Bio: |
نمیدانم اکنون کجایی؟
به چه کاری و چگونه ای؟
سیاهی یا سپیدی؟زمینی یا آسمانی؟
اما باز هم برگی است که ورق بخورد..خاطره ای است که غبار میگیرد به سالیان بلند..
که شاید ندانیم کدام یک به زندگی وفادار تر خواهیم ماند..
و کدام در جای دیگر به خاطره ای دیگر خواهیم نشست..برگی است که ورق خواهد خورد در آغوش باد..در سرما و گرمای پس از آن..در دوستی ها وشاید قهر ها..
و در آخر .. بس عذاب و حرام است که فرسوده ایم!
یکی دوبرگ سیاه شد..هزاران برگ سپید که میتوانست نوشته شود اما نشد..اگر همیشه باید گفت، تافهمید پس کی ناگفته باید فهمید؟؟
و اینک من در پایان ایستاده ام..نمیدانم چگونه برایت تمام میشوم..اما..هر آن کجا که باشی، تورا به سوگندی بزرگ و ابدی، به روزگار میسپارمت..
و حال این تویی برای خودت و یک شروع تازه برای زندگیت..
برگ آخر..
حرف آخر..
همه و همه طلب روزگارت..
فقط به من اشاره کن..
نــــازنــــ♥ـــیــنـــ |