بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) (/showthread.php?tid=275448) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
|
RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - شـــقآیــق - 28-06-2020 خدارو چه دیدی؟! ..شاید یه شبم ..ماتا سرمونو گذاشتیم رو بالش خوابمون برد RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - امیرحسین - 28-06-2020 به کنارت مینشینم و بر زانوی تو اینچنین آرام به خواب میروم...؟ کیستی که من اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش باتو درنگ میکنم...؟! [احمد شاملو] RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - ⓩⓐⓗⓡⓐ - 28-06-2020 میز کوچکی دو نفره با پارچهی چهارخونهی قرمز ... فکرش را بکن، خوب نمیشد ؟ کنار پنجرهای رو به خیابانی آبی ... و دو فنجان که همیشه روی آن بود ... شبهایی که باران میآمد، مینشستیم، قهوهای میخوردیم و من هزار سال برایت داستان میگفتم ... اما بهتر است قهوه را خودت دم کنی، من را که میشناسی، متخصص سر دادن قهوهام ! حواس درست و حسابی ندارم، تا به خودم میآیم همه چیز از دست رفته ! مثل قهوههایم، مثل قطارهایی که جا میمانم، مثل تو ! و حالا به خودم آمدهام ... تو نیستی، خیابان آبی نیست، باران نمی بارد ولی من هزار سال است که برایت داستان مینویسم و با کوچکترین چیزها به یادت میافتم ... کجا بودم ؟ داشتم میگفتم : میز کوچکی دو نفره با پارچهی چهارخونهی قرمز ... فکرش را بکن، خوب نمیشد ؟! روزبه معین RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - شـــقآیــق - 28-06-2020 هیچوقت چیزی رو که نمیتونی بفهمی قضاوت نکن! RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - Ɗєя_Mσηɗ - 28-06-2020 چقدر دیگه باید بگذره تا نفسم بوی تو رو نده ..؟ RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - شـــقآیــق - 28-06-2020 در ظلماتِ شب، تنها خداست که صدایت را میشنود♡ RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - ρυяρℓє_ѕку - 28-06-2020 “زن ها به جنگ نمی روند فقط موقع خداحافطی با نگاه شان به مردها می گویند زنده بمانید و برگردید خانه ایی برای آرام گرفتن قلبی برای دوست داشتن و امیدی برای بزرگ شدن در انتظار شماست و همه مردها برای برگشتن به خانه است که می جنگند حالا یا با خستگی های شان یا با دشمن” #لطیف_هلمت RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - شـــقآیــق - 28-06-2020 حسرت... ینی تویی که در حال بودنت ، ارزوتو دارم RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - Ɗєя_Mσηɗ - 28-06-2020 چه فتنه ای تو که شب هآ میانِ روح چو رازی ؟.. #سنایی ! RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم) - ρυяρℓє_ѕку - 28-06-2020 به عشق بگویید: هرچه گشتیم، ماندگارتر از رفاقت نیافتیم تو هم اگر اهل ماندنی کمی رفیق باش. #جلال_حاجی_زاده |