انجمن های تخصصی  فلش خور
لطیفه جدید،جوک،جک،باحال،خنده دار،طنز - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76)
+---- موضوع: لطیفه جدید،جوک،جک،باحال،خنده دار،طنز (/showthread.php?tid=20)



RE: تلفن مادربزرگ وپدربزرگ(طنز) - علیرضا99 - 20-01-2012

نزنیا..........


RE: لطیفه - یلـدا - 21-01-2012

اینم لطیفه ی من.....



دختره داره تو غرق میشه......

پسره میگه دستتوبده من......

دختره میگه میخوای نجاتم بدی؟Huh

پسره میگه پَ نَ پَ میخوام واست لاک بزنمTongue


RE: لطیفه - shmshe - 22-01-2012

دو باجناق به نام کافی ونعمت سوار یه خر بودن که نعمت میگه اگه دو تا خر بود کافی بود کافی میگه همینیم که هست نعمته:
D

دو مگس باهم ازدواج میکنن سر عروسی مگس نر مگس ماده رو بغل میکنه میگه تورو با هیچ گهی عوض نمی کنم
اعتبار یادت نره

دو مگس باهم ازدواج میکنن سر عروسی مگس نر مگس ماده رو بغل میکنه میگه تورو با هیچ گهی عوض نمی کنم
اعتبار یادت نره

گاو با خر دعواش می شه خر رو دیوار می نویسه گاو خر است!!!!!!

خر به خر میگه وانت بار "دیگ به دیگ میگه ماکروفر

یه زرافه با کلاغ ازدواج میکنه بچشون میشه کلافه

رشتییه میره کلاس غیرت نصفه شب زنش میخواد بره دسشویی میگه تو بخواب من به جات میرم

مهندس مکانیکی با مهندس کشاورزی ازدواج می کنه بچسون میسه تراکتور

یه روز یکی سیاه می پوشه میگن چرا سیاه پوشیدی میگه انگشت بابام رفت زیر تریلی میگن خوب فقط انگشتش رفته خودش که نرفته میگه اخه انگشتش تو دماغش بود


RE: لطیفه - Mahdi m.g - 23-01-2012

(01-04-2011، 9:23)mehrani نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
این هم اس ام اس نوروزی...

یادت باشه : تعطیلات بزودی تموم میشه وبعدش سرکار رفتنه که انتظار تورو میکشه !

بازم ۱سال کار و خستگی!

(ستاد کوفت کردن تعطیلات نوروزی)


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


امیدوارم تو سال جدید موتور آرزو هات پنچر نشه !
عید۹۰ مبارک



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو عید میوه ها گرون میشه ، قدر خودتو بدون گلابی !!!


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


چند سال و چند عيد بايد از عمر تو بگذره تا آدم بشي؟...

يک سال از عمرت گذشت، ولي باز تو هموني که بودي...

فرشته دوست داشتني بهارمبارک!


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


هفت سين شمالي ها : ساردين - سفيد ماهي - سوف ماهي - سفره ماهي - ساحل دريا - سفيد رود - سير ترشي


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


هفت سين موزيسين ها : سنتور - سه تار - سنج - ســـا ک سيفون - سه گاه - سمفوني - سورنا


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


هفت سين ترياکيا : سوخته - سوزن - سوراخ حقه - سيني - سماور - سورو سات - سستي
.................
به شمالی ها احترام بذارAngry



RE: لطیفه - nadi - 25-01-2012

AngryAngryAngryAngry


آقا دیب دارین؟؟؟(طنز خنده دار) - ღeternal Loveღ - 25-01-2012

لطیفه جدید،جوک،جک،باحال،خنده دار،طنز 14

یارو زبونش می‌گرفته،

میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه:

دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما

تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی

می‌خوای عزیزم؟

یارو می گه: دیب!

رئیس می پرسه: دیب دیگه

چیه؟

یارو می گه: بابا دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

رئیس داروخونه می گه:

تو مطمئنی که اسمش دیبه؟

یارو می گه: آره بابا.

خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟

رئیس هم هر کاری می‌کنه،

نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.

یکی از کارمندای داروخونه

میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.

فکر کنم بفهمه

این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.

رئیس داروخونه که خیلی

مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع

برش داره بیارتش.

می‌رن اون کارمنده رو

میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

یارو می گه: دیب!

کارمنده می گه: دیب؟

یارو: آره.

کارمنه می گه: که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟

یارو میگه: آره،

همونه.

کارمند میگه: داریم! چطور

نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که

بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی

یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون

کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟

کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه

چیه؟

می گه: بابا همون که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!

رئیس شاکی می شه و می

گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟

کارمنده می گه: تموم شد.

آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

.

.

.

*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه*

chizi yadet naraft??????????Idea


RE: لطیفه - destiny - 25-01-2012

قدیمی ولی باحال



داستان های ملا نصردین - ღeternal Loveღ - 25-01-2012

لطیفه جدید،جوک،جک،باحال،خنده دار،طنز 14

داستان خویشاوند الاغ



روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,


شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟



ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!


__________________


داستان دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,


ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,


ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.


__________________



داستان خروس شدن ملا

یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!


ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!


ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!


__________________


داستان الاغ دم بریده


ک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.


اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.


اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟


__________________


داستان مرکز زمین

یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟


ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟



اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.
__________________



داستان پرواز در اسمانها





ردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:


خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.


ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟


دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟


ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

__________________


داستان درخت گردو


روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن


مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.


ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم

نمیدانم عاقبتم چه بود؟!
__________________



داستان قیمت حاکم
وزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟


ملا گفت : بیست تومان.


حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.


ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!


__________________


داستان قبر دراز


روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!


شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!


ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!
__________________


داستان خانه عزاداران


روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!


ملا گفت: لیوانی آب بده!


دخترک پاسخ داد: نداریم!


ملا پرسید: مادرت کجاست:


دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!


ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!


__________________


داستان بچه ملا


روزی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!


ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.


زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟


ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!


__________________


داستان نردبان فروشی ملا



روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان می فروشم!




باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟


ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.


__________________


داستان لباس نو



روزی ملا ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به تعارف نکرد!


ملا ه خانه رفت و لباسهای نواش را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نواش تعرف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.


__________________



داستان ملا و گوسفند



روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.


ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است


دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.


ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!


روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟


__________________


داستان خانه ملا



روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید : پدرجان این جنازه را کجا می برند؟!


ملا گفت او را به جایی می برند که نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری


پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند!

sepas yadet nare.Big Grin


RE: لطیفه - big boy - 25-01-2012

خوب نبود خیلی قدیمی ان ایناSleepy


RE: لطیفه - mohammad rahmate - 26-01-2012

گل آقا خواب بود، میان بیدارش کنن ، می بینن پین کد می خواد !SmileTongue