بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) (/showthread.php?tid=275448) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
|
RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - Ɗєя_Mσηɗ - 28-04-2020 دَهنم مَـزه خـون میدِع از بَس حَرفامُو کشتَم ..! RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - _ƇRAƵƳ_ - 28-04-2020 من و دنیا .. همدیگرو رنگ میکنیم ، من با مداد سیاه، دنیا با مداد سفید!…… من .. روزهای اونو ! .. اون .. موهای منو ! … RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - ⓩⓐⓗⓡⓐ - 28-04-2020 فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد . تو چایت را بنوش . روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن . میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی . برای پرنده ها دانه بریزی و بعد ، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری . میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است ... میشود از زندگی لذت برد . میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد . مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم ... چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم ... خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - کــــــــــⓐرمَن - 28-04-2020 یاد گرفته ام بگریم بی دغدغه بخندم بی بهانه برقصم بی ترانه برنجم بی گلایه و نظاره کنم آنچه نیستم و نبینم آنچه هستم RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - Đęąđ.ğïřł - 28-04-2020 به اخرش رسید نگاه کرد نگاه کرد . . . فقط نگاه کرد((: RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - کــــــــــⓐرمَن - 28-04-2020 آدم های خوب نـه خاطره انـد نـه تاریـخ بلکه حقیقت روزگارنـد… RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - _ƇRAƵƳ_ - 28-04-2020 نـــدیـــــــده ای ؟ همـان انـگشت ، که “مـاه” را نشـان میــداد .. “مــاشــه” را کـــشـــــیـــد ! RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - کــــــــــⓐرمَن - 28-04-2020 ما بد نبودیم چون اصلا بلد نبودیم… RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - Ɗєя_Mσηɗ - 28-04-2020 از زبون یه پسر : یه روز داشتم قدم میزدم تو خیابون نمیدونم کجای فلان شهر .. یه عابر که اصلا تو حال خودش نبود محکم خورد به من .. گفتم : هووو ! حواست کجاست بابا یه نگاه بهم کرد و اروم گفت: عذر میخوام .. خیلی داغونم! .. حواسم اصلا نبود! گفتم : حالا چی شده اینجوری بهم ریخته ای؟ یه نخ سیگار دراورد و فندک زد زیرش و گفت: تا حالا عاشق شدی؟ گفتم هی کم و بیش! گفت : تا حالا لپت از نداری جلوش گل انداخته؟ گفتم جوونیه و نداریش دیگه .. گفت من عاشق یه زنِ شوهر دارم!!! حرفشو قطع کردم .. گفتم نگا کن داداش نداشتیم دیگه تو این مورد نیستم ..!! نگام کرد گفت: امروز مُرد .. خندیدم و گفتم : بهتر بابا راحت شدی حاجی خیلی ناجوره زن شوهر دار خدایی! یه قطره اشک از گوشه ی چشمش لیز خورد و اروم گفت: امروز بی مادر شدم ..! محکم بغلش کردم گفتم : غلط کردم! RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - ρυяρℓє_ѕку - 28-04-2020 آدم : تو دل داری ؟ مترسک : آره ! آدم : مگه آدمی ؟ مترسک : مگه آدما دل دارن ؟ (: |