انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! (/showthread.php?tid=18361)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - atousamatin - 06-04-2013

.نتیجه هیچ وقت غذای بیرون نخورید


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - jina539 - 11-05-2013

میگم کامیون چه رنگی بودBig Grin


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - hmt77 - 26-07-2013

چرا این توی داستان باید مرده بمیره.مگه ما چیکار کردیم که باید تو داستان ها هم بمیرم.


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - ERF@N - 26-07-2013

اگه شوهرش مرده پس چجوری تعریف کرده؟


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - helena - 26-07-2013

جیگر انسان بودهConfused


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - مارال 2 - 28-08-2013

ا مادریروز جاجرود بودیم ولی این رستوران رو نداشت رودهن هم که رفتیم این جور چیزی نبود چون رفتیم پردیس این جاجرود رودهن رو گشتیم چون گم شده بودیمBig GrinBig GrinBig Grin فکر نکنید دارم پز میدم نه من این جوری نیستم من خاکی ام
داستان تکراری بود ولی خوب بود

داستان واقعی نیست چرا چون اول مرده داره داستان رو میگه و بعد میمیره یعنی روحش داره داستان رو تعریف میکنه Dodgyمزخرف


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - Aiden Pearce - 28-08-2013

من دیگه نمی تونم تنها جایی برم


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - sara mobarakd - 02-09-2013

وقتی شوهرش میمیره انگار یه نفر دیگه میگه ولی به جز مهسا چون میگه مهسا انکارو کرد مهسا اون کارو کرد


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - nastaran14 - 07-09-2013

وای ما خونمون تو شماله من میترسمcrying


RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - gh@z@le♥ - 03-10-2013

خیلی باحال بود ممنون چرا نوشتی وحشتناک به نظرم داستان رمانتیکی بود اصلا ترس نداشت چطوری وقتی که میخوای دکتر شی شیکم مرده را باز میکنن یکی یکی باید کلیه هرچی که تو شیکمش داره رو برداری یا وقتی میخوای عمل جراحی بکنی این کارارو میکنن اما این جیگر آدم و میداد آدما بخورن پس خودش چی میخوردHuh
راستی اون جایی که هم دست پیره مرده میاد مهسارو ببره میخواست با مهسا چیکار کنه که گفت تو دیگه مال من شدیHuh
اما مهسا کار خوبی کرد و موبایل شوهرشو برداشت .
خیلی باحال بود اصلا نترسیدم رمانتیک بود هرچی بخونم دوباره دوست دارم بخونم.
ممنون اگه عکس داره عکس بذار راستی کنار عنوانت بذار کسایی که میترسن نیان این همه آدم ترسیدن و میگن خونه مام شماله