![]() |
اشعاری برای اهل بیت - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: اشعاری برای اهل بیت (/showthread.php?tid=298627) |
RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 17-07-2022 منارهای که از آن صوت یا علی نرسد
مناره نیست ستون جهنم است آنجا RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 17-07-2022 هر دل که شکست ره به جایی دارد
هر اهل دلی قبله نمایی دارد با آنکه بُود قبله ما کعبه ولی ایوان نجف عجب صفایی دارد RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 17-07-2022 چیره بر ظلمت شب نور جلی می گردد
عاشق روی نبی محو علی می گردد اهل سنت که سر از خط علی می پیچند پس چرا موسم حج دور علی می گردند RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 18-07-2022 اهل بدعت جسارت دارید
دست از فتنه گری بردارید به کدامین مذهب و مکتب خود مینازید من حیدری ام سر به سرم نگذارید RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 24-07-2022 "بدر" يادش مانده آن روزی كه ميلرزاندی اش
آن رجز هایی كه ميخواندی و ميترساندی اش ذوالفقارت شكل "لا" با دستهای كوتاه بود "لا اله" آن روز در دستان "الّا الله" بود تيغ را بالا كه بردی ، آسمان رنگش پريد تا فرود آمد ، زمين خود را كمی پايين كشيد حمزه يك چشمش به ميدان چشم ديگر سوی تو تيغ را گم كرده است از سرعت بازوی تو ذوالفقار آنگونه با سرعت به هركس خورده است مدتی مبهوت مانده تا بفهمد مُرده است خشم تو از رعدِ يا قهّار و يا جبّار بود بعد از آن بارانِ يا ستّار و يا غفّار بود بعد از آن باران ، عجب رنگين كمانی ديده ام ديده ام نور تو را از هر طرف چرخيده ام خطبه های نا تمامت را بيا كامل بگو بی الف بی نقطه اصلاً بی حروف دل بگو در دلم "قد قامتِ" عشقت قيامت ميكند قصّه ام را بشنو از نی چون حكايت ميكند تو اگر ميخواهی از خورشيد روشن تر شوم رخصتی فرما غبار جامهی قنبر شوم دم به دم تابنده تر ، سيلابِ نوری پشت نور از همه زيباتری ، چشم حسودان كورِ کور "ما رَمَيتِ" تير تو زيباست ، بر دل ميزنی چونكه از دل ميزنی يك راست بر دل ميزنی باز هم حس ميكنم حوض دلم دريا شده است مثل اينكه يا علی هايم صد و ده تا شده است RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 24-07-2022 آمدم بر درگهت با چشم گریان یا علی
تو کریمی عالمی من بر تو مهمان یا علی گرچه سر تا پا گناهم زائر قبر توام روی لطف و مرحمت از من مگردان یاعلی بوده عمری آرزوی من که در شهر نجف آیم و بوسم ضریحت از دل و جان یا علی آمدم چون کعبه قبرت را بگیرم در بغل با تو بندم بار دیگر عهد و پیمان یا علی آمدم تا از تو پرسم از چه بعد از قرن ها مانده قبر همسرت از دیده پنهان یا علی آمدم تا با تو گویم سائلم در مانده ام باز کن بر من ز رحمت باب احسان یا علی آمدم تا با تو گویم مرغ جانم را بگیر از کرم دور ضریح خود بگردان یا علی آمدم تا با تو گویم آخر ای چشم خدا یک نگه کن بر من آلوده دامان یا علی آمدم تا با تو گویم با همه جرم و خطا هر که هستم دوستت دارم به قرآن یا علی ای که می دادی غذای خویش را بر قاتلت لطف کن بر من که هستم از محبان یا علی RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 24-07-2022 کاش روزی هم بیاید عیدِ فطری در بقیع
گنبد و گلدسته ات را، ما، چراغانی کنیم از گلاب و عنبر و اسپندِ صحنِ انقلاب صحنِ قدسِ مجتبی را هم خراسانی کنیم همچو شاهِ کربلا،آقا ضریحت سهمِ ماست شهرِ پیغمبر بُوَد باید که سلمانی کنیم در مضیفِ حضرتی اطعامِ شاهانه دهیم بهرِ نذریْ سوی تو فرزند قربانی کنیم مثلِ ایوانِ نجف ایوانْ طلا خواهیم ساخت کوری چشمِ سعودی ها چه نورانی کنیم ذکرِ لایومَ کَیومَک نقشِ کاشی ها شود چشمِ زوارُالحسن را نیز بارانی کنیم RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 29-07-2022 خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد جز گریه طفلانه ز من هیچ نیاید دیوانه محال است خطر داشته باشد با ما جگری هست که دست دگران نیست از جرات ما کیست خبر داشته باشد؟ اینجا که حرام است پریدن ز لب بام رحم است بر آن مرغ که پر داشته باشد تیغ کرم تو بکند کار خودش را هر چند گدای تو سپر داشته باشد در فضل تو امید برای چه نبندم جایی که شب امید سحر داشته باشد چون شمع سحرگاه مرا کشته خود کن حیف است که گریان تو سر داشته باشد بگشای در سینه ما را به رخ خویش شاید که دلم میل سفر داشته باشد میگریم و امید که آن روز بیاید بنیاد مرا سیل تو برداشته باشد رحمت به گدایی که به غیر تو نزد روی هر چند که خلق تو گهر داشته باشد خورشید قیامت چه کند سوختگان را در شعله کجا شعله اثر داشته باشد؟ ما را سر این گریه به دوزخ نفروشند حاشا که شرر هیزم تر داشته باشد ما حوصله صفکشی حشر نداریم باید که جنان درب دگر داشته باشد ما را به صف حشر معطل نکن ای دوست هر چند که خود قند و شکر داشته باشد دانی ز چه رو زر طلبیدم ز در تو چون وقت گدا قیمت زر داشته باشد ما در تو گریزیم ز گرمای قیامت مادر چو فراری ز پسر داشته باشد جز گریه رهی نیست به سرمنزل مقصود هیهات که این خانه دو در داشته باشد عدلش نرود زیر سوال آن شه حاکم گر چند نفر را به نظر داشته باشد گفتی که بیایید ولی خلق نشستند درد است که شه سائل کر داشته باشد RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 30-07-2022 باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پروردهٔ کنار رسول خدا حسین کشتی شکستخوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون تپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون بیستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی گر انتقام آن نفتادی به روز حشر با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی آل نبی چو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها افروختند و در حسن مجتبی زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند روحالامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردوننشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روحالامین رسید کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار تا دامن جلال جهانآفرین رسید هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بیعماری و محمل شترسوار با آن که سر زد آن عمل از امت نبی روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بیاختیار نعرهٔ هذا حسین او سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب تپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد کای مونس شکسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین در خلد بر حجاب دو کون آستینفشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهای سروران همه بر نیزهها ببین آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلتان به خاک معرکهٔ کربلا ببین یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد خاموش محتشم که از این شعر خونچکان در دیده اشک مستمعان خون ناب شد خاموش محتشم که از این نظم گریهخیز روی زمین به اشک جگرگون کباب شد خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای وز کین چهها درین ستمآباد کردهای بر طعنت این بس است که با عترت رسول بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای ای زادهٔ زیاد نکردهست هیچگه نمرود این عمل که تو شداد کردهای کام یزید دادهای از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای بهر خسی که بار درخت شقاوتست در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن آزردهاش به خنجر بیداد کردهای ترسم تو را دمی که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند RE: اشعاری برای اهل بیت - shahid - 31-07-2022 پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم
گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود دراین یکسال و اندی لقمه نانی هم اگر خوردم چه کارى برمى آمد از برادر مرده اى چون من فقط زانو بغل کردم , فقط خون جگر خوردم منی که سایه ام را مردم کوچه نمی دیدند منی که شش برادر داشتم, حالانظرخوردم به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم نمی دانم تو می بینی که جایی را نمی بینم؟ غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم شب شام غریبانت از این خیمه به آن خیمه برای هر یتیمی که سپرگشتم سپرخوردم دلیل تازیانه خوردن ما گریه ما بود ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم من پرده نشین را محمل بى پرده اى دادند به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم تو و پیراهن پاره , من و این چادر پاره تو سنگ از صد نفر خوردى, من از صدها نفر خوردم ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم |