زنـــבگے ڪـــارتونے نیست...جورے ڪـہ تو توشــ פال ڪــنے نیست ! - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: زنـــבگے ڪـــارتونے نیست...جورے ڪـہ تو توشــ פال ڪــنے نیست ! (/showthread.php?tid=103621) |
زنـــבگے ڪـــارتونے نیست...جورے ڪـہ تو توشــ פال ڪــنے نیست ! - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 29-04-2014 گاهے سکــــــــوت ، همان دروغ است ! کمـــے شیک تر، روشنفکــرانـه تر و با مسئولیت کمتر ! دلم یک تصادف جدی می خواهد ... پر سر و صــدا ... آمبولانس ها سراسیمه شوند و ... کار از کار بگذرد ... لعنت به ساعتهایی که جلو نمیروند، خواب می مانند ، کار نمی کنند ، کوک نمی شوند ، عقب می مانند ، و از رفتن خسته میشوند این بلاها از وقتی به سر ادم میاد که منتظر کسی باشی که "دوستش داری..." هی رفیق... بغض کن به حال من... وقتی نه سيگار آرامم میکند نه صدای داریوش .... میگن:"سیگار"مادرتمام بدبختی هاست، اما چه کنیم! مادر است و احترامش واجب.!! گفت قول بده... گفتم : چه قولی ؟ گفت : که هر وقت یاد ِمن افتادی بخندی ! رفتی !! همه فکر کردن دوستت نداشتم که فقط "خندیدم" ! که همش خندیدم !! هی میگویند به چیزهای قشنگ فکر کن.. انگار از کهکشان راه شیری آمدهام... وقتی همهٔ دوست داشتنیها را بر من حرام... و تمام دوست نداشتنیها را حلال کرده اند.... شما را به خدا بگویید؟ غیر از چای و سیگـــــــــار و پنجره.... چیزی برای دوست داشتن هست؟؟؟ بودن يا نبودن ديگر مسئله اين نيست... ديگر نبودنت برايم عادت شده مثل عادت به اين سيگار عادت به چاي عادت به چاي و دوباره سيگار مثل عادت به اين كام هاي سنگين... اما هنوز جايت خاليست...... آدمها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند ! همدیگر را میکشند . . . لذت میبرند . . . دود میکنند . . . تمامت میکنند . . . خاموشت میکنند و بعد از اندک زمانی سیگاری دیگر . . . افسوس . . . من سیر میشوم وقتی تو نیستی نه.. از نبودنت نه!!! از زندگی تاب ماندنم تمام میشود. مرا به ساعت نبودنت نوید نده.. رک بگویم ميخواهم ببوسمت چنان با محبت که براي اولين بار حس کني که عشق به سمت من تعادلش را از دست ميدهد. می شناسم کسانی را که زیر یک سقف زندگی می کنند روی یک تخت می خوابند و سالهاست شناسنامه شان به نام هم شده اما قلبشان را جایی دورتر از خانه جا گذاشته اند و من فکر میکنم دیگر هرگز محرم هم نخواهند شد... اما تو ... از دور نگاهم کن... صادقانه... با همین گیرایی عاشقانه ات اما تا ابد به تو فکر خواهم کرد... تو محرم منی... حتی اگر هرگز نامت به شناسنامه ام نیاید من آدم نرفتنم ، آدم دوست موندن یا اصلن آدم دیر رفتن ام ، خیلی دیر ... اما وقتی برم ، دیگه آدم برگشتن نیستم .. آدم مثل قبل شدن نیستم .. باور کن ! مَـن بَـدبین نیستَـم فقَـط آدَم خوشبینـی هَـستَـم کہ خـوب اَز اوضـاع بــآخبَـر اَسـت تَـخریـب میکنَـم آنـچہ رـآ کـہ نمیتوـآنَـم بـابِ میلَـم بسـآزَم "آرزو طلـب نمیکنَـم،آرزو میسـآزَم" موـهـایَـش سپیـد شُـد ! .... درسـت بہـ رَنگـ بَـرفــ ! ... کودکــے کہـ پنهـانــے... ... دفتَـرפֿــاطرـاتـم رـا פֿـوانـد... عـادت کـــرده ام کــــﮧ تــنـهــا با خــودم باشـــم دوســتــے میــگـفت عـیــب تــنـهـایــے ایــن اســت کـــﮧعـادت مــیـکـنــے ... خــودت تـصــمـیـمــے مـے گیرے تــنـها بـــﮧ خــیـابان مــے روے، . .و بـــﮧ تــنـهـایــے قـدم میزنـے . . . پــشـت مــیـز کــافـے شــاپ تــنـهـایــے مـے نشینـےو آدمــهـا را نــگاه میــکنے ، . . ولــی مــن بـــﮧ خـاطر هــمـیــن حـــــــس دوســـتـش دارم تــنـهـا کـــﮧ باشـے نگاهـــت دقــیـق تــر مــے شــود و مـــعـنـا دار ؛ چــیـزهــایــے مـے بینے کـــﮧ دیگران نــمے بیننددر خــیـابان زودتر از همـــﮧ میــفـهـمـےپایــیـز آمده و ابرها آســمـان را محـــکـم در آغــــوش کشـــیـده اند مــیـتـوانــے بے توجـــﮧ بـــﮧ اطــراف ســاعتهــا چـشـم بـــﮧ آســـمان بــدوزے و تــولد بارانرا نظاره گــر باشــے. بــــراے هــمـیـن تــنـهـایـــے را دوســـت دارم زیرا تــنـهـا حســے اسـت کـــﮧ بــــﮧ مــن فــرصـت مـــی دهــد خـــودم باشـــم با خـــودم کـــﮧ تــعـارف نــدارم ســالهـاست بــــﮧ تــنـهـایــے عـادت کـــرده ام..... گـــاهی بــایـد یــه نقــطــ ـه بـــزاری. . . بــاز شــروع کنــی. . . بــاز بخـــنــدی. . . بــاز بِـجَـــنگـی. . . بــاز بـیُفــتی و محکــمتر پــاشـی. . . گــاهــی بــایــد یــه لبخـ ـندِ خـوشـگل بــه همــه تـَلخـی هــا بــزنــی. . . و بــــگـی. . . مـرســــــ ــــــی کــه یــادم دادیــن. . . جــز خــُ ـودم هیـــچ کسـی بــه دادم نمــیــرســه ! به مردان اینجا نگاه مکن… اسمشان مرد است ؛ من اگر خوردم زمین به نامردی همین مردان بود… زمین مرد بود که مرا بلند کرد … خودت را زمین بزن ؛ اما دست مردان اینجا را نگیر … میخندم . . . دیگر تب هم ندارم . . . داغ هم نیستم . . . دیگر به یاد تو هم نیستم . . . سرد سرد شده ام . . . کسی چه میداند شاید دق کرده ام . . . ◘کـاشـــْــ: ◘ـہــَمہــ مـی בآنـِـωـــْتـَنـב زِنـבگــی شــآבی نـیـωـــْتـــــــــ ◘شـآב کـَرבن اَωـــْـتـــــــــ ◘زِنـבگـی قـَـہـقـَہہ نـیـωـــْـتــــــــــ ◘لــَبـخـَــنـב اَωـــْتــــــ دلم قهوه می خواهد... از همان هایی که برای آشنایی با اصرار مرا دعوت به آن می کردی نه از این قهوه هایی که در تنهایی سر می کشم....!!! پزشکان سال هاست که اشتباه می کنند نزدیک ترین عضو انسان به قلبش ، کمر اوست هربار که قلب کمی می رنجد کمر از ده جا می شکند . . خودم را به شادیِ تو فروختم و حواسم نبود که حواست به بهایِ من نیست حال خیالت را می فروشم تا خودم را پس بگیرم RE: زنـــבگے ڪـــارتونے نیست...جورے ڪـہ تو توشــ פال ڪــنے نیست ! - "K!nd~G!Яl" - 29-04-2014 می شناسم کسانی را که زیر یک سقف زندگی می کنند روی یک تخت می خوابند و سالهاست شناسنامه شان به نام هم شده اما قلبشان را جایی دورتر از خانه جا گذاشته اند و من فکر میکنم دیگر هرگز محرم هم نخواهند شد... اما تو ... از دور نگاهم کن... صادقانه... با همین گیرایی عاشقانه ات اما تا ابد به تو فکر خواهم کرد... تو محرم منی... حتی اگر هرگز نامت به شناسنامه ام نیاید وآقعاً قشنگ بود |