دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده (/showthread.php?tid=10702) |
RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - ÐeaÐ GiЯl - 07-03-2013 فِکـــرَتـــــ اَز سَـــَرمـ اُفتـــاد ... بـهـ هَمیـــنـ راحَتــیـــ !! نـَـهـ آسمــانـ بِــهـ زَمیـــنـ آمَــد و نَــهـ دُنیـــا تیـــرِه و تــار شُــد .. ســادِه تـَـر اَز آنچِـــهـ کِــهـ فِکـــرَشـ را میـ کَـــردَمـ اَز سَـــرمـ اُفتـــادیـ !! اُفتـــادیـ دُرُستـــــ وَسَــطِ چَشمــانَــمـ .. بــا هَـــر قَطـــرِه اَشکَـــمـ فُـــرو مـیـ ریـــزیـ ... وَ عـاقِبَتـــــ تَمـــامـ میـ شَـــویــ !! تَمــامـ میـ شَـــویــ !! وَ ... تـَـــــمــــــامــــ میــــ شَــــــــوَمـــــــ ...!!! RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - پارمیداnbp - 08-03-2013 براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست، چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - ÐeaÐ GiЯl - 10-03-2013 خسته شدم از بس به هر کس که می خواست جا تو تو قلبم بگیره گفتم: جای کسیه ! برمی گرده!! RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - *Nafas* - 14-03-2013 من واقعی ترین بانوی افسانه های توام فرقی نمی کند کجا آغوش تو هر جا که باز شود با شکوهترین قصرِ دنیاست قصری که تنها آقایش تویی ... RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - ÐeaÐ GiЯl - 14-03-2013 رو در روی هم بودیم نه دست هایش نه صدای سکوت گرم و گیرایش نه و نه و نه فقط" چشم هایش" چشم هایش بود که آزارم می داد " قاب عکس لعنتی " RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - درسا11 - 14-03-2013 ای کاش هیچ وقت مشروب عشقو نمی خوردم بچه ها من یه داستان دارم که می خوام براتون تعریف کنم با یه پسری رفیق شده بودم اسمش امید بود من و امید هم دیگه خیلی دوست داشتیم عاشق هم دیگه بودیم یه روز بهش زنگ زدم گفتم امید می ترسم گفت از چی گفتم از این که نکنه یه روز من اون از روی نفرت باهم تموم کنیم بیا همین الان باهم تموم کنیم اونم قبول کرد موقع مدرسه بود امید زیاد تو فکرم نبود زد تا این که مدرسه ها شروع شد من هروز به خاطرش گریه می کردم بد بختی سیم کارتم مسدود شده بود من یه عطر خریده بودم خیلی خوش بو بود داییم به من گفت اینو بده به من منم گفتم یه شرط داره اون می خواست سیم کارت دو قلو بخره من گفتم یه قولش واسه من هفته ی دیگه من سیمکارتو گرفتم اولین کاری که کردم به امید زنگ زدم ولی فهمیدم خطشو عوض کرده اعصابم خورد شد دلم می خواست بمیرم از اون موقعه به بعد دیگه ندیدمش RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - *Nafas* - 15-03-2013 کاش نامت را با خط بریل مینوشتند ، صدا کردنت کافی نیست شکوه اسم تو را باید لمس کرد ! RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - ساغر 2012 - 15-03-2013 مدیر انجمن یکمی خلاصه ش میکردی خوب میشد!!!!!!!!!:cool: RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - دختر زیبا - 15-03-2013 جیگرم اب شد RE: دلنوشته هایی عمیق و تکان دهنده - ραяα∂ιѕe - 17-03-2013 |