انجمن های تخصصی  فلش خور
نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) (/showthread.php?tid=1835)

صفحه‌ها: 1 2 3


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - bita jojo - 23-04-2012

جالب بودBig GrinBig Grin


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - Newsha ti ti - 24-04-2012

به قول کلاه قرمزي Big Grin

خيلي خوفه
مرسي Big Grin


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - ISAN - 24-04-2012

خیلی باهال بود بازم ازاین چیزا بزارین
Big Grin
خیلی باهال بود بازم ازاین چیزا بزارین
Big Grin


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - ♥ Sky Princess♥ - 25-04-2012

خیلی خنده داره25r3025r3025r30


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - A * L * O * N * E b * o * y - 10-05-2012

ههههههههههههBig Grin


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - LIGHT - 10-05-2012

دمت گرم حسین خیلی باحال بودBig GrinHeart


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - mazii - 22-03-2013

واقعا با مزه بود!


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - ♥♥♥♥♥♥ girl sky ♥♥♥♥♥♥ - 23-10-2013

باحالBig Grin


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - ~~SARA:HIVA~~ - 04-11-2013

(07-01-2012، 13:08)hossein. نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
پدر در حال رد شدن از كنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد كه تخت خواب كاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يك پاكت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاكت رو باز كرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس فراوان برايت مي نويسم. من مجبور بودم با دوست دختر جديدم فرار كنم، چون مي خواستم جلوي يك رويارويي با مادر و تو رو بگيرم. من احساسات واقعي رو با Stacy پيدا كردم، او واقعاً معركه است، اما مي دونستم كه تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالكوبي هاش ، لباسهاي تنگ موتور سواريش و به خاطر اينكه سنش از من خيلي بيشتره. اما فقط احساسات نيست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم. اون يك تريلي توي جنگل داره و كُلي هيزم براي تمام زمستون. ما يك رؤياي مشترك داريم براي داشتن تعداد زيادي بچه. Stacy چشمان من رو به روي حقيقت باز كرد كه ماريجوانا واقعاً به كسي صدمه نمي زنه. ما اون رو براي خودمون مي كاريم، و براي تجارت با كمك آدماي ديگه اي كه توي مزرعه هستن، براي تمام كوكائينها و اكستازيهايي كه مي خوايم. در ضمن، دعا مي كنيم كه علم بتونه درماني براي ايدز پيدا كنه، و Stacy بهتر بشه. اون لياقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت كنم. يك روز، مطمئنم كه براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي زيادت رو ببيني.
با عشق،
پسرت،
John

پاورقي : پدر، هيچ كدوم از جريانات بالا واقعي نيست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط مي خواستم بهت يادآوري كنم كه در دنيا چيزهاي بدتري هم هست نسبت به كارنامه مدرسه كه روي ميزمه. دوسِت دارم! هروقت براي اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن
[ltr]LikeHeart[/ltr]


RE: نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز) - کاتارا - 04-11-2013

روش خوبیهTongueTongueTongueTongueTongueBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin