بود ورنه من کی از تو شاکی بوده ام !؟ خاک باور می کند قلب مرا خانه پر می گردد از غوغای مرگ آه ! ای دستان زمستان و غروب من کنون آماده ام تا پای مرگ RE: بیزارم از آن عشق که... - ~SoLTaN~ - 03-07-2012 ”دوستــت دارم”
تکیــه کــــلام تــو بــــود ...! مـــن بــــی جهــت ؛ بــه آن تکیــــه داده بـــــــودم ............! RE: بیزارم از آن عشق که... - melodi+ - 03-07-2012 فرصتی نمانده پاهایم خسته است . باید رفت باید رها شد از حصار تنهایی و این جسارت مرده ... نمی دانم چگونه...چراها در مقابل دیدگانم ریلی به امتداد تمام زندگی ساخته اند... شبانه آرزوهایم را در ژرف ترین نقطه کابوس زده ام دفن می کنم .... و بابقچه خاکستری خاطراتم راهی شهر رویایی خیال می شوم و از جاده های پر از ابهام و تردیدی که تو برایم درست کردی می گذرم و چشم به راهی می بندم که هیچ امیدی به پایانش نیست..... گام های لرزانم سکوت سردم را می شکند .... و من در برهوت تنهایی خویش به شمارش گام هایم می پردازم . گام هایی که ارمغانی جز نرسیدن ندارند ...... ![]() ![]() ![]() ![]() RE: بیزارم از آن عشق که... - Armina - 18-08-2012 چه عاشقانه نوشت دکترشریعتی
که من تورادوست دارم تودیگری را، دیگری دیگری راودراین میان همه تنهاییم. RE: بیزارم از آن عشق که... - Armina - 14-09-2012 از تو متنفرم حتی اگر اندازه تمام ستاره های آسمان هم دوستم داشته باشی..
برايت آرزوی مرگ نميکنم چون بايد بمانی و خوشبختی من و بدبختی خود را ببينی.. مانند روزی که رفتی و گفتی ديگر باز نميگردی..! RE: بیزارم از آن عشق که... - Armina - 26-11-2012 ساکنان دریا پس ار مدتی صدای امواج را نمیشنوند چه سخت است قصه عادت . . . RE: بیزارم از آن عشق که... - Saryna - only - 28-11-2012 ســــال ها از پی هم می آیند و می روند و خاطراتـــــــ کمرنگ و مه آلود می شوند اما بـــهـــــــــار تصویر امیــــــد دوباره دیدن تـــــــو را رنگــــــــ آمیزی می کنــــد RE: بیزارم از آن عشق که... - Armina - 28-11-2012 اگر "تو" را امتحان میگرفتند، بی شک من رتبه اول میشدم ... بس که تکرار کردم نامت را در مرور خاطرات RE: بیزارم از آن عشق که... - melodi+ - 29-11-2012 فلسفه نباف شاعر !
چه ممکـن ؛ چه محال ؛ چه جبر ؛ چه اختيار ؛ چه هر کووفت ديگري... او رفته است ديگر !! |