یه جمله برای عشقت بنویس ... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: یه جمله برای عشقت بنویس ... (/showthread.php?tid=486) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
|
RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב - 17-07-2024 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم. RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב - 17-07-2024 هـــر آن کــــه جانب اهـــل خدا نگــه دارد خـــداش در همـــه حـــال از بلا نگــــــه دارد حــدیث دوست نگــویم مگر به حضــرت دوست کــــــــه آشنــــا سـخـــــن آشنــــا نگـــــــه دارد… RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - امیر2 - 18-07-2024 نازنین نامه ات از راه رسید
روشنی از طرف ماه رسید
نام تو دیدم و جسمم جان یافت
کارم از نامه ی تو سامان یافت
چون ز پیکی برسد نامه ی یار
سر زند از دل آن عطر بهار
دیدنش کار بسی سنبل کرد
چون درختان همه جانم گل کرد!
دل من شادی بسیار گرفت
شاخه ی خشک تنم بار گرفت
پیش آن کس که محبت بین است
نامه ی یار عجب شیرینست!
همره نامه گرفتم پرواز
آمدم سوی تو از راه دراز
تیز پرواز بود مرغ خیال
کوه در کوه پرد بی پرو بال
در نور دیدم کوه و در و دشت
مرغ اندیشه ز صد بیشه گذشت
آمدم تا به در خانه ی تو
باز کردم در کاشانه ی تو
غرفه در غرفه چو در بگشودم
با پر عشق کنارت بودم
لیکن ای وای !که بودی در خواب
با تو شد شوق سخن نقش بر آب!
گل گیسو به رخت ریخته بود
دل من برگلت آویخته بود
شانه کردم به نفس موی تو را
شستم از اشک گل روی تو را
بوسه بر پای تو زیبا دادم
صله ی عشق به لب ها دادم!
مژه را شانه ی مویت کردم
****
صبح چون دیده چو گل باز کنی
تا که روزی دگر آغاز کنی
حس کنی در نفست جان کسیست
بر رخت اشک چو باران کسیست!
روح خود را نگری در تک و تاز
شنوی از همه سو عطر نیاز
پرسی از خویش که در عالم خواب
چه کسی بوسه ربود از مهتاب؟
چه کسی پنجه به مویم زده است؟
یا چه کس بوسه به رویم زده است؟
جای گلبوسه چو دیدی به لبت
می کنی یاد ز مهمان شبت!
****
نازنینا! نگرانت نکنم
دل به سوی دگرانت نکنم!
مرغ بشکسته پرت من بودم
آنکه آمد به برت من بودم
اشک من بر سر مژگان تو بود
((روح)) من بود که ((مهمان)) تو بود!
|