<×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> (/showthread.php?tid=60778) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
192
193
194
195
196
197
198
199
200
201
202
203
204
|
RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - B6-8 - 18-02-2014 چي بنويسم خدا؟ به خدا چيزي يادم نيست يادم بيوفته ويرايش ميكنم:| RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 18-02-2014 اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی ! اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی ! تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است : قلبم می ماند تا آخرین نفس برایت RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - behnaz99 - 18-02-2014 پابه پایم که نیامدى دست در دستم که نگذاشتى سر به سرم هم نگذار قولش رابه بیابان داده ام . . . چه حماقتی!! مرا یاد نمی کند و باز میخواهمش… چه غرور”بی غیرتی”دارم من RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - ღSηow Princessღ - 18-02-2014 عزیزمـ یادت میـآد سه شنبـه هـآ پـآبـه پـآیِ هــم میرفتیـــم تــآ کجـآ؟! دلـــم میخواست بهت بگـــم دوست دارمـ تامیخواستــم زبونــم بند میومـد....)): بـآ خودمـ میگفتــم ای کاش ای کاش.....همــه روزای خدا سه شنبـه بود!! کوچـه های خلوتـو قدمـ زدن توی هغتـه های سرد و بی صدا.....!)): حـآلـآ روز اهمشون سه شنبـه انـد.....لعنت خــدا به این سـه شنبـه هـآ....!)): محسن-چـآووشـی. RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - dongi22 - 18-02-2014 عشقم خدایم...... چرا دروغ.... خدارا دوست دارم..... ولی..... عشقم کسیست که حس می کنم بهم هیچ علاقه ای ندارد.... RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 19-02-2014 دختري بود نابينا که از خودش تنفر داشت که از تمام دنيا تنفر داشت و فقط يکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنين گفته بود « اگر روزي قادر به ديدن باشم حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم عروس تو خواهم شد » و چنين شد که آمد آن روزي که يک نفر پيدا شد که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد و دختر آسمان را ديد و زمين را رودخانه ها و درختها را آدميان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست دلداده به ديدنش آمد و ياد آورد وعده ديرينش شد : « بيا و با من عروسي کن ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام » دختر برخود بلرزيد و به زمزمه با خود گفت : « اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ » دلداده اش هم نابينا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسري با او نيست دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشکهايش را نبيند و در حالي که از او دور مي شد گفت « پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي » RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - ✘v!☻lent girl✘ - 20-02-2014 دفع اول ک باهم رفتیم بیرون یادتع؟بارون میومد ..من و تو هردومون کامل خیس شدیم.. دفعه دوم تو با خودت 1 چتر آوردی و هردومون زیر چتر بودیم و شونه ی راست تو کاملا خیس شد دفعه سوم من 1 چتر اوردم و تو گفتی حوصله خیس شدن و سرما خوردنو ندارم و اون روز شونه راست من کاملا خیس شد دفعه چهارم هردومون 1 چتر واس خودمون اوردیم و بخاطر اینکه میله های چترمون بهم برخور نکنه 1متر ازهم فاصله گرفتیم واما دفعه بعدی...دیگه واسه قدم زدن نیومدی RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - bahare_021 - 20-02-2014 شعرهای مراکسی میفهمد که عزیزش یک غروب جمعه برای همیشه رفته است… شعرهای مراکسی میفهمد که هرشب خدا جای خالی اش را بغل کرده گریه کرده درنبودنش تب کرده است… شعرهای مراکسی میفهمد که سالیان سال جزشبحی ازخودش درآینه چیزدیگری ندیده است… RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 21-02-2014 آن طوریها هم که تو فکر میکنی نیست!! شاید عاشقت بودم ، روزی !!! ولی ببین.... بی تو ، هم زنده ام.... هم " زندگی " میکنم ... فقط گاهی در این میان یادت... زهر می کند به کامم زندگی را...!! RE: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> - behnaz99 - 21-02-2014 یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه ی لیلا نشست / گفت : یارب از چه خوارم کرده ای ؟ / بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ / مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ، من نیستم / گفت ای دیوانه ، لیلایت منم / در رگت پنهان و پیدایت منم / سال ها با جور لیلایت ساختی / من کنارت بودم و نشناختی . |